📌 شهید گمنام در آغوش مادر شهید جاویدالاثر اردکانی
🔻 در برنامه دیدار با خانواده معظم شهدا، پیکر پاک و مطهر شهید گمنام در آغوش مادر بزرگوار شهید رضا کارگر از شهدای جاویدالاثر اردکان آرام گرفت.
🔻 گفتنی است که شهید رضا کارگر در تاریخ ٢٢ تیر ماه ١٣۶١ در عملیات رمضان و در منطقه شلمچه به فیض شهادت نائل آمد و تاکنون اثری از پیکر پاک و مطهر این شهید بزرگوار به دست نیامده است/اردکان برخط
#اردکان_زمستانش_بهاری_شد
#ایام_فاطمیه
#اردکان_شهر_مقاومت
#میزبان_شهدای_گمنام
#رسای_اردکان
•رسا|روابط عمومی سپاه اردکان•
▪️| @rasa_ar |▪️
شادی و نکات مومنانه
📌 شهید گمنام در آغوش مادر شهید جاویدالاثر اردکانی 🔻 در برنامه دیدار با خانواده معظم شهدا، پیکر پاک
این شهید بزرگوار ؛ شهید گمنام هستند
و برای مدتی در منزل شهید رضا کارگر مهمان خانواده ایشان بودند
#خاطره_روز_شهادت_سردارشهیدمون😭
#جانفدا #جان_فدا
#پاسخ_مخاطب
سلام به شما و تمام دلسوختگان داغ حاج قاسم
صبح جمعه با صدای پسرم بیدار شدم و صدای بلند قرآن که از تلوزیون پخش میشد.
پسرم گفت مامان اون آقایی که خیلی دوستش داشتی رو شهید کردن
و من تا ظهر اون روز از شدت غم و اشک و حسرت نتونستم از جام تکون بخورم.
احساس کردم یکبار دیگه پدرم رو از دست دادم.بعد از فوت پدرم غمی به سنگینی داغ حاج قاسم به دلم ننشست.
حتی داغ حاجی سخت تر از روز یتیم شدن خودم بود.
#خاطره_روز_شهادت_سردارشهیدمون😭
#جانفدا
#پاسخ_مخاطب
سلام وقت بخیر خداقوت
من حقیقتش تاقبل ازشهادتشون ایشون رودرست نمیشناختم ولی بعدها ک فهمیدم ایشون کی بودن متاثرشدم به حال خودم ک ای دل غافل،،اما این رورها سردار راکم دارد ک اعلام کند تا سه ماه دیگر کسی می اید ک همه چیزراخوب وخوش میکند😭
ولی حدود هفت ماه بعدازشهادتشون خواب دیدم توی کوهی ایستادن ی نفرسفیدپوش کنارشون بود ک من فقط شونه به پایین اون شخص رودیدم سردار رودیدم بالبخند زیبایی ی پاکت به من داد دورپاکت نوار قرمزی بود سفیدی وسرخی پاکت ونوار چشم رومیزد دادن به من وگفتن ک بگیر توی این پاکت ی مڗده هست ومن گرفتم دوسال وخورده ای هست انقدر باعکسشون حرف میزنم ک یطوری منو متوجه کنن ک مژده ک گفتن چی بوده ولی لیاقتش رونداشتم😔
سردار تو خوابم با همین لباسشون بودن
#خاطره_روز_شهادت_سردارشهیدمون😭
#جانفدا #جان_فدا
#پاسخ_مخاطب
1⃣من هر وقت حاج قاسم و از تلوزیون میدیدم خیالم راحت بود میگفتم هیچ اتفاقی برای کشورنمیافته حاجی حواسش هست گاهی میگفتم چرا محافظ نداره بدون محافظ میره تو مناطق جنگی عراق یا سوریه خلاصه همش دعا میکردم میگفتم خدایا خودت مراقبش باش تا اون روز صبح از خواب بیدار شدم نماز خوندم گوشیم و نگاه کردم واتساپ پیام اومده بود تسلیت گفته بودن برای ترور حاج قاسم تا چند دقیقه شوکه شده بودم میگفتم دروغه تو پیاما دنبال پیامی میگشتم که ترور حاج قاسم و تکذیب کرده باشه اما هر چی گشتم فقط تسلیت بود و تصاویر خودرو شهیدان خیلی حالم بد بود هر کاری کردم نتونستم صبحانه بخورم فقط گریه میکردم میگفتم دیگه امنیت کشورمون رفت دیگه خیالمون راحت نیست الان هم که این اغتشاشات و حمله داعش به شاهچراغ اتفاق افتاد میگم اگه حاج قاسم بود یکی از این روهای تلخ و نمیدیدیم😭😭😭
