eitaa logo
خانه آرام من(موسسه بصیر)
326 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
270 ویدیو
18 فایل
کانالی ویژه بانوان عزیز آموزش مهارت های همسرداری تربیت فرزند (کودک و نوجوان) هنری سرگرمی ایده های زناشویی و... راه ارتباط با ادمین کانال https://eitaa.com/banoo_basir
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتم که خدایا مرا مرادی بفرست  طوفان زده ام راه نجـاتی بفرست  فرمود که با زمزمه یا مهدی  نذر گل نرگس صـلواتی بفرست  اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم السلام علیک #یااباصالح_المهدی
هفتم تا آخرترم،سراغ جزوه ی کپی شده نرفته بود.شب امتحان وقتی جزوه را باز کرد، از میان صفحاتش برگه ی دست نوشته ایی افتاد : این که چرا برای شما می نویسم،چون حس بدی را درونم برانگیخته نمی کنید و از کنار جسمم به آسانی می گذرید، وجدانا احترامی که به من می گذارید به خاطرچشم و ابرو نیست. همراه شما بودت در هر کلاس و درسی،دل مشغولی خاصی دارد که تابه حال هیچ همراهی برایم نداشته واین مرا وادار می کند لحظات این روزهایم رادوست داشته باشم و آینده ام را با آن پیش ببرم. میخواهم خودم تدبیر گر زندگی ام باشم. برای رسیدن به آرزوهایم آن قدر می جنگم تا هرچه را می خواهم به دست آورم. همیشه نوشته هایم را برای دیوار مینویسم و در تاریکی، آتشی راه می اندارم و می سوزانمشان، اما چرا دارم این بار به شما می دهم، نمی دانم؛ وبالاخره شاید دیوار شما.... رازدار باشید. عصبانی هم نشوید. یک بار چیزی نمی شود... باصدای در، چنان از جا می پرم که دستم به لرزه می افتد.سعیدومسعودباسروصدا وارد خانه می شوند. قلبم انگار که مجرمی لو رفته باشد، به کوبش می افتد. از وقتی که مادر بزرگ مقابل چشمانم کمر خم کرد و نفس های آخرش را روی پایم کشید، گرفتار تپش قلب شدم. همان موقع تا دوساعت نه تکان خوردم و نه گریه کردم. می خواستم من هم بمیرم. اگر همسایه نیامده بود شاید تمام می شدم. زمان را گم کرده بودم. اتفاقات اطراف را می دیدم،اما نمی توانستم احساساتم را بروز دهم. موقع دفن، علی طاقت نیاورد و دوسه باری چنان به صورتم زد و سرم فریاد کشید که از حس درد شکستم. حالا هرصدای ناگهانی و خبر بدی،قلبم را ناآرام می کند.نمی توانم دفتر را درست بلند کنم، چندبار از دستم سر می خورد و می افتد.دفتررا که به زحمت زیر مبل هل می دهم،متوجه ناخن شکسته ام می شوم و تازه دوباره دردش را احساس می کنم. سعید, تا من را می بیند کوله اش را زمین می گذارد و می گوید: - لیلا چی شده؟ مسعود کنارم می نشیند : -از تنهایی ترسیدی؟ چرا رنگت پریده؟ - نه، نه، داشتم چیزی می خوندم حواسم نبود، یکهو که صدای در اومد ترسیدم. لیوان آب را دستم می دهد. مسعود می گوید : - مگه چی می خوندی که اینقدر هوش و حواست رو برده بود؟بده من هم بخونم بی خیال امتحانا بشم. سعید کوله اش را برمی دارد : - آقای باخیال امتحان اونوقت امروز برای چی اومدن منزل؟ مسعود گلویش را صاف می کند : - تو کار بزرگ تر از خودت دخالت نکن، صد دفعه. با خنده می گویم : - به قدو قواره دیگه! لیوان را می گیرد و بقیه ی آب را سر می کشد و می گوید : - بزرگی به قد است نه به عقل، نه به سن.