✳️شهیدے کہ امام زمان (عجل اللہ تعالے فرجہ الشریف) کفنش کرد.
🌹شهیدے بود کہ همیشہ ذکرش این بود، نمےدونم شعر خودش بود یا غیر...
💕یابن الزهرا
✨یا بیا یک نگاهے به من کن
✨یا به دستت مرادر کفن کن
❤️از بس این شهید به امام زمان (عجل اللہ تعالے فرجہ) علاقہ داشت به دوست روحانے خود وصیت مےکند. اگر من شهید شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانے کنے...
⚪️️روحانے مےگوید: ما از جبهہ برگشتیم وقتے آمدیم دیدیم عکس شهید را زده اند. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این شهید چنین وصیتے کرده است آیا من مےتوانم در مجلس ختم او سخنرانے کنم؟ و آنان اجازه دادند...
💠در مجلس سخنرانے کردم بعد گفتم ذکر شهید این بوده است:
💕یا بن الزهرا
✨یا بیا یک نگاهے به من کن
✨یا به دستت مرادر کفن کن
💥وقتی این جملہ را گفتم، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن. وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم دیشب آخرهاے شب به من گفتند یکے از شهدا فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهہ شهید شده است باید او را غسل دهے
✨وقتے کہ مےخواستم این شهید را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگوارے وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این شهید را کفن کنم.
❓من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد؟؟؟
🌸با عجلہ برگشتم و دیدم این شهید کفن شده و تمام فضاے غسالخانہ بوے عطر گرفته بود.
از دیشب نمےدانستم رمز این جریان چه بود. اما حالا فهمیدم ...نشناختم...
📗روایت مقدس
به نقل از نگارنده کتاب "میر مهر" حجة الاسلام سید مسعود پور آقایی
🌺اللهم عجل الولیک الفرج
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پاسخ جالب جانباز مدافع حرم به یک سوال:
📦چرا روحانی در صندوق رای مدافعان حرم در سوریه حتی یک رای نیاورد!؟
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ماجرای عنایت امام حسین (ع) به یک جوان
🔴 #استاد_عالی
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید ...که دخترش را به چه کسی بدهد مناسب او باشد ..
در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از او خواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد ...
از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد...پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید ...در را بسته یافت و از دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد ..
هنگامی که به دنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در راشنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد ..
سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند ،
وزیر گفت : سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز....
و دزد از شدت ترس هرنماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد ..
تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند ،
و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم برد .
و حاکم که تعریف دعا ها ونمازها ی جوان را از وزیر شنید ، به او گفت : تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد ، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود ...
جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت: خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی، فقط با نماز شبی که ازترس آن را خواندم ! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود اگر از ایمان و اخلاص می خواندم !
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
🔴 #سبک_زندگی_شهدا
💠وقتی میومد خونه نمیذاشت کار کنم. زهرا رو میذاشت روی پاهاش و با دست به پسرمون #غذا میداد. با #مهربونی میگفت: «شما از صبح تا حالا به اندازه کافی زحمت کشیدی». #مهمون هم که میومد، پذیرایی با خودش بود. دوستاش به شوخی میگفتند: «مهندس که نباید تو خونه کار کنه!» میگفت: من که از حضرت علی (ع) بالاتر نیستم مگه به حضرت زهرا (س) #کمک نمیکردند؟
🔴 #شهید_آقاسی_زاده
📙شهاب، صفحه۷۴
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
⭕️وقتش نرسیده که به جای داستان خیالی "پتروس فداکار"، داستان این انسانهای واقعی که با همه توان و با هر سنی برابر سیل ایستادند و با همکاری هم جلوی یک خسارت بزرگ رو گرفتن، وارد کتابها بشه؟
⛔️البته از دولتی که داستان شهید فهمیده رو از کتابها حذف میکنه، بعیده...
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
5d6c1815341483b36f52bbd5_-6618997906636001863.mp3
2.94M
⭕️ خدا داره تعجیل می کنه تو ظهور٬ بالاخره میفهمیم . . .
👤 #استاد_رائفی_پور
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
🔴 #حجت_الاسلام_رفیعی:
💠 نوزادی، بیماری لاعلاج داشت. پدرش از زبان نوزاد نامهای به حضرت علی اصغر مینویسد و به کسی که عازم #کربلا بود میدهد که در ضریح امام حسین بیاندازد. در نامه نوشت: من مانند تو شیرخوارم و مریض و....
پس از مدتی #امام_رضا علیه السلام به خواب پدر آمده میگوید فرزندت را شفا دادیم. پدر خوشحال از شفای فرزندش اما متعجب از اینکه چرا امام رضا به خوابش آمده؟! نامه که به حضرت علی اصغر نوشته شده بود و در ضریح اباعبدالله انداخته بودند!