2⃣برای پرستاری پدرم به شهرستان رفته بودم برای نماز صبح که بیدار شدم خوابم رو تو ذهنم متعجب مرور میکردم در خواب دیدم که انگشتری که همسرم از حاج قاسم عزیز هدیه گرفته بود گم شده و همه ی ما با اضطراب دنبالش میگشتیم.بیخیال خوابم شدم بعدنماز سری به گوشی زدم دیدم غوغاییه تو گروه بچه های هیئت تند تند دنبال مطلب اصلیه میگشتم گریه امونمو برید به حیاط رفتم تا میتونستم گریه کردم و صبح باهمسرم تماس گرفتم او که در جریان نبود بههش گفتم انگشترت کجاست گفت پیشمه خوابمو براش گفتم وگفتم دیگه اون کسیکه انگشتررو بهت هدیه داد پیشمون نیست😭😭😭😭😭😭😭😭😭
🚨 زیارت مجازی مزار مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی سردار دلها❤️❤️❤️
👈روی لینک کلیک کنید
سپس وارد درب شمالی شده و به مسیر ادامه دهید👇
🌐 tour.soleimani.ir
#خاطره_روز_شهادت_سردارشهیدمون😭
#جانفدا #جان_فدا
#پاسخ_مخاطب
1⃣سلام و وقت بخیر
اتفاقا یکی دو روز پیش تو ذهنم بود که چرا هیچکس خاطره مردم از روز شهادت شهید بزرگوار سلیمانی را جمع آوری و کتاب نمیکنه چون مطمئنم کتاب جذابی میشه.
صبح جمعه بعد بیدار شدن گوشی را برداشتم تا یه نگاهی بهش بندازم که دیدم چند تا گروه و کانال خبر شهادت ایشان را زدن، فکر کردم دوباره شایعه و دروغ هست ولی وقتی کانال های موثق چک کردم دیدم انگار درست ولی باز باورم نمی شد و می گفتم حتما اشتباه میکنن، تلویزیون باز کردم و زدم شبکه خبر اول نوار مشکی کنار تلویزیون و بعد زیرنویس خبر خوندم و بی اختیار با صدای بلند های های گریه کردم، با صدای من همسر و پسرم با نگرانی بیدار شدن، مات و مبهوت به من زل زده بودن، وقتی همسرم فهمید اونم شروع به گریه کرد، دنبال یه جایی می گشتیم که خودمون آروم کنیم لباسهای نظامی پسرکم تنش کردم و راهی نماز جمعه شدیم از چند خیابان مونده به مصلا ترافیک بود و همه با هر تیپ و ظاهری اومده بودن، بغض داشتن و گریه می کردن، دیگه دلم تاب نیاورد تو ترافیک بمونم از ماشین پیاده شدم رفتم سمت مصلا، داخل مصلا هر آشنایی را که می دیدم بدون حرفی همدیگه را بغل می کردیم و تسلیت می گفتیم و به هم دلداری می دادیم، بعد نماز راهپیمایی برگزار شد با خشم تمام و صداهای گرفته همه فردا مرگ بر آمریکا سر می دادن، بعد پایان مراسم همه انگار دیگه بی پناه و یاور شده بودند هیچکس دلش نمیخواست برگرده خونه، یادم تا یک ساعت بعد مراسم مردم مغموم و با چشمهای اشک آلود دور میدان و اطراف خیابان نشسته بودن و به فردای بدون حاج قاسم فکر میکردن، هیچوقت تلخی اونروز را فراموش نمی کنم.
2⃣یه پسرعمه ی جوون داشتم که چهارتا بچه داشت . خیلی مظلوم بود و مظلومانه فوت کرد . داغش برای ما خیلی سنگین بود مخصوصا مادرم اصلا آروم نمیگرفت. حتی یکماه بعداز فوتش توی خیابون از شدت غم حالش بد شده بود و غریبه ها رسونده بودنش خونه . اما توی همون روز ها بود که خبر تلخ شهادت حاج قاسم رو شنیدیم . فقط میخام از کرامت این مرد بگم براتون. شهادت اون عزیز بزرگ ،باعث شد مادرم غم پسرعمه مو فراموش کنه و فقط بیاد سردار اشک بریزه و آروم آروم به زندگی عادی خودش برگرده . حتی بعداز شهادت هم گره از زندگی دوستدارانش باز میکنه 😭😭😭