🔰خطبهی عقدمان را امام خمینی خواندند
همسر شهید حسن طهرانی مقدم :
🔹۴ یا ۵ ماه دوران نامزدی محرم بودیم و حاج حسن این مدت را جبهه بودند و فقط تلفن تنها راه ارتباط و با خبر بودن از احوالات همسرم بود آن هم به سختی انجام می شد. بعد به تهران آمدند تا مراسم عقد انجام شود. البته خواندن خطبه عقدمان هم ماجرایی دارد. قرار بود حضرت امام (ره) خطبه عقد را جاری کنند اما من دیر رسیدم و شهید محلاتی وکیل من شدند
🔺آقا داماد بعد از یکبار بدقولی بالاخره نامزدی گرفتند و بعد هم خدمت امام (ره) خطبه عقد جاری شد.
🌷انتشار به مناسبت سالروز شهادت حسن طهرانی مقدم
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
♨️خاطره طنز جبهه و شهدا😉:
😅پس کو این امام جماعت؟😂
📢همه بهردیف نشسته بودند تو صف نماز جماعت. آقای صفری گفت: پس کو این شیخ مهدی؟ اکبر کاراته گفت: داشت شنا میکرد. آقای صفری گفت: شنا؟ و بعد با اکبر کاراته و من اومد، رفتيم تا شیخ مهدی رو بیاریم. شیخ مهدی انگار نه انگار وقت نمازه، وسط کانال آب برای خودش شنا میکرد😄. آقای صفری را که دید، از آب دوید بیرون. زود لباسشو پوشید و دوید طرف سنگر. آقای صفری گفت: خجالت بکش شیخ مهدی! ☺️
شیخ مهدی دوید، ایستاد جلوي بچهها تا دو رکعت نماز مستحبی بخونه. اکبر کاراته نگاهش میکرد. رفت به رکوع؛ که ديدند خیسی شورتش زده به شلوارش😂. اکبر کاراته بلند گفت: بچهها نماز نخونید. نمازتون باطله!😅 حاج عباسعلی گفت: چرا اکبر؟ اکبر کاراته گفت: مگه نمیبینید؟ شیخ مهدی جیش کرده😝!
صدای خنده سنگرو پر کرد.😆 شیخ مهدی نتونست خودشو کنترل کنه. خندید و خندید و بعد نشست. اکبر کاراته گفت: حالا امام جماعت خوب میخواید، من. برم جلو؟😊 طاهری گفت: نه بابا، این که شیخمون بود این بود، وای به حال تو!😂
مجموعه کتب اکبرکاراته
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
خاطره بازی😂
من یه کلاس هنری ثبت نام کرده بودم
اونجا اینطوری بود که همه دور یه میز مینشستن و مربی آموزش میداد
تا اینجا داشته باشید☺️😄
من همیشه عادتمه که روی صندلی میز تحریرم که چرخداره میشینم ،قشنگ مث گهواره پشت صندلی رو عقب جلو میکنم😅
فکر کنم گرفتین چی شد😂
کف آموزشگاه سرامیک ،صندلی چهارپایه فرفورژه 😳 منم که طبق عادت🙅♀
نگم براتون که چه وضعی بود
فقط بقیه دیدن که یهو یکی کم شد😆
حرکت من همانا و لغزیدن پایه صندلی همان...