خداوکیلی من پنج سانت از علی بلندترم. خب اشتباه می کنید باید با قد بسنجید. الان توی قرن بیست و یکم، آدم ها باچشمشون وجسمشون زندگی می کنند. عقل کیلویی چنده؟ برای اینکه بگن ما متفاوتیم،کفش می پوشن پاشنه اش این هوا... بلند می شه و همزمان ادای راه رفتن با کفش های پاشنه بلند را در می آورد : - کلی درد و مرض می گیرند که همینو بگن دیگه : بزرگی به قد است و به زیبایی. سعید که تی شرت و شلوار آبی اش را پوشیده، تکیه به در اتاق می دهد و می گوید: - آقای سخنران و تئاتریست ،پاشو... پاشو یه چایی بریز بخوریم، بدو. مسعود با دست دوطرفه موهایش را شانه می زند : - ادامه داره برادر من! تازه این موهای نازنین را رنگ می کنند و نصف از جلو، نصف از پشت، نصف از بغل چپ و نصف از بغل راست بیرون می ذارند که چی؟ سعید راه می افتد سمت آشپزخانه : - کم اذیت کن، بذار برسی بعد. مسعود کوله اش را برمی دارد. - آقای دانشمند! احیانا همه ی حرف ها به ماخانم ها رسید دیگه!شما پسرا پاک پاک! دم در اتاقشان مکثی می کند و سر می چرخاند سمت من : - نه به جان عزیزمن که تویی ! ماهم مثل شما،شک نکن!بزرگی مون ملاکش عوض شده،اما الان از ترس سعید که بااون فنجون دستش سمت من نشونه رفته، این بحث علمی عقل بهتراست یا قد و وزن و ماشین لوکس و موی رنگ و... تق... هول می کنم و به سرعت سرمی چرخانم سمت سعید. فنجان را نشان می دهد و می خندد: - نترس فنجون رو ننداختم . من هنوز اعتقاد دارم که عقل ارجحیت داره. خیالت راحت. دوباره این دوتا آمدند تا سکوت خانه پا پس بکشد. ادامه دارد ... https://eitaa.com/khaneAram_Basir
برنامه آموزشی موسسه در هفته اول تیرماه
امام علی عليه السلام: بخيلترين مردم كسى است كه مال خويش را از خود دريغ دارد و براى وارثانش بگذارد أبخَلُ النّاسِ مَن بَخِلَ على نفسِهِ بمالِهِ و خلّفَهُ لِوُرّاثِهِ غررالحكم حدیث ۳۲۵۳
#مراقب_همیشگی خدا بازی های کودکانه مارا میبیند و با ما مدارا میکند، خطاهای احمقانه ما را میبیند و تحمل میکند؛ فرصت هایی را که از دست میدهیم را می بیند و صبر می کند. دائما پس از هر اشتباهی که از ما می بیند زمینه کار خوب دیگری را برای ما درست می کندکه جبران کنیم و هرگز خسته نمی شود. دائما مراقب ماست. #صبح_زیباتون_بخیر
های تقویت صبر ⁉️⁉️برحسب توان ودرک کودک واهمیت موضوع چند دقیقه به تأخیرهای قبلی اضافه کنید . 🔆مامان من میخوام تلویزیون ببینم 🔅🔅عزیزم هنوز وقت تماشای تلویزیون نشده .بابا که اومد وقتش میشه .عقربه ساعت که رفت رو ۶وقتشه.یه خواب که بکنی دوباره میشه تماشا کنی و ..... https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
#آشپزخونه https://eitaa.com/khaneAram_Basir
‍ ✅ قرابیه سه رنگ 😋 ✍مواد لازم: 250 گرم کره 1لیوان پودر شکر 3قاشق غداخوری پودر کاکائو 1استکان روغن مایع 1پاکت وانیل(5گرم یا مقداری وانیل شکری) به اندازه مورد نیاز آرد 1قاشق چای خوری بگینک پودر 1عدد تخم مرغ 🍜طرز تهیه: کره ، تخم مرغ ، روغن مایع و پودر شکر را در ظرفی که خمیر را میخواهید ورز بدید بریزید وانیل و بگینک پودر را هم به این مواد اضافه کنید ودر حین این که این مواد را به هم میزنید آرد را  کم کم به این مواد اضافه کنید و ورز بدید تا خمیر فرم بگیرد و قوام پیدا کند  وخمیری بدست بیاید که  نرمی لاله گوش را داشته باشد(آرد را با احتیاط اضافه کنید) خمیر را به سه قسمت مساوی  تقسیم کنید.