eitaa logo
خاڪریزشهـدا
911 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
31 فایل
"مقام معظم رهبری" 💠دشمنان بدانند کہ به توفیق الهے نمیگذاریم،و این ملت هم نمےگذارد کہ نام"شهید"و"شهادت"در این ڪشور فراموش شود. هدیه ورود بہ کانال=14صلوات نذر ظهور آقا(عج)😍 انتقادات و پیشنهادات👇 @montazer72
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ĥáŋif.71.ĥelmã🌷
#او_را قسمت_١٩👇👇👇
هدایت شده از ĥáŋif.71.ĥelmã🌷
🔹 ... 19 🚫حرفای مرجان رو هزاربار تو سرم مرور کردم.... یعنی چی؟؟؟ یعنی همه چی کشک؟؟😣 مرجان میگفت تا همین جاشم زیادی خودمو علاف دنیا کردم! میگفت باید سعی کنیم بهمون خوش بگذره وگرنه عاقبت هممون خودکشیه! هممون گرفتار یه معضلیم: ! سرم داشت میترکید... احساس میکردم هیچی نیستم... احساس میکردم تا الان دنیا منو گذاشته بود وسط و نگام میکرد و بهم میخندید... خدا.... گاهی برام سوال میشد که چرا منو آفریده... اما حالا فهمیده بودم کاملا بی دلیل‼️ اه... بازم بدنم داغ شد... داد میزدم... سیگار میکشیدم، قرص آرامبخش.... اما هیچ کدوم آرومم نمیکرد. حتی جواب عرشیا رو هم نمیدادم. قرصا کم کم اثر میکرد،احساس گیجی میکردم. رفتم رو تخت و دیگه هیچی نفهمیدم💤 صبح با صدای گوشیم چشامو باز کردم. مرجان بود -چه عجب!جواب دادی! از تو بعیده تا این ساعت خواب باشی! -سلام 😒 از تو هم بعیده این ساعت بیدار باشی! -حدسم درست بود! حرفای دیروزم زیادی روت اثر گذاشته!نه؟ -اصلا حوصله ندارم مرجان😒 -ترنم زنگ زدم بهت بگم زیادی به خودت سخت نگیر! کمکت میکنم توهم مثل خودم کمتر عذاب بکشی😉 -مرسی... ولی بذار چند روزی تو حال خودم باشم... بعدش هرکاری خواستی بکن... -اینقدر سخت نگیر ترنم... همین کارارو کردی که الان این شکلی شدی دیگه 😒 -مگه چه شکلی شدم؟ -هیچی بابا...😅 زیاد به خودت فشار نیار. فعلا با عرشیا مشغول باش، کم کم درستت میکنم خودم😉 -باشه،بای👋 تا قطع کردم،عرشیا زنگ زد. -الو ترنم😠 -سلام -سلام و... کجایی؟چرا از دیروز جوابمو نمیدی؟؟ -حالم خوب نبود عرشیا... معذرت میخوام... -همین؟؟میدونی از دیروز چی کشیدم...؟ تو که میدونی چقدر دوستت دارم لعنتی... برای چی باهام اینجوری میکنی؟؟😡 -چته تو؟؟؟😡 میگم حالم خوب نبود... یادت رفته انگار که هروقت بخوام میتونم این رابطه رو تموم کنم😠 برای چی هار شدی؟؟؟ -ترنم؟؟؟ داری با من حرف میزنیا...😢 ببخشید خب.مگه چی گفتم...تو که میدونی چقدر روت حساسم و دوستت دارم... باور کن کم مونده بود کارم به بیمارستان بکشم، اگه آدرس خونتونو داشتم تا به حال هزار بار اومده بودم اونجا😢 -پس چه بهتر که نداری... همون اول بهت گفتم حالم خوب نبود،واسه چی باز ادامه میدی؟😠 -ببخشید خانومم... معذرت... چرا حالت خوب نیست؟ عرشیا فدات شه... -لازم نکرده... 😒 -ترنم😭 بخدا دوستت دارم😭 با من اینجوری نکن.... داشت گریه میکرد😳 از تعجب زبونم بند اومده بود... -داری گریه میکنی؟؟؟ -چرا نمیفهمی؟ عشق میدونی چیه؟ مگه از سنگه دلت؟؟؟😭 بار اولم بود که گریه یه مردو میدیدم... -عرشیا معذرت میخوام ازت... باورکن از لحاظ روحی شرایط مناسبی نداشتم... میخوای الان پاشم بیام پیشت؟؟ -میای؟؟ 😢 -آره، کجا بیام؟آدرس بفرست... "محدثه افشاری"
