هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
رمان نقاب ابلیس قسمت ۳۱ (حسن) با دوتا شیرکاکائو و کیک سر میرسد. خدا خیرش بدهد، از صبح تا الان چیز
رمان نقاب ابلیس
قسمت ۳۲
(مصطفی)
وقتی خبر اعتراض دانشجویان را جلوی دانشگاه شنیدیم، چندان جدی نگرفتیم. با خودم گفتم مثل همیشه است که میآیند دوتا شعار میدهند و میروند و تمام میشود؛ اما وقتی به حوزه احضارمان کردند و گفتند باید حواسمان به خیابان انقلاب باشد، فهمیدم خبرهایی فراتر از یک اعتراض دانشجویی به وضعیت اقتصادی هست.
صبح که خبری نبود، اما گویا خوابهایی برای عصر دیدهاند. صدایم را بلند میکنم تا به علی که ترکم نشسته برسد:
-سال هشتاد و هشت چندسالت بود؟
علی هم بلند میگوید:
-دوازده سال! چطور؟
مصطفی: هیچی، میخواستم ببینم چیزی یادت میاد یا نه؟
علی: خیلی نه.
در دل حرص میخورم که چرا بیسیم دستمان دادهاند. داد میزنم:
-این بیسیما تابلومون میکنه، میریزن سرمون. ببین کی بهت گفتم؟
مصطفی: چارهای نبود. گفتن ممکنه موبایلا خط نده. دیدی که محاصرهمون کردن یه بیسیم انداختن توی دامنمون!
خندهام میگیرد. این محاصره را خوب آمد! باد سرد دی ماه صورتم را میسوزاند. علی میگوید:
-انگار سیدحسین و عباسم دارن میان سمت فردوسی... معلوم نیس چه خبر قراره بشه؟
مصطفی: خدا بخیر کنه!
به میدان فردوسی میرسیم. ظاهرا همه چیز عادیست؛ مردم میروند و میآیند. صدای اذان را از همراهم میشنوم. مسجد این دور و بر نیست و نمیشود هم از اینجا جم بخوریم.
نماز را کنار خیابان میخوانیم. سلام نماز را که میدهم، صدای عباس را از بیسیم میشنوم:
-کجایید مصطفی جان؟
مصطفی: میدون فردوسی، کنار ایستگاه مترو.
عباس: ما الان نزدیک پل کالجیم، خیلی آروم بیاین به سمت ما، حواستون باشه به همه چی. میدونی که؟
مصطفی: آره. سیدحسین کجاست؟
عباس: اونام دارن میان سمت شما. ما با ماشینیم اونا با موتور.
مصطفی: باشه، میبینمت. یا علی.
علی هنوز در سجده است. سر شانهاش میزنم:
-پاشو داداش... باید بریم... از معراج بیا پایین یه امشب رو!
وقتی سر از سجده برمیدارد و چشمم به چهره برافروخته و چشمان سرخش میافتد، آب میشوم. خجالت زده میگویم:
-شرمنده انگار خیلی اون بالاها سیر میکردی...!
بزرگوارانه میخندد و ترک موتور مینشیند. کم کم سروصداها شروع میشود؛ شعارهای همیشگیشان:
-نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران!
-مرگ بر دیکتاتور!
-...
بین جمعیت چشم میگردانم؛ باید لیدرها را پیدا کنیم. لحظه به لحظه صدایشان بالاتر میرود و شعارهایشان تندتر میشود. علی همراهش را گذاشته روی حالت پرواز ولی طوری وانمود میکند که درحال صحبت است. دارد از جمعیت فیلم میگیرد.
شاید پنجاه نفر هم نباشند؛ اما خیابان را بند آوردهاند. نیروی انتظامی به حالت آماده باش ایستاده. گاهی چیزی در داستانها میخوانید و در فیلمها میبینید؛ اما باید در این موقعیت باشید تا معنای دلشورهام را بفهمید. جمعیتی که شکل و شمایلشان بیشتر به اوباش میخورد تا دانشجو و اکثرا یا ماسک تنفسی زدهاند و صورتشان را با شال گردن پوشاندهاند. صدای عباس است که پشت بیسیم میگوید:
-بچهها مواظب باشین کسی کشته نشه! حتی اگه شده خودتون سپر بشید؛ کسی کشته نشه!