در یک قسمت 1قاشق غذاحوری پودر کاکائو بریزید و ورز بدید و در یک قسمت دیگر 2قاشق غذاخوری پودز کاکائو بربزید و ورز دهید و قسمت سوم ساده بماند. سه رنگ خمیر خواهید داشت از هر خمیر تکه هایی به بزرگی تیله بگیرید و در دستتان گرد کنید .در دستتان یک کاکائویی تیره و یک کاکائویی روشن و یک ساده واز هر کدام دوتا(در مجموع6 عدد) بگیرید و با دست دیگرتان روی آنهابگیرید(یکی در میان رنگها را بچینید و دست دیگرتان را روی انها بگذارید) و در یک جهت بچرخانیدو گرد کنید تا وسط قرابیه به این شکل شود(مانند تصویر) خمیرهای شکل داده شده را روی کاغذ روغنی که روی سینی فر انداخته اید بچینید ودر فر از قبل گرم شده با دمای 160 درجه(با مراقبت)تا زمانی که رنگ آنهاکمی تغییرکندبپزید. https://eitaa.com/khaneAram_Basir
❕تلاش براى خوب بودن از خصوصيات فطرى نوجوانان است. آنها هميشه فكر مى كنند كه خوب هستند. والدين بايد همواره اين احساس را در آنان تقويت كنند. تشويق و تقويت والدين و مربيان موجب تقويت حس ‍عزت نفس نوجوانان مى گردد و بهتر شدن رفتار آنان كمك شايانى مى كند. زمانى كه نوجوان يك عمل خوبى (مثل كمك به ديگران) انجام مى دهد و يا چيزى را به دوستش مى بخشد، بايد به رفتار او ارج نهند و تشويق نمايند. اين عمل در ذهن او به صورت يك عادت مثبت نقش مهمى ايفا مى كند. ❗️ نکته مهم این است که هر عملی را تشویق نکنید. تشویق و تذکر و تنبیه باید همراه باهم بکار روند ولی تشویقِ هوشمندانه بسیار موثر است. ➕➖➕➖➕➖➕➖➕ https://eitaa.com/khaneAram_Basir
هشتم مسعود باشیطنت های همیشگی و ناتمامش و سعید با مهربانی هایش. دوبرادر دوقلوی غیرهمسان که نه چهره هایشان شبیه هم است ونه ادا و آدابشان. مسعود با آن قد دیلاق و چهره ی سبزه ی پرنمکش. اگر مادر بود حتما چشم غره می رفت که : - وااا. بگو ماشاالله، بچه ام قد رشید داره. ودست می برد بین موهای مشکی اش و سر آخر صورتش را هم می بوسید. این پنج سانت بلندتری اش از علی شده مهر رشادت.هرچند دو سانت آن به خاطر موهایش است که روبه بالا شانه می کند. چشم و ابروی مشکی اش به صورت سبزه اش حالت شیرینی می دهد، ولی تا جادارد حاضر جواب است.چنان شر و شوری به خانه می دهد که آجرها هم برای استراحت التماسش می کنند. شاید همین روحیه اش هم باعث می شود که خبط و خطاهای ریز و درشتش،گاه مادر را مضطر می کند و پدر را در سکوت فرو می برد و علی را به تلاش می اندازد. خداراشکر، معماری قبول شد؛رشته ایی که تمام انرژی اش را می گیرد و خسته اش می کند. برعکس سعید با آن صورت سفید و موهای قهوه ایی موج دار وریش هایی که خیلی خواستنی اش می کند. دخترسوم مادر حساب می شود و مادر دوم مسعود.همیشه فکرمی کنم اگر سعید نباشد، این مسعود را هیچ کس نمی تواند ترجمه و تحمل کند. به نظرم سعید با آن نگاه های عمیق و سکوت های متفکرانه اش باید فلسفه می خواند. هرچند که خودش معتقد است می خواهد طرحی نو دراندازد. عاشق خانه های قدیمی است؛ مخصوصا خانه مان در طالقان. قرار شده زن که گرفت به جای آپارتمان بروند در خانه ای کاهگلی که اتاق های دوری و طاق ضربی و تاقچه های پهن تورفته دارد،زندگی کنند. درهای اتاقش چوبی باشد و شیشه ها هم، رنگی لوزی لوزی. وسط حیاط یک حوض و دور تا دورش یک باغچه باشد.