پس از مدتی پدر ،حامل #نامه را میبیند و او میگوید نتوانستم کربلا بروم. ناگزیر رفتم مشهد و نامهای که دستم مانده بود را در ضریح امام رضا انداختم!
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
شادی و نکات مومنانه
ارادت ویژه و فوق العاده خانوم لعیا زنگنه نسبت به رهبری😍 داستان بازیگر قبل انقلاب و شرم حضورش در برا
🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑
اخباری از هنرمندان که جایی نمیبینید😱
🔹﷽🔹
🔴وقتی حضرت آیت الله بیدآبادی (ره) قلب زن رقاص و اشرار را از شیطان تخلیه کرد
روزی جمعی از اشرار اصفهان که مرتکب هرگونه خلافی شده بودند، تصمیم می گیرند کار جدیدی و سرگرمی تازه ای برای آن روز خود بسازند. پس از شور و مشورت با یکدیگر، به این فکر می افتند که یک نفر روحانی را پیدا کرده و سر به سر او گذاشته و به اصطلاح خودشان (تفریحی) بکنند!
به همین خاطر در خیابان و کوچه به دنبال یک روحانی می گردند که از قضا چشم آنان به عارف بالله و سالک الی الله مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ محمد بیدآبادی (رضوان الله علیه) می افتد که در حال گذر بودند.
گروه اراذل و اوباش به محض دیدن این عالم گرانقدر نزد ایشان رفته و دست آقا را می بوسند و از ایشان تقاضا می کنند که جهت ایراد خطبه عقد به منزلی در همان حوالی بروند و دو جوان را از تجرد درآورند.
ایشان نگاهی به قیافه شیطان زده آنان نمود و در هیچ کدام اثری از صلاح و سداد نمی بینند ولی با خود می اندیشند که شاید حکمتی در آن کار باشد، به همین دلیل دعوت را قبول نموده و به همراه آنان به یکی از محله های اصفهان می روند. سرانجام به خانه ای می رسند و آنان از ایشان دعوت می کنند که به آن مکان وارد شوند.
به محض ورود ایشان، زنی سربرهنه و با لباس نامناسب و صد قلم آرایش صورت، از اتاق بیرون آمده و خطاب به مرحوم حضرت آیت الله بیدآبادی (نور الله قبره) می گوید: به به!حاج آقا خوش آمدی، صفا آوردی!!
ایشان متوجه قضایا می شوند و قصد مراجعت می کنند که جمع اوباش جلوی ایشان را گرفته و می گویند:
چاره ای نداری جز این که امروز را با ما بگذرانی!!!
آن عالم در همان زمان متوجه دسیسه آن گروه مزاحم می شوند و به ناچار داخل اتاق می شوند. آن جماعت گمراه به ایشان دستور می دهند که در بالای اتاق بنشینند، و سپس همان زن که در ابتدا به ایشان خوش آمد گفته بود، در حالی که دایره ای یا تنبکی به دست داشته، وارد اتاق می شود و شروع به زدن و رقصیدن نموده و به دور اتاق می چرخد!!
جماعت اوباش نیز حلقه وار دور تا دور اتاق نشسته و کف می زنند. زن مزبور، در حال رقص گه گاه به آن عالم ربانی نزدیک شده و در حالی که جسارتی به آن بزرگوار نیز می نماید، این شعر را خطاب به ایشان خوانده و مکرر می گوید:
در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را!!!!!
پس از دقایقی که آن گروه گمراه غرق شعف و شادی و سرگرمی خود بودند و ایشان سر به زیر افکنده بودند، ناگهان سر بلند کردند و خطاب به آنان می فرماید:
تغییر دادم………
به محض آن که این دو کلمه از دهان عالم خارج می شود، آن جماعت به سجده می افتند و از رفتار و کردار خود عذرخواهی نموده و بر دست و پای آن ولی الهی بوسه می زنند و ایشان نیز حکم توبه بر آنان جاری می نماید.
در ارتباط با این حادثه خود آن بزرگوار فرمودند:
در یک لحظه قلب آنان را از تصرف شیطان به سوی خداوند بازگرداندم الحمدالله و از شر شیطان به خدا پناه بردم ...
📚منبع:
وبسایت فرهنگی اخلاقی ذکر یک
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
تلنگر📚
💎روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه ی سکه مردی غافل را می دزدد. هنگامی که به خانه میرسد کیسه باز گشاید و میبیند در میان سکه ها کاغذیست که بر آن نوشته است:
«خداوندا به برکت این دعا سکه های مرا حفاظت کن.»