همون جلسه ی اول همه چیمو ریختم رو دایره
بدتر از اون این بود که بعد از اینکه به زور خودمو کشوندم رومیز ، سریع گفتم : تو رو خدا ببخشید😳☹️
این حرکت من استارت انفجار کلاس بود😂
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
#عاشقانه_شهدا 💝♥️
ناهارو خونه ی پدرش بودیم . همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول خوردن غذا ،🙂
رفتم تا از آشپزخانه چیزی برای سفره بیارم ، چند دقیقه طول کشید ،
برکشتم دیدم همه نصف غذاشونو خوردن !😕
ولی آقا مهدی دست به غذاش نزده تا من بیام " باهم شروع کنیم 💑💝❤♥️😊
همسر شهید مهدی زین الدین 💓😊
#مذهبیا_عاشقترند
#عشق_واقعی❤️
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلاس آنلاین فقط همین😂😂
خیلی خوب بود😁
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
♨️خاطره طنز جبهه😂:
👈سوپرطلا
📢اکبر کاراته از تو خرابههای آبادان یه الاغ پیدا کرده بود؛ اسمش رو هم گذاشته بود: «سوپرطلا»! الاغ همیشهی خدا مریض بود و آب بینیش چند سانت آویزون. یه روز که اکبر کاراته برای بچهها سطلسطل شربت میبرد، الاغه سرشو کرده بود توی سطل شربت و نصف شربتا رو خورده بود. حالا اکبر کاراته هی شربتا رو لیوان میکرد و میداد بچهها و میگفت: بخورید که شفاست. کمکم بچهها به اکبر کاراته شک کردند و فهمیدند که الاغِ اکبر کاراته سرشو کرده داخل سطل شربت و نصفشو خورده😜. همه به آب آویزون شدهی بینی الاغ نگاه کردند و عق زدند.😝 دست و پای اکبر کاراته رو گرفتند و انداختندش توی رودخونهی بهمنشیر. اکبر کاراته که داشت خفه میشد، داد میزد و میگفت: ای الاغ خر! اگه مُردم، اگه خفه شدم توی اون دنیا جلوتو میگیرم؛ حالا میبینی!😂 او جیغوداد میکرد و بچهها از خنده ریسه رفته بودند.😉😂😂
سوپرطلا
مجموعه کتب اکبرکاراته
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
تخم مرغ عتیقه
دیشب تخم مرغ خریدن
تاریخ انقضاش مال۲۱سال پیشه😂
#ارسالی از همراهان عزیزمون🌸
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیچاره یه نیم کیلو کم شد تا رفت به بستنی برسه😄
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
➖آقا موافقین امشب یه طنز تقدیمتون بکنیم؟
این خاطره رو بخونید حالشو ببرید
#طنز_جبهه ☺️👇🏻
🕊 ماجرای جالب شوخی شهید ابراهیم هادی با دوست خود😊
برای مراسم ختم شهید شهبازی راهی یکی از شهرهای مرزی شدیم. طبق روال و سنت مردم آنجا، مراسم ختم از صبح تا ظهر برگزار میشد. ظهر هم برای میهمانان آفتابه و لگن میآوردند! با شستن دستهای آنان، مراسم با صرف ناهار تمام میشد.☝️
در مجلس ختم که وارد شدم جواد بالای مجلس نشسته بود و ابراهیم کنار او بود. من هم آمدم و کنار ابراهیم نشستم. ابراهیم و جواد دوستانی بسیار صمیمی و مثل دو برادر برای هم بودند. شوخیهای آنها هم در نوع خود جالب بود😄. در پایان مجلس دو نفر از صاحبان عزا، ظرف آب و لگن آوردند. اولین کسی هم که به سراغش رفتند، جواد بود.
ابراهیم در گوش جواد، که چیزی از این مراسم نمیدانست، حرفی زد! جواد با تعجب و بلند پرسید: جدی میگی؟!😳
ابراهیم هم آرام گفت: یواش، هیچی نگو!
بعد ابراهیم به طرف من برگشت. خیلی شدید و بدون صدا میخندید.گفتم: چی شده ابرام؟! زشته، نخند!🙁
رو به من گفت: به جواد گفتم، آفتابه رو که آوردند، سرت رو قشنگ بشور!! چند لحظه بعد همین اتفاق افتاد.😃
جواد بعد از شستن دست، سرش را زیر آب گرفت و...
جواد در حالی که آب از سر و رویش میچکید با تعجب به اطراف نگاه میکرد. گفتم: چکار کردی جواد! مگه اینجا حمامه! بعد چفیهام را دادم که سرش را خشک کند!😂😂
#با_کاروان شهدا
@tanhamasirKordestan
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعور ربطی به ثروت نداره به روایت تصویر
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
7.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥روایت سوزناکی از فرزند شهیدی که به حاج قاسم میگفت بابا!
فرزند شهید مدافع حرم حسین بواس؛ همون بچه ای که تو نماز به حاج قاسم گل میداد🌹
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نتیجه قانون سوم نیوتن در اصل باید اینطور بشه🤓
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak