eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
65.1هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
23.9هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌😍خاطرات جالب و طنز ماشاالله شاهمرادی، بازیگر و رزمنده دفاع مقدس در محضر رهبر انقلاب😍😁 😂 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️ ‌ "شهــ گمنام ــیـد" .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
هدایت شده از سوتی،طنز،دیدنی ها
پسرداییم که بچه بود یه بار زنداییم ازش پرسید جیش نداری گفت آره زنداییم گفت یعنی داری گفت نه زنداییم گفت پس چرا اول گفتی اره😠 بچه بیچاره تازه فارسی یاد گرفته بود گیج شده بود میگفت خوب خودت گفتی نداری😁😂😂 ┄┅┅😅❅🤦‍♀🤦‍♂🤦‍♀🙋‍♂❅😅┅┅┄ @sotikodak
🥁ضرب در مجلس ختم🥁 تابستان 1363؛ اردوگاه بستان 💡یکی از روزها نیرویی از گردان 3 به دسته ما آمد که از همان اول، حرکاتش برایم سوال برانگیز شده بود.🤨 🔌با هرچه دم دستش می رسید، مخصوصا قابلمه غذا، ضرب می گرفت.😳😁 💡خیلی هم راحت و روان می نواخت.😌 🔌خیلی که حوصله اش سر می رفت، روی زانویش ضرب می گرفت.😅 💡آنطور که متوجه شدم، نامش عباس دائم الحضور بود، اما برخلاف نامش، همیشه در صبح گاه غایب بود.😳😂 🔌همین را برای اینکه زودتر باهم آشنا شویم، بهانه کردم و باب شوخی را باز کردم.😜 💡گفتم: میگن کچله اسمش رو میذاره زُلفعلی. خوبه توهم اسمتو عوض کنی و بزاری عباس دائم الغیوب.😝🤣 🔌با تبسمی شیرین جوابم رو داد: مثل اینکه خیلی حال داری که همش میری صبحگاه و رزم..😇 💡همین کافی بود تا سر صحبت و رفاقت باز شود. 😎 🔌تا فهمیدم این جوان، همانی ست که بعدازظهرها روی پشت بام ساختمان گردان ضرب می گیرد، با چهره ام ادایی درآوردم؛ انگار دوایی تلخ خورده باشم.😟🤪 💡و گفتم: اَه اَه، برو بیرون بینم بابا.... اصلا کی گفته تو بیایی تو این چادر؟😕 🔌باورم نمیشد او همان باشد.😮 💡چهره و جثه اش به باستانی کارها نمی خورد.😑 🔌سیبیلش تاب نداشت، شکمش هم گنده نبود.😐 💡برعکس، لاغر بود، ریش هم داشت و چهره اش روشن بود؛ به روشنی سیمای بسیجی ها.😶 💡هرچه ادا و اطوار درآوردم، فقط خنده تحویلم داد.😊 🔌دست آخر تیرنهایی اش را از کمان رها کرد که: میگم اگه یکم ورزش کنی، اون پی های شکمت آب میشه، اونوقت میتونی توی صبحگاه خوب بدوی.😆😂 💡عباس خاطره ای از همین عادتش تعریف کرد: یکبار که یکی از فامیلامون مرده بود، همراه بابام رفتم مجلس ختمش توی مسجد.🥲 🔌همینطور که نشسته بودم و به قرآن گوش میدادم، چشمم افتاد به پدرم که آن طرف تر نشسته بود و سعی می کرد با ایما و اشاره، به من چیزی بفهمونه.🧐😟 💡هرکاری کردم نتونستم منظورشو بفهمم.🤔 🔌با عصبانیت انگشتاش رو روی زانو زد.😡 💡تازه فهمیدم چی میگه.🤭😁 🔌ناخودآگاه داشتم روی پام ضرب میگرفتم و همه میخ من شده بودند.😅😂🤣🤣 📚تبسم های جبهه/ حمید داود آبادی 😂 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️ ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
هدایت شده از "بیداری مــردم "
CQACAgQAAx0CUyYOlAACK4piBl4EYkZVD_cRiLtYLIu07fBpAgACmQoAAuUEMFDzckQSTknb4CME.mp3
3.4M
🎧 محفل خوبان ... 🎤آخرین صحبت های قبل از عملیات والفجر مقدماتی (شب هفدهم بهمن ماه ۱۳۶۱) ‌ "شهــ گمنام ــیـد" 🍃🌸✨🍃🌸✨🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلاد امام سجاد علیه السلام🥀 ┏⊰✾✿✾⊱━─━━┓ ❖@story_pluss ❖ ┗━━─━⊰✾✿✾⊱┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👤 استاد رائفی پور 🍃لیست جهیزیه های پردردسر با یه سرچ تو اینترنت...😳 ✍پ.ن: آخه گشنگی این چیزا حالیش نیس که کافیه گشنت بشه، با کفگیر و ملاقه هم از تو قابلمه غذا میخوری....😐😅👍 😂 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️ ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.... 🌷قبل از اذان صبح برگشت. پیکر شهید هم روی دوشش بود. خستگی در چهره اش موج می زد. برگه مرخصی را گرفت. بعد از نماز با پیکر شهید حرکت کردیم. خسته بود و خوشحال. می گفت: یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز عملیات داشتیم. فقط همین شهید جا مانده بود. حالا بعد از آرامش منطقه، خدا لطف کرد و توانستیم او را بیاوریم. 🌷خبر خیلی سریع رسیده بود تهران. همه منتظر پیکر شهید بودند. روز بعد از میدان خراسان تشییع با شکوهی برگزار شد. می خواستیم چند روزی تهران بمانیم. اما خبر رسید عملیات دیگری در راه است. قرار شد فردا شب از مسجد حرکت کنیم... 🌷با ابراهیم و چند نفر از رفقا جلوی مسجد ایستاده بودیم. بعد از اتمام نماز بود. مشغول صحبت و خنده بودیم. پیرمردی جلو آمد. او را می شناختم. پدر شهید بود. همان که ابراهیم، پسرش را از بالای ارتفاعات آورده بود. سلام کردیم و جواب داد. همه ساکت بودند. برای جمع جوان ما غریبه می نمود. انگار می خواهد چیزی بگوید،امّا! 🌷....امّا! لحظاتی بعد سکوتش را شکست، آقا ابراهیم ممنونم. زحمت کشیدی، اما پسرم! پیرمرد مکثی کرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است!! لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت. چشمانش گرد شده بود از تعجب، آخر چرا!! بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود. 🌷چشمانش خیس از اشک بود.صدایش هم لرزان و خسته: دیشب پسرم را در خواب دیدم. می گفت: در مدتی که ما گمنام و بی نشان بر خاک جبهه افتاده بودیم. هر شب مادر سادات حضرت زهراء (س) به ما سر می زد. اما حالا! دیگر چنین خبری نیست... می گویند: شهدای گمنام مهمانان ویژه حضرت صدیقه هستند! 🌷پیرمرد دیگر ادامه نداد. سکوت جمع ما را گرفته بود. به ابراهیم نگاه کردم. دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلت می خورد و پایین می آمد. می توانستم فکرش را بخوانم. گمشده اش را پیدا کرده... گمنامی! 🌹خاطره ای به ياد شهید گمنام ابراهیم هادی شهــ گمنام ــیـد"
🌹باشهدا شهید حمید باکری ✍️ دفتر اشکالات ▫️دفتری که قرار گذاشته بودیم اشکالاتِ هم را در آن بنویسیم، تقریبا همیشه با ایرادات من پُر می‌شد. حمید می‌گفت: تو به من بی‌توجهی! چرا اشکالات مرا نمی‌نویسی؟ گوشه چشمی نگاهش کردم و گفتم تو فقط یک اشکال داری! دست‌هایت خیلی بلند است. تقریباً غیر استاندارد است. من هر چه برایت می‌دوزم، آستین‌هایش کوتاه می‌آید. حمید مثل همیشه خندید. برایم جالب بود و لذت بخش که او به ریزترین کارهای من مثل لباس پوشیدن، غذا خوردن، کتاب خواندن و... دقت می‌کرد. 