دزد اندکی اندیشه میکند و سپس کیسه را به صاحبش باز میگرداند. دوستانش او را سرزنش میکنند که چرا آن همه پول را از دست دادی؟!
دزد میگوید:
«صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتماد نموده بود. من دزد دارایی او بودم نه دزد باور او.»
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
روزی واعظی به مردمش می گفت:
ای مردم! هر کس دعا را از روی اخلاص بگوید،
می تواند از روی آب بگذرد، مانند کسی که در خشکی راه میرود.
جوان ساده و پاکدل، که خانه اش در خارج از شهر بود و هر روز می بایست از رودخانه می گذشت، در پای منبر بود. چون این سخن از واعظ شنید، بسیار خوشحال شد. هنگام بازگشت به خانه، دعا گویان، پا بر آب نهاد و از رودخانه گذشت...
روزهای بعد نیز کارش همین بود و در دل از واعظ بسیار سپاسگزاری می کرد. آرزو داشت که هدایت و ارشاد او را جبران کند. روزی واعظ را به منزل خویش دعوت کرد، تا از او به شایستگی پذیرایی کند. واعظ نیز دعوت جوان پاکدل را پذیرفت و با او به راه افتاد.
چون به رودخانه رسیدند، جوان "دعا" گفت و پای بر آب نهاد و از روی آن گذشت، اما واعظ همچنان برجای خویش ایستاده بود و گام بر نمی داشت...
جوان گفت: "ای بزرگوار!تو خود، این راه و روش را به ما آموختی و من از آن روز چنین میکنم پس چرا اینک برجای خود ایستاده ای، دعا را بگو و از روی آب گذر کن!
واعظ، آهی کشید و گفت: حق،
همان است که تو می گویی،
اما دلی که تو داری، من ندارم
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه ای در مورد خانم ها که آقایان باید گوش کنند.
#الأربعين_مقدمة_الظهور
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
سلیمانبن داوود از نادر پیامبرانی است که خداوند پادشاهی مشرق و مغرب زمین را به او داد و سالها بر انسانها، چهارپایان، مرغان و درندگان غالب و حاکم بود و زبان همه موجودات را میدانست که زبان از توصیف قدرت عظیم او قاصر است.
درباره ثروت ایشان آوردهاند که: فرشی داشت که جنیان آن را از حریر و طلا بافته بودند و هر زمان که میخواست به جایی برود روی آن فرش مینشست و هر جا و با هر سرعتی که میخواست، آن فرش وی را به مقصد میرساند. آنقدر قدرت داشت که حتی باد نیز تحت اختیار او بود و با باد سخن میگفت. میزی داشت از طلا که با یاقوت و جواهرات آراسته شده بود و سه هزار میز دیگر در اطراف او بودند (مخصوص علما، وزرا و بزرگان بنی اسرائیل).
سلیمان (ع) صد فرسخ لشکر داشت، ۲۵ فرسخ از جنیان، ۲۵ فرسخ از پرندگان، ۲۵ فرسخ از انسان و ۲۵ فرسخ از حیوانات چهارپا. جنیان گوهرهای درخشان برایشان میآوردند.
در آشپزخانههای آن حضرت روزی ۱۰۰ هزار گوسفند، ۴۰ هزار گاو برای فقرا و مساکین و لشکریانش طبخ میشد ولی غذای خودش نان جو بود که آن را نیز با دست خود میپخت.
روزی دستور داد که کسی وارد قصر من نشود و خود عصایش را به دست گرفت و به بالاترین جای قصر رفت در حالی که به عصایش تکیه داده بود به مملکت خویش نگاه کرده و شکرگذار خداوند بود. ناگاه نظرش به جوانی خوش چهره و پاکیزه افتاد که از گوشه قصرش پیدا شد، فرمود: چه کسی به تو اجازه ورود به قصر را داده است، گفت: پروردگار تو، فرمود: تو کیستی، گفت: عزرائیل، فرمود: برای چه کاری آمدید، گفت: برای قبض روح تو.
سلیمان (ع) چون هیچ وابستگی به دنیا نداشت فرمود: به آنچه ماموری، انجام بده. عزرائیل جان ایشان را در همان حالت که به عصا تکیه داده بود قبض کرد، چند روزی گذشت مردم و اطرافیان او را میدیدند و گمان میکردند که زنده است. بعضی میگفتند چند روز غذا نخورده و نیاشامیده، پس او پروردگار ماست.
