اما نمیدونم تازیانه بود، غلاف یا دسته شمشیر بود؟ اما هر چه بود اونقدر زدن به بازو و پهلوی مجروح تو که از حال رفتی...😭😭😭😭😭
ببخشید بیشتر از این نمیتونم ادامه بدم
ببخشید که طولانی شد
اما داستان در و دیوارو پهلوی شکسته رو نمیشه کوتاه کرد
قصه یتیمی ما از کنار در شروع شد..💔💔💔
اگر میخواید ادامه محفل رو بزارم اگرم که نه انشاالله فردا ادامه محفل روضه در و دیوار رو میزارم...🖤🙏
•|خـلوتگہدل|•
اما نمیدونم تازیانه بود، غلاف یا دسته شمشیر بود؟ اما هر چه بود اونقدر زدن به بازو و پهلوی مجروح تو ک
همین که به هوش اومدی پرسیدی فضه علی کجاست...🥀🥀🥀
وقتی علی رو در چنگال دشمن دیدی سرشان فریاد کشیدی:ای ابوبکر اگر دست از سر پسرعمویم برنداری سرم را برهنه میکنم، گریبان چاک میزنم و همه تان را نفرین میکنم...🥀🥀🥀