هدایت شده از ĥáŋif.71.ĥelmã🌷
🔹 ... 20 یچیز خوردم و راه افتادم سمت آدرسی که عرشیا فرستاده بود. زنگ خونه رو زدم و رفت تو. -سلام عشق من...خوش اومدی 😍 -سلام😊 خونه خودته؟؟ -نه پس خونه همسایمونه😂 البته الان دیگه خونه شماست😉 -بامزه منظورم اینه که تنها زندگی میکنی؟؟ -نه، فعلا با خیال تو زندگی میکنم تا روزی که افتخار بدی و اجازه بدی با خودت زندگی کنم😘 -لوس☺️ بغلم که میکرد،یاد سعید میفتادم... با این تفاوت که حالا فکر میکردم هیچ لذتی از بغل هیچ مردی حتی سعید نمیبرم... شاید حتی الان جای عرشیا هم سعید نشسته بود،همینقدر نسبت به صحبت کردن باهاش بی میل بودم😒 مرجان راست میگفت... هرچی بیشتر به حرفاش فکر میکردم،بیشتر باورش میکردم... سعی کردم فکرمو با عرشیا مشغول کنم تا این افکار بیشتر از این آزارم نده... ناهارو با عرشیا بودم و اصرارش رو برای شام قبول نکردم. یکم فاصله خونش با خونمون دور بود، نمیخواستم فکر کنم❌ میخواستم مغزم مشغول باشه، آهنگو پلی کردم و صداشو بردم بالا🔊 داشتم نزدیک چهارراه میشدم، کم مونده بود چراغ قرمز بشه، سرعتمو زیاد کردم که پشت چراغ نمونم،اما تا برسم قرمز شد😒 اونم نه یه دقیقه،دو دقیقه!! حدود هزار ثانیه😠 کلافه دستمو کوبیدم رو فرمون و سرمو گذاشتم رو دستم و چشامو بستم... چندثانیه گذشته بود که یکی زد به شیشه ماشین! سرمو بلند کردم و یه دختر 16-17ساله رو پشت شیشه دیدم، شیشه رو دادم پایین و گفتم -بله؟ با یه لهجه ی خاصی صحبت میکرد... -خانوم خواهش میکنم یه دسته از این گلا بخرید😢 از صبح دشت نکردم، فقط یه دسته... مات نگاش کردم... با اینکه قبلاً هم از این دست فروشا زیاد دیده بودم،اما انگار بار اولم بود که میدیدم!! -چند سالته؟ -هیفده سالمه خانوم.خواهش میکنم. بخر بذار دست پر برم خونه، وگرنه بابام تا صبح کتکم میزنه و دیگه نمیذاره کار کنم😢 -خب کار نکن! اون که خیلی بهتر از وضع الانته!! -نه! آخه کار نکنم،بابام شوهرم میده به یه مرده که حتی از خودشم پیر تره😰 بخر خانوم... خواهش میکنم...😢 چقدر صورتش مظلوم بود... -چنده؟؟ -دسته ای پنج تومن☹️ -چند دسته داری؟؟ -ده تا! -همشو بده... دو تا تراول پنجاهی از کیفم درآوردم و دادم دستش... -خانوم این خیلیه،یکیش کافیه! -یکیشو بده بابات،اون یکی هم برای خودت... -خانوم خدا خیرت بده.خیر از جوونیت ببینی... اینو گفت و بدو بدو از ماشین دور شد... ❗️ همینجور که رفتنشو نگاه میکردم یه قطره اشک از چشمم افتاد و رو صورتم سرسره بازی کرد و تو شالم فرو رفت... "محدثه افشاری"
هدایت شده از ĥáŋif.71.ĥelmã🌷
