دست راست #شهید_حسن_باقری بود. همین همراهی، او را متخصص
اطلاعات عملیات کرده بود. شناسایی را در هر کاری ضروری می دانست
و همیشه می گفت تا می توانید شناسایی کنید و بعد عملیات.
حاج قاسم هم خیلی دوستش داشت، چون حاج رسول مرد عملیات های سخت بود.
یک بار وسط بحبوحه جنگ سوریه، حاج قاسم وارد سنگر شده بود و دیده بود حاج رسول نقشه اسرائیل را گذاشته وسط و دارد نقشه عملیاتی طراحی می کند.
بهش گفته بود: چه می کنی حاج رسول؟ گفته بود:
دارم نقشه عملیات حذف اسرائیل بعد از داعش را طراحی می کنم. حاج قاسم گفته بود: وسط این شلوغی جنگ و حضور داعش؟ حاج رسول پاسخ داده بود: فرضش که محال نیست. ان شاءالله با فرماندهی شما
اون روز هم میاد.
سردار شهید عبدالرسول استوار
#با_شهدا
7.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿
💫
#آیه
💫💫💫
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الأعْلَى
الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى
وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى
وَالَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعَى
فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى
سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسَى
إِلا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا یَخْفَى
وَنُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرَى
فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرَى
سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشَى
وَیَتَجَنَّبُهَا الأشْقَى
الَّذِی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرَى
ثُمَّ لا یَمُوتُ فِیهَا وَلا یَحْیَا
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى
وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى
بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا
وَالآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى
إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الأولَى
صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى
💫
🌿
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
2.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
11.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 *پیام مهم حضرت #آیت_الله_ناصری(حفظه الله) به مردم #اصفهان!
#نماز_باران
#زاینده_رود
@roshana_esfahan
#با_شهدا
🌹شغل آقا مهدی جمع کردن ضایعات و نان خشک و پلاستیک و این طور چیزها بود. همیشه کلیه درد داشت. محکم می بستشان. ضایعات را از دوره گردها می خرید و عمده ای می فروخت. اصلا بابت کارش حجالت نمی کشید. می گفت: نان حلال در آوردن که خجالت ندارد.
🌹یک شب دعوت شده بودیم تالار طلاییه برای #عروسی. خیلی مرتب و شیک سوار #نیسان شدیم و حرکت کردیم. توی راه چشم آقا مهدی به مقداری بطری نوشابه خالی افتاد که له شده وسط خیابان افتاده بود. سریع ترمز کرد و دنده عقب گرفت و می خواست با آن لباس ها پیاده شود برای برداشتن شان و پیاده هم شد. می گفت: مگه میشه از اینا گذشت.
هر چه اصرار کردم که لباس هات کثیف می شود، زیر بار نرفت. می گفت: شماها نمی دونید اینا همش پوله.
گفتم: اگه پشت ماشین ضایعات باشه تالار راهمون نمیدن. می خندید و می گفت: ناراحت نباش. میریم ضایعات تالار هم جمع می کنیم.
#شهید مهدی قاضی خانی