خودش کنار نقشه کشی هایش، مرغ و خروس و گاو و گوسفند را جمع و جور کند و زنش هم به جای موبایا بازی و فیلم دیدن گلیم ببافد، نان بپزد و مربا درست کن . موبایل بازی و فیلم دیدن گلیم ببافد، نان بپزد و مربا درست کند. مسعود و علی هم دارند با سعید طرح شهرک کاهگلی را می ریزند. از تصور دفتر مهندسی شراکتی سه برادر و شهرکی که قرار است جدای از همه ی شهر ها با معماری سنتی بسازند، لذت می برم. قرار است خانه ای هم به من بدهند که وسطش حوض بزرگ فیروزه ای داشته باشد، با باغچه ای بزرگ و اصطبلی با چند اسب. موقع عروسیم داماد با اسب سفید بیاید دنبالم. از تصور اسب سواری ام با لباس عروسی خنده ام می گیرد. سعید سینی چایی به دست می آید : - همیشه به خنده، خبریه؟ بوی کیک هم میاد، اما خودش نیست؟! لبخندم راجمع می کنم و اسبم را در همان اصطبل خیالی شهر خوشبختی ام می بندم و می گویم : - من هم مثل شما همین سوال رو دارم. فقط فهمیدم که مامان واسه ی شما عزیز کرده هاش پخته و در مخفی گاهی دور از دسترس پنهانیده. - ((پنهانیده)) هووم. خوبه. فرهنگ اصطلاحات نوین. نترس همه مون مجبوریم طبق برنامه ی مامان جلوبریم. شکلات تلخی را باز می کند و می دهد دستم. - بخور... مثل حقیقت تلخه. دوست داشته باش! ادامه دارد ... https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌿زندگی با همه وسعت خویش 💚محفل ساکت غم خوردن نیست 🌿حاصلش تن به قضا دادن 💚و افسردن نیست 🌿هوس دیدن و نادیدن نیست 💚زندگی جنبش جاری شدن است 🌿از تماشاگه آغاز حیات 💚تا بدانجا که خدا می‌خواهد. ❤️سلام صبح بخیر 🌹❤️
⁉️انسان قوی 💪🏻جوانان مسلمان سرگرم زورآزمایی و مسابقه وزنه برداری بودند.سنگ بزرگی آنجا بود که مقیاس قوت و مردانگی جوانان به شمار می رفت ، و هرکس آن را به قدر توانایی خود حرکت می داد. در این هنگام رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسید و پرسید : ((چه می کنید؟)) - ((داریم زورآزمایی می کنیم. میخواهیم ببینیم کدامیک از ما قویتر و زورمندتر است.)) - ((میل دارید که من بگویم چه کسی از همه قویتر و نیرومندتر است ؟)) - ((البته ، چه از این بهتر که رسول خدا داور مسابقه باشد و نشان افتخار را او بدهد.)) 🤔افراد جمعیت همه منتظر و نگران بودند ،که رسول خدا کدامیک را به عنوان قهرمان معرفی خواهد کرد؟ عده ای بودند که هر یک پیش خود فکر می کردند ، الان رسول اکرم دست او را خواهد گرفت و به عنوان قهرمان مسابقه معرفی خواهد کرد. 🔆رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : (( از همه قویتر و نیرومندتر آن کس است که اگر از یک چیزی خوشش آمد و مجذوب آن شد ، علاقه به آن چیز او را از مدار حق و انسانیت خارج نسازد و به زشتی آلوده نکند. و اگردر موردی عصبانی شد و موجی از خشم در روحش پیدا شد ، تسلط بر خویشتن را حفظ کند ، جز حقیقت نگوید و کلمه ای دروغ یا دشنام بر زبان نیاورد. و اگر صاحب قدرت و نفوذ گشت و مانع ها و رادع ها از جلویش برداشته شد ، زیاده از میزانی که استحقاق دارد دست درازی نکند.)) داستان راستان ـ متفکر شهید استاد مرتضی مطهری https://eitaa.com/khaneAram_Basir