📚 کتاب نیمه پنهان ماه ┅═✧❁🍃🌸🍃❁✧═┅       🌿دارالقران بسیج شهرستان مرودشت https://eitaa.com/seratmostaghimm ┅═✧❁🍃🌸🍃❁✧═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸مولودی با رویکرد فرزند آوری🌸 🎉 دمش گرم ⭐️ 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊╗ •●❥ @yamahde_313 ‎ ‌‎‎ ╚══🌸🕊═══════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 شهادت، آرزوی جوان تجربه گر مرگ موقت شد ▪️این قسمت: من، مادر؛ من، پدر ▫️تجربه‌گر : آقای مهدی حسن نژاد 💢لینک فیلم کامل در تلوبیون: https://www.telewebion.com/episode/2572336 .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
4_5970050811122680692.mp3
4.39M
💚“باغ آینه”💚 🎙صدای علی فانی یا سَوأتاهُ لِمَن غَلَبَتْ إحداتُهُ عَشراتِه وای بر کسی که گناهانش با اینکه یک به یک محاسبه میشود، بر نیکی‌هایش، که ده برابر حساب می شود، غلبه کرده و بیشتر شده است! امام سجاد علیه‌السلام💚 .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 🎈 💚 عشقمی به قرآن 💫مادرت اهل ایران😍 🎙 سید رضا نریمانی 💐❣💐❣💐❣💐 💐🎉🎈 میلاد درة التاج شرف (ع) مبارک🎈🎉💐 💐❣💐❣💐❣💐 .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش اسب به دیدن خودش در آینه😄 .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
🔴 فووری پوتین شخصا وارد کیف شد.😁 .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸مولودی با رویکرد فرزند آوری🌸 🎉 دمش گرم 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊╗ •●❥ @yamahde_313 ‎ ‌‎‎ ╚══🌸🕊═══════╝
بخاطر شغل پدرم از شهر خودمون ب یک شهر کوچکتر منتقل شدیم. اونجا چون معلم خانم کم بود از معلم آقا هم در دبیرستان دخترانه بود. چون ما خانوادگی عادت ب هم صحبت شدن با نامحرم نداشتیم (مثلاً من و خواهرم فقط با شوهر عمه در حد احوالپرسی حرف می‌زدیم دیگه حتی ب پسر عمه ها سلام هم نمی‌کردیم) خیلی برام سخت بود معلم مرد داشته باشم. اما برعکس ،دانش اموزای اونجا خییییییییلی خییییییییلی خییییییییلی...راحت بودن. مثل اینکه با یک عضو خانوادشون دارن صحبت میکنن😳😂😂 مثلاً یکروز آقا معلم زبان گفت میخواد امتحان بگیره(از جلسه قبل بهمون گفته بود) ولی بچه‌ها اصرار که اقااااا ترو خدااا امتحان نگیر.هرچی بچه‌ها بهونه آوردن قبول نکرد. سر آخر بچه ها گفتن آقا جاااااااان زینب امتحان نگیر😊 جاااان زینب😂😂😂🤦‍♀ آقا معلم طفلکی خجالت کشید سرشو انداخت پایین و مأخوذ ب حیا گفت باشه.فقط ایندفعه بچه‌ها هم خوشحال😍😍😍 گفتم این زینب کیه؟؟ گفتن دخترشه،خییییییلی دوستش داره،روش حساسه😂😂😂😂😂😂 شماهاهم مثل من فکر کردین اسم خانومشه🤨🤣🤣 ┄┅┅😅❅🤦‍♀🤦‍♂🤦‍♀🙋‍♂❅😅┅┅┄ @sotikodak
اگر با دیدن این عکس اذیت میشید شما دچار وسواس فکری هستید 🙄 ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