عدهای میگفتند او جادوگر است و در دید ما سحر کرده که ما گمان کنیم ایستاده است. گروهی گفتند او پیامبر خداست و … و خلاصه خداوند موریانههایی را فرستاد که میان عصای او را بخورند تا عصا بشکند، وقتی عصا شکست و او به زمین افتاد به داخل قصر رفتند و متوجه شدند که چند روز است از دنیا رحلت کرده است.
نکته مهم داستان این است که سلیمان (ع) با این همه ثروت فریب دنیا را نخورد و دنیا را در مسیر آخرت خرج کرد اما با این حال آخرین پیامبری است که در فردای قیامت به بهشت میرود زیرا خاصیت دنیا در این است که در حرام آن عقاب و در حلال آن حساب است. حسابرسی طولانی اموال سلیمان سبب میشود که او به عنوان آخرین پیامبر و فرستاده خدا قدم به بهشت گذارد.
پس از این داستان درس میگیریم که نه تنها دنیا به خودی خود مذموم نیست بلکه دنیادوستی و استفاده صحیح از مخلوقات هم مذموم نیست. استفاده غیرشرعی و وابستگی و یا پرستش دنیا مورد مذمت واقع شده که از آن به دنیای ملعون و یا مظلوم تعبیر میشود
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
شادی و نکات مومنانه
سکانس سانسور شده در فیلم متری شش و نیم❌❌❌❌ علت اینهمه سانسور مربوط به رئیس جمهور و اطرافیانش چیست⁉
با سرچ کلمه سانسور تماااااام سانسورها در فیلمهای سینما و تلویزیون را ببینید
از سکانسی که باعث تعطیلی فیلم شد
تا سانسور رابطه عشقی خواهرزاده رئیس جمهور با یک جاسوس در سریال گاندو
و تمام سانسورها👆👆👆👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پسربچهای که تاریخ را شرمنده خود کرد و با اشکهای خود، عرق شرم بر پیشانی بسیاری از مدعیان مردی و مرادنگی نشاند.
🔻همه میخواستند جلوی رفتن او به جبهههای جنگ #دفاع_مقدس را بگیرند و او اصرار داشت که برود. گریهکنان قسم میداد و التماس میکرد!
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
مسجدی در نزدیکى ابن بابویه معروف بود به مسجد آدم کش، مسجدی که هر کس چه غریب و چه آشنا، اگر شب در مسجد می ماند ،فردا جنازه او را از آن مسجد می اوردند.
مردم هر چه سعی کردند علت را پیدا کنند موفق نمی شدندو هربار کسی که داوطلب در مسجد میماند صبح ازدنیا رفته بود تا اینکه یک شب دو نفر غریبه گذرشان به آن مسجد افتاد وبی خبر از همه جا واردمسجدشدند.....
ادامه ي ماجرا عجیب 😳👇
http://eitaa.com/joinchat/2238513161C70e8a50686
🌸 خاطرهای از عمل جراحی رهبر انقلاب
علیرضا مرندی، رئیس فرهنگستان علوم پزشكی:
💢من بیش از ۲۰ سال است که مسؤولیت مراقبت پزشكی از رهبر معظم انقلاب را برعهده دارم
💢 این مساله البته علنی نبود و خود ایشان كه برای عمل پروستات در بیمارستان بستری شدند آن را علنی كردند
💢 تكهبرداری كه كردند خوشبختانه معلوم شد خوشخیم است و عمل جراحی ایشان در شرایطی مساعد و كمتر از نیم ساعت انجام شد.
💢دغدغه ایشان این بود كه حتما جراحی در بیمارستان دولتی انجام شود و همچنین اصرار داشتند مزاحمتی برای عملهایی كه دیگران قرار است انجام دهند، پیش نیاید.
💢 قرار عمل ساعت ۷ صبح بود و ایشان ساعت ۵ صبح به بیمارستان آمدند و نمازشان را آنجا خواندند و ما هم به ایشان اقتدا كردیم
💢چهرهها برای عیادت ایشان میآمدند و یكی از نكات جالب این بود كه برخی اصرار داشتند دست آقا را ببوسند و البته آقا مقاومت میكردند و دست خود را عقب میبردند/جام جم
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
1_99992363.mp3
6.07M
🌺 مداحیِ هنرمندانه و خوشمعنای "سیّدرضای نریمانی" با شعری که محتوای آن با اقتباس از نامِ کتاب های امام خامنه ای(حفظه الله) سروده شده است:
- آفتاب در مصاف
- همرزمان حسین (علیهالسلام)
- انسان ۲۵۰ ساله
- از ژرفای نماز
- واجب فراموششده
- جاودانه تاریخ
- پیشوای صادق
- طرح کلی اندیشه اسلامی
- بانوی تراز
- اقدام و عمل
- اندیشه مقاومت
- چهار گفتار
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
⭕️ خاطره عجیب دکتر محمد تقی رمضانی درباره نحوه رأی دادن نمایندگان مجلس!