ادامه دارد...
✍️نویسنده خانم فاطمه شکیبا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#نقاب_ابلیس ، تحلیلی موشکافانه در رابطه با فرقه های ضاله به ویژه تشیع انگلیسی
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
رمان نقاب ابلیس قسمت ۳۲ (مصطفی) وقتی خبر اعتراض دانشجویان را جلوی دانشگاه شنیدیم، چندان جدی نگرفتی
رمان نقاب ابلیس
قسمت ۳۳
(حسن)
-مرگ بر...! مرگ بر...!
-سبز و بنفش بهانهست/ اصل نظام نشانه ست.
-نترسید نترسید/ ما همه باهم هستیم.
-مرگ بر دیکتاتور...
ماشین میلیمتری جلو میرود. عباس هم که تا الان آرام بود، کمی نگران است. با همان نگاه نافذش بین جمعیت میکاود؛ انگار دنبال کسی میگردد. اوباش را میبینم که در خیابان پراکنده شدهاند. میگویم:
- با این ریش و پشممون میریزن سرمونا...
عباس که حواسش به خیابان است، فقط سرتکان میدهد. صدای بوق خیابان را برداشته. عباس میگوید:
-باید بزنیم کنار، دیگه توی ماشین جواب نمیده. یهو به قول تو، میان توی ماشین قیمه قیمهمون میکنن!
با چشمان گرد شده جواب میدهم:
-پیاده که خطرناکتره!
انگار حرفم را نمیشنود؛ سعی دارد ماشین را از خیابان بیرون بکشد و گوشهای پارک کند:
- بیسیم بزن به سیدحسین، بگو بیان پیش ما.
دوبل پارک میکند. به سیدحسین موقعیت میدهم و قرار میشود بیاید همینجا. عباس با شانه چپش حرف میزند:
-من دارم میرم تو دل جمعیت! اگه زنده موندم و گرفتمش تحویل میدم به بچههای خودمون، اگرم خبرم نرسید میکرو توی دهنمه!
چشمانم شاید به اندازه یک نعلبکی گرد شده باشد:
- چرا با شونهت حرف میزنی؟ داری من رو میترسونی!
تنهاش را به سمتم میچرخاند مستقیم چشمانم را نگاه میکند. نگاهش تا مغز استخوانم نفوذ میکند. چهرهاش جدیت و مهربانی را باهم دارد:
-ببین، من باید یه آتیش بیار معرکه رو پیدا کنم و تحویل بدم. شمام باید کمکم کنین؛ اما اصل کار با خودمه!
حسن: نمیفهمم! مگه ما فقط...
عباس: بیشتر از این لازم نیست بپرسی. بعدا سیدحسین برات توضیح میده. تو فقط یه یاعلی بگو و بیا کمک.
حس میکنم هم میشناسمش هم نه. حالا شخصیتش کمی برایم مجهول شده است. صدای شکستن شیشه هردومان را از جا میپراند. یک تکه سنگ شاید اندازه یک کف دست، شیشه عقب را ترکانده! عباس بلند میگوید:
-بدو الان آتیشمون میزنن!
چندنفر فریاد میزنند:
- اونا مامورن! بگیریدشون! اونا اطلاعاتیاند!
قبل از اینکه با چماق و قمه بیفتند به جان ماشین، از ماشین بیرون میپریم. عباس دستم را میگیرد و دنبال خودش میکشد. باید خودمان را در پیاده رو گم کنیم. کرکره مغازهها پایین است. مردمی که در پیاده رو هستند، یا فیلم میگیرند یا قدم تند کردهاند که زودتر از معرکه در بروند. به سیدحسین بیسیم میزند:
-کجایی سید؟ ما پیاده شدیم، تو پیاده روییم.
هنوز جواب سیدحسین را نشنیدهایم که سرخی آتش را آن سوی خیابان میبینم.
سطلهای زباله، نفت، ماشینهای مردم...!
آتش...!
ادامه دارد...
✍️نویسنده خانم فاطمه شکیبا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#نقاب_ابلیس ، تحلیلی موشکافانه در رابطه با فرقه های ضاله به ویژه تشیع انگلیسی
#تقویم
📎امروز:
شنبه
16 مهر 1401
مصادف با:
11 ربیع الاول ، 1444
📎اوقات شرعی:
🌌اذان صبح=04:53
🌅طلوع آفتاب= 06:16
☀️اذان ظهر= 12:04
🌇غروب آفتاب=17:51
🌃اذان مغرب=18:09
🌛نیمه شب شرعی= 23:22
⭕️ شیطان سه طایفه را وسوسه میکند:
1⃣ کسانی که از یاد خدا اعراض میکنند، مانند کسی که صبح مغازهاش را باز میکند و عصر هم میبندد و میرود، به هیچچیز هم کاری ندارد! اگر هم حرفی به او بزنی، میگوید: کسب حلال است! اما نمیداند که کسب حلال مقرراتی دارد، احکامی دارد که باید یاد بگیرد. انگار برای این ساخته شده است که صبح بیاید مغازه را باز کند و شب هم ببندد! از هیچ یک از احکام اسلامی خبر ندارد، آقاجان!
2⃣ طایفه دیگری که در معرض وسوسه شیطاناند، کسانیاند که احکام خدا را یکدستی گرفتهاند. نماز را تند میخوانند. پروردگار به ملائکه میفرماید: چرا این بنده من با عجله نماز میخواند؟! مگر رزق و روزی او به دست غیر من است؟! چرا اینطوری نمازش را میخواند؟! باید نماز را مقدمه حفظ اموالش بداند.
3⃣ طایفه دیگری که در معرض وسوسه شیطاناند، کسانیاند که در مقام غفلت بهسر میبرند، خودشان را در حضور و محضر پروردگار نمیبینند.
🎙🌸حضرت آیت الله #حق_شناس (ره)
#درس_اخلاق
♦️❁➖❁♦️❁➖❁♦️❁➖❁♦️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شعرخوانی مهدی رسولی درمورد اغتشاشات اخیر
صد رشتهی کوه مقاوم دارد این خاک
دشمن بداند حاج قاسم دارد این خاک
دشمن به هر فتنه است دنبال بهانه
این بار هم در خواب بیند پنبهدانه
پرچم به آتش میکشید؟ ای مرگتان باد
آتش نصیب کل ساز و برگتان باد
#امنیت
#ایران
#لبیک_یا_خامنه_ای
🇮🇷
17.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 #کلیپ_صوتی
⚜تفاوتهای روانشناختی زن و مرد
⭕️ خاطرهی جالب استاد پناهیان از یک اردوی دانشجویی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠یکی ازاسرار ارتباط با حضرت ولیعصر
علیه السلام.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
رمان نقاب ابلیس قسمت ۳۳ (حسن) -مرگ بر...! مرگ بر...! -سبز و بنفش بهانهست/ اصل نظام نشانه ست. -نتر
رمان نقاب ابلیس
قسمت ۳۴
(حسن)
سیدحسین و احمد میرسند. پشت چند درخت در جدول خیابان پنهان میشویم. عباس میگوید صورتهایمان را بپوشانیم. صدای دزدگیر و بوق ماشینها و شکسته شدن شیشهها و شعار و سوت و کف، گوشمان را پر کرده. عباس خیابان را میپاید. سیدحسین درحالی که چشمش به مردم است، میگوید:
-فقط خدا کنه کار به گادریها نکشه، وگرنه...
عباس که حواسش به سیدحسین نبوده، ناگاه میگوید:
-ببینین، اینایی که لباس طوسی کلاهدار دارن، اینا لیدرن...
سیدحسین میپرسد:
-همونه که دنبالشی؟
عباس قاطع میگوید:
-نه... مطمئنم اون نیست. اینایی که طوسی پوشیدن، فقط کارشون مجلس گرم کردنه! رشته اصلی دست یه عده دیگهست.
به مصطفی بیسیم میزند:
-کجایید؟
صدای مصطفی شبیه فریاد است:
-ضلع شرقی فردوسی، بانک (...) دوتا میخوریم، یکی میزنیم!
-درگیری شده؟
-بفهمی نفهمی! بچههای پلیس رو داشتن میزدن، رفتیم کمک. الان خوبیم؛ اما معلوم نیست تا دو دقیقه دیگه چی بشه. ماشینای پلیس رو آتیش زدن... شیشه یه اتوبوسم اومد پایین!
عباس کمی فکر میکند و خطاب به ما و مصطفی میگوید:
-بچهها الان کافیه فقط یه قطره خون از دماغ یکی از این اوباش بیاد! علمش میکنن علیه نظام... مفهومه؟ احتمالا نقشه کشیدن خودشون یکی دونفر از خودشون رو بزنن، به عنوان شهید علمش کنن! حواستون باشه کسی اسلحه نداشته باشه! نباید بذاریم شهید بسازن! کسایی که دوربین دارن رو پیدا کنین تا بریم دنبالشون... اونا دارن خوراک رسانهای میدن به دشمن که الان این آشوبا شده تیتر یک بی بی سی! فهمیدین؟ یا علی!
صدای «یا علی» مصطفی و علی را که میشنود، رو به ما میکند:
-بچهها باید بریم سراغ دوربین دارا. اونام وسط جمعیت نیستن. احتمالا توی پیاده رو یا بالای ساختمونا هستن. سعی کنین تا میتونین نرین توی دل جمعیت.
صدای عجیبی باعث میشود سرمان را بلند کنیم. نردههای وسط خیابان را گرفتهاند و تکان میدهند. تعدادی از نردهها از جا درآمدهاند و وسط خیابان افتادهاند. شعارها اوج گرفته. به موانع راهنمایی و رانندگی هم رحم نکردهاند. مثل قوم مغول، افتادهاند به جان هرچه در خیابان است. از ایستگاه خط تندرو بگیر تا نردهها و موانع و ماشینهای مردم. چند سطل زباله در آتش میسوزند. به جای شعار، سوت میزنند. سیدحسین ناگاه میگوید:
- اون دختره چه کار میکنه اون وسط؟
در نگاهش را میگیریم و به دختری با مانتوی کوتاه طوسی و صورت پوشیده میرسیم. تنها بین این قوم یاجوج و ماجوج، با آرامش راه میرود؛ دقیقا وسط خیابان! پشتش به ماست. عباس چشم تنگ میکند. احمد میگوید:
-کسی هم کاری باهاش نداره! چقدر ریلکس راه میره! داره فیلم میگیره انگار!
میپرسم:
-مطمئنی دختره؟
-نمیبینی؟ مقنعه داره! جثه ش هم به پسرا نمیخوره!
عباس با آرنج به سیدحسین میزند:
-خودشه... نود و پنج درصد خودشه!
ادامه دارد...
✍️نویسنده خانم فاطمه شکیبا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#نقاب_ابلیس ، تحلیلی موشکافانه در رابطه با فرقه های ضاله به ویژه تشیع انگلیسی
#تقویم
📎امروز:
یکشنبه
17 مهر 1401
مصادف با:
12 ربیع الاول ، 1444
📎اوقات شرعی:
🌌اذان صبح=04:54
🌅طلوع آفتاب= 06:17
☀️اذان ظهر= 12:03
🌇غروب آفتاب=17:49
🌃اذان مغرب=18:07
🌛نیمه شب شرعی= 23:21
فیلمی از تایید بیماری خانم مهسا امینی توسط پدرش در بیمارستان وجود دارد که او در این فیلم با مشاهده پیکر دخترش قبول میکند که ضرب و جرحی وجود نداشته است. مسئولان تاکنون بهدلیل حرمت شرعی پخش این تصاویر مانع از انتشار آن شدهاند.
🚨 @cheshmeh14
هدایت شده از حسینی یمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 حضور آقای رائفی پور در برنامه ثریا
📆 یکشنبه ساعت ۲۳ از شبکه یک سیما
♻️ برنامههای خوب در صدا و سیما را به دیگران معرفی و اطلاع رسانی کنیم.
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
بسیار دیده و شنیده شده که افراد برای امور مادی، مانند خرید خونه، و ماشین و رزق و ازدواج، از وی راهنمایی می خواستند، آن بزرگوار می فرمود:
سوره یس بخوانید و ثواب آن را به امام جواد علیه السلام تقدیم کنید، حاجت شما را خواهند داد.