🔹 ... 21 هنوز حدود ده دقیقه مونده بود تا چراغ سبز شه... چشامو به آسمون دوختم... با خودم فکر میکردم من با اینهمه دک و پز و مامان بابای دکتر و خونه آنچنانی و ماشین مدل بالام امیدم به زندگی زیر صفره!! اونوقت این مدل آدما چجوری زندگی میکنن... چجوری میتونن حتی یه لبخند بزنن؟؟ به چه امیدی صبح بیدار میشن و شب میخوابن... این تقدیر، تقدیر که میگن چیه... مرجان راست میگه... ماهممون عروسکای خیمه شب بازی ایم!😒 اینهمه میدویم، آخرش که چی؟؟ به کجا برسیم؟ به چی برسیم!؟ کل دنیا داشت تو نظرم کوچیک و کوچیک تر میشد... دیگه از همه مسخره تر برام،کارای مامان و بابا بود، حرفاشون، تلاششون، که چی؟ از چی میخوان فرار کنن؟ هممون یه روز میمیریم و تموم میشیم... آخ سرم.... سرم... سرم....😖 نه... من اینهمه ندویدم که آخرش به اینجا برسم...😭 من میخواستم آیندم روشن باشه... من اینهمه این از این کلاس به اون آموزشگاه نرفتم که به اینجا برسم... پس برای چی 4زبان خارجه رو یاد گرفته بودم؟؟ برای چی اینهمه فن و هنر و... داشتم منفجر میشدم... سرم داشت گیج میرفت...😭 چراغ سبز شد... با نهایت سرعت گاز میدادم و داد میزدم و گریه میکردم....😭 به خودم که اومدم دیدم جلو در خونه ی مرجانم❗️ تن بی جونمو از ماشین بیرون کشیدم و رفتم سمت خونشون. زنگو زدم و با باز شدن در رفتم بالا... مرجان با دیدنم رنگش پرید😳 -چیشده ترنم!؟؟😨 -مرجان مشروب... فقط مشروب... 🍷🍷🍷 بعد چند ساعت که به خودم اومدم دیدم سرم رو پای مرجانه و داره موهامو ناز میکنه! -خوبی خوشگلم؟💕 بهتر شدی؟ -مرجان😭 -دیگه گریه نکن دیگه... اگر حالت خراب نبود حتی یه قطره هم نمیذاشتم بخوری... حالا که خوردی،باید خوب باشی😉باشه؟ -از وقتی اون حرفا رو زدی دارم دیوونه میشم...😣 آخه مگه میشه؟ اینهمه از زندگیمو گذاشتم برای پیشرفت، حالا توی بیشعور میگی همش کشک؟؟؟ -چرا به من فحش میدی؟😳 من که از همون اولش بهت میگفتم زیادی فعال نباش! -یعنی من اشتباه میکردم!؟ نه... من نمیتونم... من بی هدف نمیتونم نفس بکشم... من مال تلاشم مال پیشرفتم! -پس چرا نمره های ترم پیشت افتضاح شد؟؟ خانوم پیشرفت و ترقی! یه اتفاق کوچیک باعث شد تلاش چندسالتو به باد بدی! الکی واسه من ادای دانشمندارو درنیار😒 -اصلا تو دروغ میگی! من بعد رفتن سعید اینجوری شدم! ربطی به این مزخرفاتی که تو میگی نداره! -زندگی ای که تنها امیدش یه پسر هرزه مثل سعید باشه،مفتم گرونه!😒 -به تو چه اصلا؟ من باید برم،دیرم شده... خداحافظی کردم و رفتم خونه "محدثه افشاری"
تبادل👇👇👇
☺️ به کانال 🌷 غیرتی ها 🌷 خوش آمدید 🌷 موضوع 👈 اخلاق کاربردی 🌷 هدف : 👈 ایجاد محبوبیت برای خود 👈 راهکارهای جذب حداکثری اطرافیان خود ، 👈 ایجاد عشق و محبت بین همسران 👈 رسیدن به رفتارهای پسندیده و اخلاق زیبا @ghairat
🇮🇷 گروه سردار شهید دکتر مجید بقایی http://eitaa.com/joinchat/3439722507C6221904a6a
