آه از غمی که تازه شود با غم دگر...
دوست عزیزم،
همسفر کربلا،
چی شد که اینقدر زود بار سفر بستی؟!...
مگه دخترات چند سالشون بود که تنهاشون گذاشتی؟!...
این روزا که با خاطرات کربلا دارم زندگی میکنم،
مگه تو لحظه ای از جلوی چشمم دور شدی؟؟
یادته مامانمون بودی؟
یادته لباسامو میشستی؟
یادته غذا برام میگرفتی؟
یادته غصه مو میخوردی؟
عزیزدلم،
صدای قشنگ تو گوشمه که میگفتی من حرم حضرت عباس نرفتم،میترسم به مردا بخورم،منو میبری؟
من نبردمت......😭😭😭
تو فقط یه کار از من خواستی...و من برات نکردم...خواب موندم...
باورم نمیشه...
مهربونم
کجایی الان؟صدامو میشنوی؟بخدا اگه برگردی هرجا بخوای میبرمت...هرکار بخوای میکنم برات...
فقط برگرد😭😭😭😭
خدایا
آخه تاکی داغ پشت داغ؟
آخه تاوان چی رو داریم میدیم؟؟
آخه تا کی باید پر کشیدن عزیزامونو ببینیم؟؟؟
چرا خوبا رو فقط میبری؟؟؟؟
من خیلی حرف دارم بات خداااااا😭😭😭😭😭😭
دل من بی تاب است
روز و شب، غرق خیال حرم ارباب است
و دعای سحرم دیدن تو در خواب است...
چه کنم ؟
حسرت دل را به کجا من ببرم...
چه کسی حال خراب منِ دیوانه خَرد؟!
دل من غم دارد
و غمش کوه شده
کوه، در زلزله ی یک نگهت میریزد...
تو مرا میبینی
من تو را میخواهم
سهم عشقم نکند گرداب است؟!
و چه عشقی که وصالش وسط یک قاب است...
#زهره_قاسمی
#وصال
@khalvatevesal