گاه امر می کرد صلوات برای حضراتش هدیه کنند و آن را در توسل به این امام کریم مجرب می دانست
💌 روح و ریحان ص ۹۳
آیت الله سید عبد الکریم کشمیری
🍃🍃🍃✨✨✨🍃🍃🍃
🗓 #حدیث_روز
حضرت امام على عليه السلام:
أفضَلُ الأَدَبِ أن يَقِفَ الإِنسانُ عِندَ حَدِّهِ ولا يَتَعَدّى قَدرَهُ
برترين ادب، آن است كه انسان در حدّ خود بايستد و از اندازه خويش فراتر نرود
غررالحكم حدیث3241
🍃🍃🍃✨✨✨🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این سینه زنی طوفانی حسین آقای طاهری رو گوش کنید و بصورت گسترده منتشر کنید ، باید همه خانمهای محجبه بزرگوار بدانند چه امانت مهمی بر سر دارند
#امام_زمان
#حجاب
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
رمان نقاب ابلیس قسمت ۳۴ (حسن) سیدحسین و احمد میرسند. پشت چند درخت در جدول خیابان پنهان میشویم. ع
رمان نقاب ابلیس
قسمت ۳۵
(مصطفی)
شیشههای ایستگاه اتوبوس یکی پس از دیگری میریزند؛ اما صدای شکستنشان بین صدای کف و سوت گم شده است. تردد برای ماشینهای سواری غیرممکن و برای موتور سیکلتها دشوار شده. یکی دوتا درخت آن طرفتر میسوزند. یکی دونفر هم مشغول ریختن نفت روی یک سطل زبالهاند و بقیه دورش هورا میکشند. ناگهان ضربه سنگینی به سرم، تعادلم را برهم میزند. چشمانم سیاهی میروند. علی به طرفم میدود:
-سید، چی شد؟ فکر کنم سرت شکسته!
دست روی سرم میگذارم، خونی است؛ اما درد چندانی ندارد. آرام میگویم:
-چیزی نیس تیر غیب خوردم!
با دستمالی خون را از روی صورتم پاک میکند:
-سنگ پرت میکنن نامردا!
علی حواسش به من است و حواس من میرود به سمت جوانی که در فاصله سه چهار متری ما، هنگام شعار دادن برزمین میافتد. افتاده در جدول، شاید هجده سال بیشتر هم نداشته باشد. نمیدانم چرا زمین خورده. دست علی را پس میزنم و به جوان اشاره میکنم:
-علی... انگار میخوان یکی رو بزنن!
علی هم برمیگردد و جوان را نگاه میکند. مردی سر تا پا سیاه و پوشیده به جوان نزدیک میشود. هیکلش به جرآت دو برابر جوان است. علی بلند میشود و میگوید:
-سید بیسیم بزن گزارش بده که پس فردا شر نشه!
نمیدانم چرا ناخودآگاه بغض راه گلویم را میبندد، اما داد میزنم: چه کار میخوای بکنی؟
-نباید بذاریم کسی کشته بشه!
و به راهش ادامه میدهد. به عبان بیسیم میزنم، جواب نمیدهد. فقط صدای خش خش میآید. انگار کسی دائم دستش را روی شاسی بیسیم بگذارد و بردارد. زمان مناسبی برای دلشوره گرفتن نیست. سیدحسین را میگیرم. از بین سر و صداها جواب میدهد:
-جانم مصطفی؟
-سید اینجا یکی رو انداختن زمین میخوان بزننش! علی رفته جلوشون رو بگیره، اما ممکنه اتفاق بدی بیفته!
-چرا به پلیس نمیگی؟ اینجا ما وضعمون بهتر نیست!
-فکر نکنم بتونن کمک کنن. ببینم چی میشه... حلال کن!
دیگر نمیشنوم چه میگویند. پس گاردیها کجا هستند؟ جایی که جوان افتاده، نقطه کور است. طوری که به راحتی بزنند بکشندش و بعد جنازهاش را سردست بگیرند و شعار بدهند:
-میکشم میکشم، آن که برادرم کشت!