🔺آن زمانی که همسرم [ خانم دکتر سوسن کشاورز] برای وزارت آموزش و پرورش از طرف رئیس جمهور[دکتر احمدی نژاد] در کابینه دولت خود به مجلس پینشهاد شده بود و همزمان نیز خانم آجورلو که ولایتش روستای کلجین از شهرستان اوج هست ، هم به عنوان وزیر رفاه پیشنهاد شده بود. در مدت زمان بررسی کابینه دولت ، خانم آجورلو به همسرم گفته بود: من حتما رای می اورم ، چون ۱۷۰ نفر از نمایندگان گفتن به من رای می دهند و من چون قبلا نماینده بودم[ نماینده دو دوره از کرج] و می دانم اینها حرف مفت زیاد می زنند؛ لذا از انها به روی قران قسم گرفتم که به من رای دهند ، به همین خاطر من حتما رای می آورم . اما روز رای اعتماد ایشان متاسفانه ففط حدود ۷۰ تا رای اورد و وزیر نشد.
‼️نکته اینجاست که؛ در مجلس جمهوری اسلامی ایران از ۱۷۰ نفر فقط ۷۰ نفر احترام قران رو نگه می دارن و ۱۰۰ نفر باقی مانده بدبختانه احترام قران رو هم نگه نمی دارن.
ای خدا !! کی میشه که مجلس جمهوری اسلامی ایران؛ نمایندگانش حالا همه نه ، حداقل غالبش در سطح تراز انقلاب اسلامی باشند؛ یعنی آن روز رو ما می ببینیم ، ای خدای مهربان !!!؟؟
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄
🔴زن زیبای بدنام و عابد جوان
🏷معروف است که در بنی اسرائیل زنی زناکار بود، که هرکس با دیدن جمال او، به گناه آلوده می شد! درب خانه اش به روی همه باز بود، در اطاقی نزدیک در، مشرف به بیرون نشسته بود و از این طریق مردان و جوانان را به دام می کشید، هرکس به نزد او می آمد، باید ده دینار برای انجام حاجتش به او می داد!
عابدی از آنجا می گذشت، ناگهان چشمش به جمال خیره کننده زن افتاد، پول نداشت، پارچه ای نزدش بود فروخت، پولش را برای زن آورد و در کنار او نشست، وقتی چشم به او دوخت، آه از نهادش برآمد که ای وای بر من که مولایم ناظر به وضع من است، من و عمل حرام، من و مخالفت با حق! با این عمل تمام خوبی هایم از بین خواهد رفت!!
رنگ از صورت عابد پرید، زن پرسید این چه وضعی است. گفت: از خداوند می ترسم، زن گفت: وای بر تو! بسیاری از مردم آرزو دارند به اینجایی که تو آمدی بیایند.
گفت: ای زن! من از خدا می ترسم، مال را به تو حلال کردم مرا رها کن بروم، از نزد زن خارج شد در حالی که بر خویش تأسف و حسرت می خورد و سخت می گریست!
زن را در دل ترسی شدید عارض شد و گفت: این مرد اولین گناهی بود که می خواست مرتکب شود، این گونه به وحشت افتاد؛ من سال هاست غرق در گناهم، همان خدایی که از عذابش او ترسید، خدای من هم هست، باید ترس من خیلی شدیدتر از او باشد؛ در همان حال توبه کرد و در را بست و جامه کهنه ای پوشید و روی به عبادت آورد و پیش خود گفت: خدا اگر این مرد را پیدا کنم، به او پیشنهاد ازدواج می دهم، شاید با من ازدواج کند! و من از این طریق با معالم دین و معارف حق آشنا شوم و برای عبادتم کمک باشد.
بار و بنه خویش را برداشت و به قریه عابد رسید، از حال او پرسید، محلش را نشان دادند؛ نزد عابد آمد و داستان ملاقات آن روز خود را با آن مرد الهی گفت، عابد فریادی زد و از دنیا رفت، زن شدیداً ناراحت شد. پرسید از نزدیکان او کسی هست که نیاز به ازدواج داشته باشد؟ گفتند: برادری دارد که مرد خداست ولی از شدت تنگدستی قادر به ازدواج نیست، زن حاضر شد با او ازدواج کند و خداوند بزرگ به آن مرد شایسته و زن بازگشته به حق پنج فرزند عطا کرد که همه از تبلیغ کنندگان دین خدا شدند!
📚پی نوشت:
اثر استاد حسین انصاریان
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