✅هشت طلبکار 🔹از حضرت امام سجاد علیه السلام سؤال کردند: چگونه امروز را صبح کردی؟ 🔸 حضرت در پاسخ فرمود: صبح کردم در حالی که، هشت صنف و گروه از ما طلبکارند: 🌺الله یطلبنی بالفرائض. 1️⃣ خداوند، طلب عبادت می کند؛ 🌺والنبی بالسنه 2️⃣پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) می خواهد به سنّتش عمل کنیم؛ 🌺والعیال بالقوت 3️⃣خانواده، نفقه و خرجی می خواهند؛ 🌺والنفس بالشهوت 4️⃣نفس، خواهش هایی از ما دارد؛ 🌺والشیطان باتباعه 5️⃣شیطان، می خواهد از او پیروی کنیم؛ 🌺والحافظان بصدق العمل 6️⃣دو فرشته موکل ( رقیب و عتید )، می خواهند درستکار باشیم؛ 🌺والملک الموت بالروح 7️⃣عزرائیل در پی گرفتن جانمان است؛ 🌺والقبربالجسد 8️⃣قبر، در انتظار جسد بی جان ما است. 📚بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۶۹ 🌸میلاد با سعادت امام سجاد عليه‌السلام بر تمامی شما مبارک باد.🌸 @hal_khosh
✅نامگذاری ✅ بعضی از پدر مادرها تکلیفشون با خودشون معلوم نیست. وقتی می‌خوان برای بچه اسم انتخاب کنند اسمی انتخاب میکنن که هم مذهبی باشه هم با کلاس. مثلا میزارن «نازنین زهرا» که اگه رفتند مسجد صداش کنند زهرا، اگه رفتند عروسی صداش کنند نازنین! @tanzmenbar مثل اون بنده خدایی که عیدِ نوروز تو خونه کُت پوشیده بود گفتند: چرا کُت پوشیدی؟ گفت: شاید مهمون بیاد گفتند: پس چرا زیر شلواری پوشیدی؟ گفت: خب شایدم نیاد!😄😄😄 @tanzmenbar ✅ رسول خدا (ص) فرمودند: یکی از حقوق پدر بر فرزند، انتخابِ نامِ نیکو است «مکارم الاخلاق، ص220» 🆔 @tanzmenbar 💠 کانال طنز منبر (لطیفه‌ها و سخنرانیهای کوتاه با طعم لبخند) http://eitaa.com/joinchat/2345402380C6c90931f0f *کپی برداری بدون لینک کانال مورد رضایت نیست*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 ❤️...دوماد ایرونیا شده صاحب فرزند...❤️ ┏⊰✾✿✾⊱━─━━┓ ❖@story_pluss❖ ┗━━─━⊰✾✿✾⊱┛
✅شخصی نزد پیامبر آمد. عرض کرد: وضع من خوب نیست. حضرت فرمود: برو چیزهای داخل خانه‌ات را بفروش و کاسبی کن. گفت: من هیچ چیز ندارم. پیغمبر گفت: هرچه داری. گفت: من فقیر فقیر هستم. فرمود: در خانه‌ات هیچ چیز نیست که با آن کاسبی کنی؟ گفت: نه! هیچ چیز نیست. ناراحت شد و رفت یک پلاس پاره و یک ظرف آورد و گفت: یا رسول اللّه! اینها هم چیزهای خانه‌ام است. حضرت فرمود : صبر کن. حضرت به اصحاب و اطرافیان فرمود : چه کسی حاضر است این هارا بخرد؟ یک نفر از اصحاب گفت: من یک درهم می‌خرم. حضرت فرمود: چه کسی بیش‌تر می‌خرد؟یک نفرگفت: من دو درهم می‌خرم. حضرت آنها را به دو درهم فروخت. یک درهم را به فقیر داد وگفت: یک درهم آن را نان و گوشت بخر و به زن و بچه‌ات بده. یک درهم آن را هم یک تبر بخر و بیا. گفت: آقا با یک درهم تبر نمی‌دهند. رفت و یک سر تبر خرید که دسته چوب نداشت. گفت: یا رسول اللّه! با یک درهم یک تبر بی دسته خریدم. حضرت فرمود: چه کسی یک دسته‌ی تبر در خانه‌اش دارد؟ یکی گفت: ما یک دسته‌ی تبر در خانه داریم. رفت و دسته را آورد. بعد خود پیغمبر خدا نجار شد، دسته‌ی تبر را با سر تبر با هم میخ کوب کرد و فرمود: این را بگیر و برو هیزم بیاور و بفروش و گدایی نکن. 😂 لطیفه 😂 ﯾﻪ ﮔﺪﺍﯾﯽ ﺩﻡ ﺗﺮﻣﯿﻨﺎﻝ ﻫﺴﺖ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻟﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﻤﺶ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﺮﺍﯾﻪ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺑﺮﻩ ﺗﺎ ﺷﻬﺮﺵ!😐 حساب کردم اگر پیاده راه افتاده بود الان میتونست تو بارسلونای اسپانیا باشه😂😂😂 💠 کانال طنز منبر🔻 http://eitaa.com/joinchat/2345402380C6c90931f0f *کپی بدون لینک کانال مورد رضایت نیست*