علی بالای سر جوان است و میخواهد کمکش کند. میروم به سمت کانکس نیروی انتظامی که صدای آخ بلندی متوقفم میکند. برمیگردم، حالا جوان نشسته و علی روی زمین افتاده و دستش را گرفته. جوان، ترسیده و وحشت زده در همان حالت نشسته عقب عقب میرود و علی سعی دارد روی زانوانش بلند شود. مرد سیاهپوش متوجه من نشده و خواسته کار جوان و علی را باهم تمام کند، این را از اسلحهای که به سمتشان گرفته، میفهمم. روی اسلحه فیلتر صدا بسته. دوباره اسلحه را به سمت علی میگیرد که حالا خودش را سپر جوان کرده. در دلم به جوان التماس میکنم داد بزند و کمک بخواهد. میدانم اگر جلو بروم، ممکن است دست مرد روی ماشه بلغزد. علی چشمش به من میافتد و با چهرهای درهم رفته، علامت میدهد که به پلیس خبر دهم.
ادامه دارد...
✍️نویسنده خانم فاطمه شکیبا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#نقاب_ابلیس ، تحلیلی موشکافانه در رابطه با فرقه های ضاله به ویژه تشیع انگلیسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ زن، زندگی، آزادی.. ما
❌ زن، زندگی، آزادی.. اونا
🎙 #مدونا خواننده مشهور آمریکایی
#تقویم
📎امروز:
دوشنبه
18 مهر 1401
مصادف با:
13 ربیع الاول ، 1444
📎اوقات شرعی:
🌌اذان صبح=04:55
🌅طلوع آفتاب= 06:17
☀️اذان ظهر= 12:03
🌇غروب آفتاب=17:48
🌃اذان مغرب=18:06
🌛نیمه شب شرعی= 23:21
50.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
930
مجله تصویری ویژه، سیدکاظم روح بخش:
❓ادعا میکنند پاسخی منطقی و قانونی برای اونوری ها نداریم!
❓مدام میگن در کنار مردم باشین ، نه حکومت! کدوم مردم اونایی که برای دفاع از ایران و اسلام اومدن بیرون مردم نیستن آیا؟؟
❓میگن مگر خمینی حکومت نظامی رو نشکوند ماهم قانون رو میشکونیم! (اگر میخواهید پیروز بشین دقیقا باید مثل خمینی باشین تا انقلاب کنین نه اینکه....)
❓ میگن کشته هارو دارن شبانه دفن میکنند
⁉️⁉️ و در آخر دعوت میکنیم شما به اصطلاح آزادی خواهان را به یک دوئل،
چرا امثال علی کریمی و مهران مدیری و مسیح و سالومه و...
از جزایر سهگانه این روزها که امارات و سعودیها ادعا کردن مال ماست، دفاع نمیکنند به نفع ایرانیها ؟؟؟
این مجله تصویری رو کامل ببینید و برای دوستان خودتون حتما بفرستین ، چرا که جهاد تبیین و روشنگری وظیفه منوشماست که سرباز حضرت حجت هستیم
بسم الله....
#تبیین
#روشنگری
#روح_بخش
#مطالبه
کانال ما👇🏻
@poshtybanman
وبسایت پشتیبان من 👇🏻
https://poshtybanman.ir
✍️ولایت قضا ندارد
نماز اگر قضا شود میتوان جبران کرد
روزه اگر قضا شود میتوان جبران کرد
ولی اگر ولایت قضا شود نمیتوان جبران کرد
در کربلا هم ولایت قضا شد و امام حسین(ع) را شهید کردند
حواسمان به ولایت مداری خود باشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادی کنیم از بوسیدن پرچم ایران توسط دانشآموز خوزستانی از دید دوربینهای مدار بسته
مدرسهای دخترانه در شهرستان لالی محرومترین شهر خوزستان
فرزندان ایران اینها هستن نه چهارتا نخالهای که پرچم ایران رو آتش میزنن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ جون میذارم برا کشورم من رگ و خونم ایرانیه🇮🇷
📌 دختران دبیرستانی ، تهران
#زن_عفت_افتخار
#حجاب