eitaa logo
خنده بازار،طنز سیاسی
668 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
11.8هزار ویدیو
20 فایل
ارتباط با مدیریت کانال↙️↙️ @Yavar_amar مغزخاکستری @khakestary_amar نفوذیها @Nofoziha_ammariyon مداحان انقلابی @madahnarimani الماس @almas_amariyon همسران @hamsaran_amariyon عکسنوشته عماریون @amaariyon
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺طلبه‌هایی که تا دیروز یک پای کمک در قرنطینه‌ها و غسل و کفن فوت‌شدگان بودند حالا با کمک کادر درمان، بخشی از بیمارستان امام‌حسین تهران را سیاهپوش و برای بیماران کرونایی مجلس روضه برپا کرده‌اند 🔸می‌خواستند عزای سیدالشهدا را تعطیل کنند، حالا در بخش قرنطینه بیمارستان‌ها مجلس عزا برپاست
⭕️ درخواست دادستان کل کشور از روحانی: ممنوعیت برگزاری مراسم درمساجد و تکایا مصوبه ستاد کرونا نبود و به صورت ناگهانی توسط وزارت بهداشت اعلام گردید؛ لذا مقرر کنید مجاز اعلام شود." پ ن: اگر منعِ برگزاری عزاداری زیر سقف جز مصوبات ستاد نبوده، چگونه ۴۸ساعت قبل از آغاز عزاداری، ممنوع شده؟! 👤 Ali Gholhaki
408.mp3
6.66M
🌹نوحه حکایت عشق... 🌍 میردادماد... حاج محمود کریمی
⭕️ محمود واعظی(رئیس دفتر رئیس‌جمهور): "اروپایی‌ها علاقمند هستند که به تعهدات‌شان عمل کنند اما نمی‌توانند، چون اقتصادشان با آمریکا گره خورده." دور از جان همه‌تان. و باز دور از جان همه‌تان. خاک بر سر منِ ایرانی که مهمترین عضو دولت کشورم، ماله‌کش نامردیِ اروپا علیه ملت ایران می‌شود. 👤 Akbar Nabavi 🇮🇷
4_5913763581081421776.mp3
1.93M
🎙حسین(ع) را تمنا کن ... 🔻حجت الاسلام والمسلمین پناهیان
🌄 نظمِ ارتشِ جمهوریِ اسلامیِ ایران رو دیدید؟ حالا نظمِ ارتشِ میلیونیِ حسین(ع) رو ببینید. 🔴
✍ عزاداری دکتر  در لانه جاسوسی سابق امریکا⁣ ⁣ ▪️رئیس مجلس شورای اسلامی شب گذشته با حضور در لانه جاسوسی سابق امریکا در مراسم عزاداری اباعبدالله الحسین علیه السلام شرکت کرد.⁣ ⁣ ▪️گفتنی است مراسم عزاداری دهه اول هر شب در سفارت سابق امریکا با رعایت پروتکل های بهداشتی و به همت هیئت انصار القائم عج الله تعالی فرجه الشریف برگزار می‌شود.
روضه خانگی - حضرت زینب(س) - 227.mp3
11.54M
🎙السلام علی المرمّل بالدِّماء 🔻روضه (س) 👤استاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷 🌸قسمت ششم🌸 ************** گذر ایام پسری بودم که در مسجد و پای منبرها بزرگ شدم. در خانواده‌ای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم، در دوران مدرسه و سال های پایانی دفاع مقدس، شب و روز ما حضور در مسجد بود. سال‌های آخر دفاع مقدس، با اصرار و التماس و دعا و ناله به درگاه خداوند، سرانجام توانستم برای مدتی کوتاه حضور در جمع رزمندگان اسلام و فضای معنوی جبهه را تجربه کنم. راستی، من در آن زمان در یکی از شهرستان های کوچک استان اصفهان زندگی می کردم. دوران جبهه و جهاد برای من خیلی زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند, اما از آن روز، تمام تلاش خودم را در راه کسب معنویت انجام می دادم. می دانستم که شهدا، قبل از جهاد اصغر، در جهاد اكبر موفق بودند، لذا در نوجوانی تمام همت من این بود که گناه نکنم. وقتی به مسجد می رفتم، سرم پایین بود که نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد. یک شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم. در همان حال و هوای هفده سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به این دنیا و زشتی‌ها و گناهان نشوم بعد التماس از خدا خواستم که مرگم را زودتر برساند. گفتم: من نمی خواهم باطن آلوده داشته باشم. من می ترسم به روزمرگی دنیا مبتلا شوم و عاقبت خودم را تباه کنم لذا به حضرت عزرائیل التماس می کردم که زودتر به سراغم بیاید چند روز بعد، با دوستان مسجدی پیگیری کردیم تا یک کاروان مشهد برای اهالی محل و خانواده شهدا راه اندازی کنیم. با سختی فراوان، کارهای این سفر را انجام دادم و قرار شد، قبل از ظهر پنجشنبه کاروان ما حرکت کند. روز چهارشنبه، با خستگی زیاد از مسجد به خانه آمدم. قبل از خواب، دوباره به یاد حضرت عزرائیل افتادم و شروع به دعا برای نزدیکی مرگ کردم. البته آن زمان سن من کم بود و فکر می کردم کار خوبی می کنم نمی‌دانستم که اهل‌بیت، ما هیچگاه چنین دعایی نکرده‌اند. آنها دنيا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه می‌دانستند. خسته بودم و سريع خوابم برد. نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم. بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده. از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم. با ادب سلام کردم ایشان فرمود: «با من چکار داری؟ چرا اینقدر طلب مرگ می کنی؟ هنوز نوبت شما نرسیده.» فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است. ترسیده بودم، اما با خودم گفتم: اگر ایشان اینقدر زیبا و دوست داشتنی است پس چرا مردم از او می ترسند؟ میخواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم مرا ببرند. التماس های من بی فایده بود. با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سرجایم و گویی محکم به زمین خوردم! در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم. رأس ساعت ۱۲ ظهر بود. هوا هم روشن بود! موقع زمین خوردن، نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفت. در همان لحظات از خواب پریدم. نیمه شب بود می‌خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیدا درد می کرد!! خواب از چشمانم رفت. این چه رویایی بود؟ واقعا من حضرت عزرائیل را دیدم !؟ ایشان چقدر زیبا بود!؟ *********** 🍀ادامه دارد....منتظر باشید😍