eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
61.9هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
25.1هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
طنز جبهه 😄 دو ـ سه نفر بیدارم کردند و شروع کردند به پرسیدن سوالهای مسخره و الکی. مثلا می‌گفتند: «آبی چه رنگیه؟» عصبی شده بودم😠. گفتند: «بابا بی خیال، تو که بیدار شدی، حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو بیدار کنیم» دیدم بد هم نمي‌گويند! 🤔خلاصه همینطوری سی نفر را بیدار کردیم! حالا نصفه شبی جماعتی بیدار شده ایم و همه مان دنبال شلوغ کاری هستیم. قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه در محوطه قرارگاه تشییعش کنند! 👻👻 فوري پارچه سفیدی انداختیم روی محمدرضا و قول گرفتیم که تحت هر شرایطی خودش را نگه دارد. گذاشتیمش روی دوش بچه‌ها و راه افتادیم. گریه و زاری. یکی می‌گفت: «ممد رضا! نامرد! چرا تنها رفتی؟»😣 یکی می‌گفت: «تو قرار نبود شهید بشی» 😖 دیگری داد می‌زد: «شهیده دیگه چی میگی؟ مگه تو جبهه نمرده؟» یکی عربده می‌کشید. یکی غش می‌کرد! 😩 در مسیر، بقیه بچه‌ها هم اضافه می‌شدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه و شیون راه می‌انداختند! گفتیم برویم سمت اتاق طلبه ها! جنازه را بردیم داخل اتاق. این بندگان خدا كه فكر مي‌كردند قضيه جديه، رفتند وضو گرفتند و نشستند به قرآن خواندن بالای سر میت!!! در همین بین من به یکی از بچه‌ها گفتم: «برو خودت را روی محمدرضا بینداز و یک نیشگون محکم بگیر.» رفت گریه کنان پرید روی محمدرضا و گفت: «محمدرضا! این قرارمون نبود! منم می‌خوام باهات بیام!» بعد نیشگونی گرفت که محمدرضا از جا پرید و چنان جیغی کشید که هفت هشت نفر از این طلبه‌ها از حال رفتند! ما هم قاه قاه می‌خندیدیم. خلاصه آن شب با اینکه تنبیه سختی شدیم ولی حسابی خندیدیم. 🤣😆😁 شادی روح شهدای که رفتند وخاطرات آنها به جاماند صلوات 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره مهران مدیری از دوران مستاجری‌اش! 😂 - 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
💎💎💎 💎💎 💎 خُر و پُف شهید!😳😂 صحبت از شهادت و جدایی بود و اینکه بعضی جنازه‌ها زیر آتش 🔥 می‌مانند و یا به نحوی شهید می‌شوند که قابل شناسایی نیستند. هر کس از خود نشانه‌ای می‌داد تا شناسایی جنازه ممکن باشد. یکی می‌گفت: «دست راست من این انگشتری است.» 💍 دیگری می‌گفت: «من تسبیحم را دور گردنم می‌اندازم.» 📿 نشانه‌ای که یکی از بچه‌ها داد برای ما بسیار جالب بود. او می‌گفت: «من در خواب خُر و پُف می‌کنم، پس اگر شهیدی را دیدید که خُر و پُف می‌کند، شک نکنید که خودم هست.»😆 ✨🌼 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
پیتزا خورا کجای مجلس نشستید؟😁 نظر بدید پیتزا خودم پز چطوره؟🙈 پولت نمیرسه تو این روزا پیتزا بخری ؟ میخوای پیتزا درست کنی اما بلد نیستی یا خوب نمیشه؟ بیا با یک تیکه نون هم پیتزا تو ماهی تابه بهت آموزش میده😋😋👇 👇👇👇👇 ‍‌‌http://eitaa.com/joinchat/192544789Ca024ccbaef انواع پیتزا ماهی تابه ای😉 پیتزا نون تست😋 پیتزا با خمیر نون بربری😁
خاطره بازی😂 اوایل عقدمون و دوران دانشجویی وضع مالی خیلی بدی داشتم طوری که عضو کمیته امداد بودم...برای کارای ثبت نام کمیته رفته بودم،بعد گفتن برا ثبت نام باید پنج هزار تومن کارت بکشید که رسیدش رو منگنه کنن به برگه🤥 منم پنج شش تا کارت دراوردم میکشیدم هیچکدوم پنج هزار تومن توش نبود😂 حالا ملتم پشت سرم صف کشیده بودن همه با لب خندون نگام میکردن(لابد پیش خودشون میگفتن این چقد بدبخته دگ) بعد مسئولش بهم گفت کارتو ول کن اگ پول نقد داری بده شوهر منم یه پنج تومنی میده بهش😂 میگفت برگه ی من تنها برگه ای بود ک روش یه پنج تومنی منگنه کرده بودند😂😂😂 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
