eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
61.8هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
25.2هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فروشگاه مجازی صنایع دستی سلمان درایتا افتتاح شد از خوزستان واصفهان وکرمان تا مشهد وزنجان و... ازسرتاسر ایران عزیز هنر دست زنان ومردان ایرانی را دورهم جمع کردیم❤️ ارسال به سراسر کشور ازطریق پست وباربری https://eitaa.com/joinchat/2130575491C538c7e21ac 🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉 ظروف یلدایی متنوع و زیبا در این کاناال😳👏 🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉
7.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠روایتی از نجات یک زن از موجودات وحشتناک برزخ به واسطه ذکر "یا حسین" ▪️ این قسمت: نان و حنجر ▫️تجربه‌گر : خانم سمانه مختارزاده ┄┅┅❅🔻◽️🔻🔵🔻◽️🔻❅┅┅┄ @khandehpak
هدایت شده از آخوندهمراه110
طنز خانه قبر😂 @akhondehamrah110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه حرکت زیبا از سلطان آسمان😍 ┄┅┅❅🔻◽️🔻🔵🔻◽️🔻❅┅┅┄ @khandehpak
دو خاطره متفاوت و قابل تأمل از گم شدن مداد سیاه‌ دو نفر در دوران دبستان: 1⃣مرد اول می‌گفت: «چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بی‌مسئولیت و بی‌حواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مدادهای دوستانم را بردارم. روز بعد نقشه‌ام را عملی کردم. هر روز یکی دو مداد کش می‌رفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مداد برداشته بودم. ابتدای کار خیلی با ترس این کار را انجام می‌دادم ولی کم‌کم بر ترسم غلبه کردم و از نقشه‌های زیادی استفاده کردم تا جایی که مدادها را از دوستانم می‌دزدیدم و به خودشان می‌فروختم. بعد از مدتی این کار برایم عادی شد. تصمیم گرفتم کارهای بزرگتر انجام دهم و کارم را تا کل مدرسه و دفتر مدیر مدرسه گسترش دادم. خلاصه آن سال برایم تمرین عملی دزدی حرفه‌ای بود تا اینکه حالا تبدیل به یک سارق حرفه‌ای شدم!» 2⃣مرد دوم می‌گفت: «دوم دبستان بودم. روزی از مدرسه آمدم و به ماردم گفتم مداد سیاهم را گم کردم. مادرم گفت خوب چه کار کردم بدون مداد؟ گفتم از دوستم مداد گرفتم. مادرم گفت خوبه و پرسید که دوستم از من چیزی نخواست؟ خوراکی یا چیزی؟ گفتم نه. چیزی از من نخواست. مادرم گفت پس او با این کار سعی کرده به دیگری نیکی کند، ببین چقدر زیرک است. پس تو چرا به دیگران نیکی نکنی؟ گفتم چگونه نیکی کنم؟ مادرم گفت دو مداد می‌خریم، یکی برای خودت و دیگری برای کسی که ممکن است مدادش گم شود. آن مداد را به کسی که مدادش گم می‌شود می‌دهم و بعد از پایان درس پس می‌گیرم. خیلی شادمان شدم و بعد از عملی کردن پیشنهاد مادرم، احساس رضایت خوبی داشتم آن قدر که در کیفم مدادهای اضافی بیشتری می‌گذاشتم تا به نفرات بیشتری کمک کنم. با این کار، هم درسم خیلی بهتر از قبل شده بود و هم علاقه‌ام به مدرسه چند برابر شده بود. ستاره کلاس شده بودم به گونه‌ای که همه مرا صاحب مدادهای ذخیره می‌شناختند و همیشه از من کمک می‌گرفتند. حالا که بزرگ شده‌ام و از نظر علمی در سطح عالی قرار گرفته‌ام و تشکیل خانواده داده‌ام، صاحب بزرگترین جمعیت خیریه شهر هستم.» ┄┅┅❅🔻◽️🔻🔵🔻◽️🔻❅┅┅┄ @khandehpak
‏شما برو با ده تا تا مرﺩ متاهل صلاح و مشورت کن برا ازدواج ۹ تاشون میگن خر نشی ﺯن بگیری ! ولی خودشوﻥ ولشون کنی زﻥ دوم و سوم و چهارمم میگیرﻥ😂
سوار تاکسی شدم گفتم : وای چقدر شهر عوض شده آدماش چقدر عوض شدن خونه ها چقدر عوض شده مغازه ها! همه چی تغییر کرده راننده تاکسی پرسید: ببخشید شما خارج از کشور بودید؟ گفتم : نه بابا! اینترنتم قطع شده اومدم بیرون از خونه... ┄┅┅❅🔻◽️🔻🔵🔻◽️🔻❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خروسی که حساب شاهین نگون بخت رو رسید😕 شاهین قصد شکار مرغ رو داشته که خروسه از راه میرسه ┄┅┅❅🔻◽️🔻🔵🔻◽️🔻❅┅┅┄ @khandehpak
پسرخالم نه سالش بوده داشت با عموش چت میکرده پسرخالم تو چت میگه راست میگی؟عموشم تو جواب میگه کاستو بیار ماست بگیر.اینو که میگ پسرخالم از دور چتو نشون میده به خالم میگه مامان عمو علی میگه یه کاسه بیارید ماست ببرید خالمم با خودش میگ اخه چرا باید به ما ماست بده گفت شاید نذری چیزی دارن دائیم اونجا بوده صداش میزنه میگ علی گفت بیاید ماست ببرید خالمم یک قابلمه بزرگ میده به داییم میگ برو ماست از علی بگیر.داییمم سوار موتور میشه گازش میگیره تا ماست تموم نشده‌خودشو برسونه.داییم میگه انقدر تند رفتم نزدیک بود تصادف کنم گفتم نکنه دیر برسم ماست تموم شه.میرسه دم در خونه عمو علی میگه چی شده این ظرفا چیه داییم میگ مگ به کیانوش نگفتی بیا ماست ببر🤣🤣🤣🤣🤣اونم میزنه زیر خنده قضیه رو میگ .میره به‌زور مغازه برای داییم یک سطل ماست میگیره حداقل دسته خالی نره🤣🤣🤣🤣🤣🤣 ┄┅┅❅👧▪️😍▪️👶❅┅┅┄ @sotikodak