هدایت شده از 🌸💫"عاشِقانِ شُهَدا"💫🌸
شُهَدا شُهَدا شُهَدا به خدا بگین هوای منه بنده ناخلف رو داشته باشه ، تا با اومدن به کنار شما قلب من صفا و آرامش پیدا کنه😭😔 امام سجاد : کشته شدن عادت ما ،و شهادت کرامت ماست😍❤️ به کانال 🌷عاشِقانِ شُهَدا🌷 بپیوندید↙️↙️ eitaa.com/asheganeshohada @asheganeshohada
اللهم الرزقنا شهادة کانالی با جنس شهدا؛ افتخاری که نصیب من و شما شده است دعوت شهدا را با جان و دل بپذیرید... ✅گزیده هایی از اززندگی شهدا ✅نکاتی ناب از جمله های خاطره انگیز شهدا ✅توصیه های شهدا به جمع جوانان http://eitaa.com/joinchat/3992780812C152f25ed1a 🌹 مبلغ شهدا در ایتا باشید..... 🌹منتظر پیوستن شما به جمع شهدا هستیم... @kahfolshohada
درگوشی های عاشقانه😉 تکست های مذهبی و عاشقانه😍 پروفایل های دخترونه👩 پروفایل های پسرونه👱 پروفایل های عاشقانه💑 @asheghaneemazhabi http://eitaa.com/joinchat/1377632268Cc19bd91091
بسم اللّه الرحمن الرحیم (گروه اگر مدافعان حرم نبودند) قوانین گروه👇👇👇 1.پی وی ممنوع⛔️ 2.چت بیخودی ممنوع⛔️ 3. فقط تبادل های مذهبی✅ http://eitaa.com/joinchat/3955752972Cac42945255
هدایت شده از خاڪریزشهـدا
بخوان دعای فرج را... بخوان اثر دارد... @khaterat_shohada
هدایت شده از خاڪریزشهـدا
هوای مهدی فاطمه (س) رو داشته باشید... خیلی تنهاست... 😔😔😔 دمتون حیدری شبتون مهدوی یا علی✋ @khaterat_shohada
❣❣❣❣❣❣ ❣زیارت "شهــــــداء"❣ بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ 🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ 🌹 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ 🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... ❣❣❣❣❣❣ 🌹 هدیہ بہ ارواح طیبہ شهدا صلوات🌹 🌸اللهم عجل لوليک الفرج🌺 🌷eitaa.com/khaterat_shohada 🍃🌹🌹🍃🌹🌹🍃
🍃🌺🍃🌺 از لبخنـدت جـان می گیرد بگذار حـال تمــام روزهای مرا کند.... 🌷 http://eitaa.com/khaterat_shohada
❤️ هادی بعدازسفر واقعاً كربلايی شد💚 خودش را در جا گذاشته بود و هيچگاه به دنيای مادی برنگشت🍃 «شهیدمحمدهادۍذوالفقاری» http://eitaa.com/khaterat_shohada
خدایا خسته شده ام، پیر شده ام، دل شکسته ام، احساس می کنم که این دنیا دیگر جای من نیست، با همه وداع می کنم و می خواهم با خدای خود تنها باشم! http://eitaa.com/khaterat_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدانه زندگی کنیم ... 💠علیرضا دلبریان : 🌷شهدا باید الگوی زندگی باشن نه الگوی مُردن ! همه آرزومونه مثل شهدا بمیریم. قرار نیست همه خون بِدن قرار نیست همه با گلوله داغ از دنیا بِرن شما مثل شهدا زندگی کن! پاک زندگی کن! نمی خواد زیاد زور بزنی برای نحوه ی مرگت "خدا خودش شهیدت میکنه" اون لحظه ی دم احتضار ، تیرو ترکش هم نخوردی امام حسین(ع) میاد میگی آقا من گوشه خونه دارم میمیرم چرا اومدی اینجا آقا؟ امام رضا(ع) میاد میگه خوش اومدی عزیزم تو یک عمر به ما خدمت کردی باریکلا ! چی بودی؟ تو اداره درست کار کردی جواب مردم رو دادی، نگفتی امروز برو فردا بیا همیشه اضافه کار نزدی برای خودت به مردم کمک کردی هرکه از در اون اداره اومد بیرون گفت خدا پدرتو بیامرزه عجب آدم خوبی این مثل شهدایی دیگه ! به زن و بچه ت لطف کردی ،زور نگفتی به مردم، کلاهبرداری نکردی، راستگو بودی، راستگو ! همه ش نگفتی خودم، زنِ خودم،زندگیِ خودم، بچه خودم،ماشینِ خودم، مقامِ خودم،میزِ خودم ،همه خودم خودم خب اینکه شهدایی نیست! اگه اینجوری زندگی کردی هزار به زمین و آسمونم بزنی فایده ای نداره اگه یک راکتی هم بیاد بخوره تیکه تیکه بشی ، شهید نیستی!!!! http://eitaa.com/khaterat_shohada
چه رفتن ها که می ارزد به ماندن های پوشالی... @khaterat_shohada
⭕️مراسم استقبالاز ۱۳۵ شهید تازه تفحص شده در معراج شهدای تهران @khaterat_shohada
[عاشقان] 🌺🍃 وقت نماز است... [اذان] 🌺🍃 می گویند... @khaterat_shohada
🕊فرزند شهید مدافع حرم بر روی تابوت پدر... 💐سالروز شهادت مدافع حرم گرامی باد @khaterat_shohada
عمادی..: 🔹 ... 22 بعد شام و صحبتای معمولی با مامان و بابا،رفتم اتاقم دفترچمو برداشتم و شروع کردم به نوشتن... من باید این مسئله رو حل میکردم...❗️ باید به خودم ثابت میکردم مرجان اشتباه میگه، من باید زندگیمو درست کنم! حق ندارم با حرفای مرجان هرروز پوچ و پوچ تر شم!🚫 برای همین دیگه سراغ نوشته های قبلیم نرفتم، باید دوباره از اول مینوشتم تا بفهمم از کی زندگیم این شکلی شد🔥 من میگفتم با رفتن سعید له شدم اما مرجان میگفت من قبل از سعید هم همین زندگی رو داشتم‼️ نه ❗️ باید ثابت میکردم مرجان دروغ میگه😠 اما...حالا که یه جایگزین برای سعید گذاشتم چرا حالم خوب نشده⁉️ نه نه منم اشتباه میکنم،باید بنویسم... نوشتم و نوشتم و نوشتم... فکر کردم و فکر کردم و فکر کردم..... 🚬سیگار رو روشن کردم و سعی کردم گذشته هامو خوب مرور کنم! اولین باری که برام سوال شد من برای چی به وجود اومدم، فکرمیکنم حوالی 14سالگیم بود👧 همون موقع که مامان گفت برای اینکه پیشرفت کنی و یه انسان مفید بشی😕 بابا گفت برای اینکه به جامعه خدمت کنی و یه انسان موفق باشی 🙁 و من تو دلم گفتم فقط همین⁉️😐 اما پیششون سرمو تکون دادم و بیشتر از قبل درس خوندم و تلاش کردم! قانع نشده بودم اما هربار که برام سوال میشد، همون جوابا رو تکرار میکردم و با خودم میگفتم تو هنوز بچه ای😒 بزرگ بشی میفهمی مامان بابا درست میگن😏 و بعدش هربار که تو زندگی احساس کمبود کردم سعی کردم با یه چیز جدید جبرانش کنم! کلاس رقص شنا زبان سازهای موسیقی فضای مجازی چت سعید و... چشممو بستم و زیر لب گفتم مرجان راست میگفت!!😔 من فقط با وسیله های مختلف سعی کرده بودم احساسمو خفه کنم... وگرنه از همون 14سالگی فهمیده بودم هیچ دلیلی برای زندگی کردن ندارم....🚫 "محدثه افشاری"