🔰خطبه‌ی عقدمان را امام خمینی خواندند همسر شهید حسن طهرانی مقدم : 🔹۴ یا ۵ ماه دوران نامزدی محرم بودیم و حاج حسن این مدت را جبهه بودند و فقط تلفن تنها راه ارتباط و با خبر بودن از احوالات همسرم بود آن هم به سختی انجام می شد. بعد به تهران آمدند تا مراسم عقد انجام شود. البته خواندن خطبه عقدمان هم ماجرایی دارد. قرار بود حضرت امام (ره) خطبه عقد را جاری کنند اما من دیر رسیدم و شهید محلاتی وکیل من شدند 🔺آقا داماد بعد از یکبار بدقولی بالاخره نامزدی گرفتند و بعد هم خدمت امام (ره) خطبه عقد جاری شد. 🌷انتشار به مناسبت سالروز شهادت حسن طهرانی مقدم 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
♨️خاطره طنز جبهه و شهدا😉: 😅پس کو این امام جماعت؟😂 📢همه به‌ردیف نشسته بودند تو صف نماز جماعت. آقای صفری گفت: پس کو این شیخ مهدی؟ اکبر کاراته گفت: داشت شنا می‌کرد. آقای صفری گفت: شنا؟ و بعد با اکبر کاراته و من اومد، رفتيم تا شیخ مهدی رو بیاریم. شیخ مهدی انگار نه انگار وقت نمازه، وسط کانال آب برای خودش شنا می‌کرد😄. آقای صفری را که دید، از آب دوید بیرون. زود لباسشو پوشید و دوید طرف سنگر. آقای صفری گفت: خجالت بکش شیخ مهدی! ☺️ شیخ مهدی دوید، ایستاد جلوي بچه‌ها تا دو رکعت نماز مستحبی بخونه. اکبر کاراته نگاهش می‌کرد. رفت به رکوع؛ که ديدند خیسی شورتش زده به شلوارش😂. اکبر کاراته بلند گفت: بچه‌ها نماز نخونید. نمازتون باطله!😅 حاج عباس‌علی گفت: چرا اکبر؟ اکبر کاراته گفت: مگه نمی‌بینید؟ شیخ مهدی جیش کرده😝! صدای خنده سنگرو پر کرد.😆 شیخ مهدی نتونست خودشو کنترل کنه. خندید و خندید و بعد نشست. اکبر کاراته گفت: حالا امام جماعت خوب می‌خواید، من. برم جلو؟😊 طاهری گفت: نه بابا، این که شیخمون بود این بود، وای به حال تو!😂 مجموعه کتب اکبرکاراته 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
خاطره بازی😂 من یه کلاس هنری ثبت نام کرده بودم اونجا اینطوری بود که همه دور یه میز مینشستن و مربی آموزش میداد تا اینجا داشته باشید☺️😄 من همیشه عادتمه که روی صندلی میز تحریرم که چرخداره میشینم ،قشنگ مث گهواره پشت صندلی رو عقب جلو میکنم😅 فکر کنم گرفتین چی شد😂 کف آموزشگاه سرامیک ،صندلی چهارپایه فرفورژه 😳 منم که طبق عادت🙅‍♀ نگم براتون که چه وضعی بود فقط بقیه دیدن که یهو یکی کم شد😆 حرکت من همانا و لغزیدن پایه صندلی همان... همون جلسه ی اول همه چیمو ریختم رو دایره بدتر از اون این بود که بعد از اینکه به زور خودمو کشوندم رومیز ، سریع گفتم : تو رو خدا ببخشید😳☹️ این حرکت من استارت انفجار کلاس بود😂 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
💝♥️ ناهارو خونه ی پدرش بودیم . همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول خوردن غذا ،🙂 رفتم تا از آشپزخانه چیزی برای سفره بیارم ، چند دقیقه طول کشید ، برکشتم دیدم همه نصف غذاشونو خوردن !😕 ولی آقا مهدی دست به غذاش نزده تا من بیام " باهم شروع کنیم 💑💝❤♥️😊 همسر شهید مهدی زین الدین 💓😊 ❤️ 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلاس آنلاین فقط همین😂😂 خیلی خوب بود😁 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
♨️خاطره طنز جبهه😂: 👈سوپرطلا 📢اکبر کاراته از تو خرابه‌های آبادان یه الاغ پیدا کرده بود؛ اسمش رو هم گذاشته بود: «سوپرطلا»! الاغ همیشه‌ی خدا مریض بود و آب بینیش چند سانت آویزون. یه روز که اکبر کاراته برای بچه‌ها سطل‌‌سطل شربت می‌برد، الاغه سرشو کرده بود توی سطل شربت و نصف شربتا رو خورده بود. حالا اکبر کاراته هی شربتا رو لیوان می‌کرد و می‌داد بچه‌ها و می‌گفت: بخورید که شفاست. کم‌کم بچه‌ها به اکبر کاراته شک کردند و فهمیدند که الاغِ اکبر کاراته سرشو کرده داخل سطل شربت و نصفشو خورده😜. همه به آب آویزون شده‌ی بینی الاغ نگاه کردند و عق زدند.😝 دست و پای اکبر کاراته رو گرفتند و انداختندش توی رودخونه‌ی بهمن‌‌شیر. اکبر کاراته که داشت خفه می‌شد، داد می‌زد و می‌گفت: ای الاغ خر! اگه مُردم، اگه خفه شدم توی اون دنیا جلوتو می‌گیرم؛ حالا می‌بینی!😂 او جیغ‌وداد می‌کرد و بچه‌ها از خنده ریسه رفته بودند.😉😂😂 سوپرطلا مجموعه کتب اکبرکاراته 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
تخم مرغ عتیقه دیشب تخم مرغ خریدن تاریخ انقضاش مال۲۱سال پیشه😂 از همراهان عزیزمون🌸 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak