✨﷽✨
✍حضرت علي علیه السلام نوجوانی
را از سه جهت حساس معرفی کرده اند:
1️⃣ اوّل اينكه قلب نوجوان مانند زمين، خالي و مساعد است كه هرچه در آن بكاري همان را درو ميكني:
«انّما قلب الحدث كالأرض الخالية مهما اُلقي فيها من كلّ شيء قبلته»
2️⃣ دوم اينكه دوران نوجواني را زودگذر ميدانند و گوشزد ميفرمايند سريعاً آن را دريابيد:
«بادر شبابك قبل هرمك و صحتك قبل سقمك»
3️⃣ سوم اينكه شيطان در اين زمان به نوجوان زياد روي مياورد و لازم است براي آن پناهگاه خوبي در نظر گرفت كه بهترين پناهگاه، قرآن كريم، ائمه عليهم السلام و ادعيه ميباشد.
📚نهج البلاغه
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
میلاد امام جواد (ع) بر تمام شیعیان جهان مبارک باد.🌺
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
میلاد امام جواد (ع) بر تمام شیعیان جهان مبارک باد.🌺 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#مولوی_بابرکت
«ابویحیای صنعانی» می گوید: روزی در محضر امام رضا علیه السلام بودم، فرزندش ابوجعفر را که خردسال بود آوردند: حضرت فرمود: «هذَا الْمَوْلُودُ الَّذی لَمْ یُولَدْ مُوْلُودٌ اَعْظَمُ بَرَکَةً عَلی شیعَتِنا مِنْه»ُ¹
«این مولودی است که با برکت تر از او برای شیعیان ما زاده نشده است»
••• چرا امام جواد علیه السلام مولودی بابرکت برای شیعیان است؟
«علی ابن ابی حمزه بطائنی» از اصحاب امام صادق و امام کاظم علیهما السلام بود. بطائنی مورد تأیید امام کاظم علیه السلام و یکی از نمایندگان مالی وی بود. و به دلیل دربند بودن امام کاظم علیه السلام و دسترسی نداشتن شیعیان به امام، اموال زیادی از شیعیان در دست وی بود.
بعد از شهادت امام کاظم علیه السلام ، نمایندگان مالی منکر وفات امام شدند و گفتند ایشان آخرین امام است و غیبت کرده است درنتیجه وجوهات را به امام بعدی تقدیم نکردند و در امام کاظم علیه السلام وقف کردند.
محققان بطائنی را رئیس واقفیه و پایه گذار وقف می دانند که به دلیل مال اندوزی این نظریه را مطرح کرد.
در روایات هست که امام رضا علیه السلام مناظراتی با بطائنی داشته و عده ای توبه کردند و امامت امام رضا علیه السلام را پذیرفتند، اما عده ای به امام گفتند: در روایات است که دوازده امام داریم، شما فرزندی ندارید، اگر شما امام هستید پس فرزندتان کو؟
با این سؤال دوباره جامعه متشنج شد و عده ای در امامت امام رضا علیه السلام به شک افتادند.
با به دنیا آمدن امام جواد علیه السلام و تأیید نسب شناسان که این مولود، فرزند امام رضا علیه السلام است، عده بسیاری از شیعیان برگشتند و توبه کردند.
••• این تولد مبارک است چون شیعه را دوباره زنده کرده است.
¹ اصول کافی، ج۱، ص۳۲۱؛ الارشاد، شیخ مفید، ص۳۱۹؛ اعلام الوری، طبرسی، ص۳۴۷؛ کشف الغمه، اربلی، ج۳، ص۱۴۳
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_صـد_و_شـشـم
✍آن نیمه شبِ پر هیاهو، من فقط اشک ریختم و حسام زبان بازی کرد محضِ آرام شدنم و دانست که گفته اش آتش زده بر وجودم و به این آسانی ها خاموش نمیشوم
وقتی الله اکبرِ اذان صبح، همه را ساکت کرد، چشم بستم و با ذره ذره ی وجودم بی صدا فریاد زدم که دعایم را پس میگیرم و عهد بستم با فقیرنوازِ کربلا ، که اگر امیرمهدیم به سلامت راهی ایران شود بیخیالِ جوانه هایِ یکی در میانِ موهایم، بزم عروسی بپا کنم و رخت سفیدش را به تن.
حس گول خورده ایی را داشتم که تمامِ زندگی اش را باخته و آنقدر زار زدم که حسام، پشیمان از آمینی که خواسته بود پا به پایم اشک ریخت و طلب بخشش کرد اما من به حکمِ کودکی که بادبادکش را نسیم برده باشد، لجبازانه به رسم دلخوری و قهر، مُهر بر دهان زدمو بی جواب گذاشتم کرور کرور عاشقانه هایش را..
بعد از نماز صبح مرا به هتل رساند. خواستم بی توجه به حضورش راه رفتن به داخل را بگیرم که دستم را کشید سارا خانوم.. میدونم دلخوری.. قهری
اما فقط یه دقیقه صبر کن ، بعد برو..
دست در جیب شلوار نظامی اش کرد و جعبه ایی کوچک درآورد پام که رسید به زمین کربلا براتون خریدم..
یه انگشتره.. همه جا تبرکش کردم..
چرا من هیچ وقت به او هدیه نداده بود؟
انگشتر را از جعبه خارج کرد.. یک نگین سبز و خوش رنگ روی آن میدرخشید..
دستم را بلند کرد و انگشتر را روی انگشتم نشاند وقتی فهمید م دارین میاین کربلا، دادم اسممو پشتِ نگینش بکنن.. تا همین جا بهتون بدم..
یادگاری منو شب اربعین..
دستم را میانِ پنجه اش فشرد و سر به زیر انداخت حلالم کن بانو..
جملاتش سینه ام را سنگین میکرد و نفسم را سنگین تر..
نمیتوانستم پاسخ بدهم.. خشمی پر از دوست داشتن وجودم را میسوزاند..
دانیال آمد و من عصبی از تنها مردِ نا تمامِ روزهایِ عاشقیم به سردی خداحافظی کردم و از او جدا شدم..
وقت رفتن، چشمانش غم داشت و با حبابی پر از آه نگاهم میکرد..
اما نه.. حقش بود که تنبیه شود.. باید یاد میگرفت، هرگز با عاشقانه هایِ یک زن بازی نکند.
رویِ پله های ورودی هتل ایستادم، سر چرخاندم تا یکبار دیگر ببینمش.
⏪ #ادامہ_دارد...
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
💐💐💐🌸🌸🌸
✅ معیار انتخاب #داماد از دیدگاه امام جواد علیه السلام
خواستگار در خانه ات را کویبده! و تو دختری دم بخت داری ...
تجربه اول توست! نمی دانی چه تصمیمی بگیری، از یک سو خوشبختی دخترت را میخواهی و از سوی دیگر دلهره و اضطراب وجودت را فراگرفته است. به یاد مولایت می افتی، جواد الائمه! تو که دسترسی حضوری به خدمت ایشان نداری کاغذ و قلم بر میداری و نامه ای برای آقایت می نویسی :
💌💓💌💓💌
آقا جان سلام!
سؤالی از محضرتان دارم: برای دخترم خواستگار آمده؛ شما چه صلاح می دانید؟!
چند روزی می گذرد و تو پس از مدتی پاسخ نامه ات را دریافت میکنی و با اشتیاق آن را می گشایی!
ابن الرضا جواب نامه ات را داده است :
مَنْ خَطَبَ إِلَيْكُمْ فَرَضِيتُمْ دِينَهُ وَ أَمَانَتَهُ كَائِناً مَنْ كَانَ فَزَوِّجُوهُ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِيرٌ.
هر گاه خواستگاری آمد که از نظر #دین_داری و #امانت_داری مورد پسندتان واقع شد، هر که میخواهد باشد، دخترتان را به ازدواج با او در آورید و اگر غیر از این کنید فتنه و فسادی بزرگ در زمین روی خواهد داد.
1⃣ دین داری
دین داری نه دین دانی! توصیه اول امام آن است که خواستگار دخترت باید در عمل و رفتار ملتزم به دین باشد! دین که باشد همه چیز هست! اخلاق، نماز، غیرت، حلال و حرام، مهربانی، مردم داری، کسب و کار، ...
2⃣ امانت داری:
چگونه مردی است؟ دخترت را به عنوان امانت می توانی به او بسپاری؟ او تعهد به قولی که می دهد دارد؟ و أخذن منکم میثاقا غلیظا ( و زنان از شما مردان عهدی محکم و استوار گرفتند!) آیا می تواند به میثاق زناشوئی پایبند باشد؟ آنگاه که نه تو هستی و نه هیچ کس دیگر آیا خدا را شاهد میداند و امانتی که به دستش سپرده ای را به شایستگی محافظت میکند؟
آری حسین بن بشار! امام پاسخ نامه ات را داد اما این فقط پاسخ به سؤال تو نبود! این ملاک و معیاری بود برای تمام پدران! برای آنان که میخواهند امانت خدا را به دست امانت دار واقعی بسپارند!
آقا جان میلادت مبارک!
و تبریک به بابای بزرگوارتان علی بن موسی الرضا علیه السلام
🌹🌸🌷💐🌺🌼💐🌸
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
❄☔❄☔️❄️☔️❄️☔️❄️
🌸 #عشقولانه
❄️ در اعماق قلب هر مردی این آرزو وجود دارد که همسرش با تمام وجود به او اعتماد داشته باشد.
👈 جمله «من به تو اعتماد دارم»، به تقویت اعتماد به نفس همسرتان کمک میکند.
✅ با گفتن این جمله به او میفهمانید که به او مطمئن هستید و اقتدار او را بالا می برید.
❄☔❄☔❄☔❄☔❄
@khaneArame_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
#کودک https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
#کودک
۱ساعت قبل از رفتن به مهمانی برای کودک توضیح دهید که :
#کجا میروید ,چه کاری دارید واحتمالا چقدر خواهید ماند.
#اگر میدانید جایی میروید که احتمالا کودک دیگری نیست وفرزند شما تنها خواهد بود حتما اسباب بازی یا وسایل نقاشی همراه ببرید.
#توضیحی درباره آنجا بدهید وبه طور واضح به بچه بگیید از او چه توقعی دارید و به طور کلی نگویید ؛اونجا که رفتیم بچه خوبی باش .
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂
#نوجوان
▫️پرخاشگری نوجوان!
فقط یک دوره از زندگی است که رفتار پرخاشگری در آن طبیعی است، اوایل نوجوانی و بلوغ یعنی وقتی کودک به سن سیزده یا چهارده سالگی می رسد.
❕البته در صورتی می توان این رفتار را طبیعی دانست که سبب آسیب به هیچ کسی نشود.
فرزندان ما باید یاد بگیرند چه طور به طرز بالغانه ای با خشم خود مواجه شده و رفتار تهاجمی را به شکل مثبت پشت سر بگذارند. اگر نتوانند با خشم خود درست برخورد کنند، این رفتار بخش دائمی شخصیت آنها شده و تا پایان عمر جزو وجودشان خواهد بود.
🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_صـد_و_هـفـتـم
✍صورتش مثه همیشه زیبا و معصوم بود. با ته ریشی که حالا بلندتر از قبل، موهایِ آشفته اش را به رقص درمیآورد..
خستگی در مویرگ به مویرگِ سفیدیِ پنهان شده در خونِ چشمانش جیغ میزند و من دلم لرزید برایِ لبخندِ تلخ و مظلومِ لبهایش که آوار شد بر سوزشِ دلم و خرابه هایِ قلبم..
توجهش به من بود.. تبسم صورتش عمیقتر شد و پا جفت کرد برایِ احترامی نظامی..
اما من ظالم شدم و رو گرفتم از دلبریهایش..
دانیال به محض ورودمان به اتاق روبه رویم ایستاد و چشمانش را ریز کرد دعواتون شده؟
و من با “نه” ایی کوتاه، تن به تخت و چشم به خواب هایی آشفته سپردم..
روز بعد اربعین بود و من دریایِ طوفان زده را در زمین عراق تجربه کرد..
سیلی که هیچ شناگری، یارایِ پیمودنش را نداشت و همه را غرق شده در خود، به ساحل میرساند..
آن روز در هجومِ عزدارانِ اربعین هیچ خبری از حسام نشد..
نه حضوری.. نه تماسی..
آتش به وجودم افتاده بود که نکند دعایم به عرش خدا میخ شده باشد و مردِ جنون زده ام راهی..
چند باری سراغش را از برادرم گرفتم و او بی خبر از همه جا، از ندانستن گفت
و وقتی متوجه بی قراریم شد ، بی وقفه تماس گرفت و مضطرب تماشایم کرد نبضِ نگاهِ مظلوم و پر خواهشِ حسام در برابر دیده و قلبم رژه میرفت..
کاش دیشب در سرای حسین (ع) از سر تقصیرش میگذشتم و عطرِ جنگ زده ی پیراهنش را به ریه میکشیدم..
دلشوره موج شد و به جانم افتاد..
خورشیدِ غروب زده آمده بود اما حسام نه..دیگر ماندن و منتظر بودن، جوابِ نا آرامی ام را نمیداد..
آشفته و سراسیمه به گوشه ایی از صحن و سرایِ امام حسین پناه برم.
همانجا که شب قبل را کنارِ مردِ مبارزم، کج خلقی کردمو به صبح رساندم.
افکارِ مختلفی به ذهنم هجوم میآورد.
چرا پیدایش نمیشد؟ یعنی از بداخلاقی هایِ دیشبم دلخور بود؟
کاش از دستم کلافه و عصبی بود. اما من میشناختمش، اهل قهر نبود.
یعنی اتفاقی بد طعم، گریبانِ زندگیم را چنگ میزد؟
ای کاش دیشب خساستِ نگاه را کنار میگذاشتمو یک دل سیر تماشایش میکردم.
وحشت و استرس، تهوع را به دیواره هایِ معده ام میکوبید و زانو بغل گرفتم از سر عجز..
زیرِ لب نام حسین (ع) را ذکر وار تکرار میکردمو التماس که منت بگذار و امیرمهدیِ فاطمه خانم را از من نگیر..
روز اربعین تمام شد.. اذان گفته شد.. نماز مغرب و عشا خوانده شد..
اما…
اما باز هم خبری از حسامِ من نشد.. حالا دیگر دانیال هم موبایلش خاموش بود و خودش ناپیدا..
چند باری مسیرِ هتل تا حرم را دوان دوان رفتمو برگشتم..
حس کردم..
برایِ اولین بار، در زمین کربلا، زینب را حس کردم..
حالِ ظهرِ عاشورا و ایستادنِ پریشانش بر تل زینبیه..
آرزویِ حسام ، داغ شد بر پیشانی ام.. من مگر از زینب بالاتر بودم؟
چرا هیچ خبری از مردانِ زندگیم نبود نمیدانم چرا اما به شدت ترسیدم
من در آن سرزمین غریب بودم اما ناگهان حس آشنایی، احساسم را خنک کرد از حرم به هتل رفتم به این امید که دانیال برگشته باشد اما نه..
درد معده امانم را بریده بود و قرصها هم کارسازی نمیکرد. کمی رویِ تخت دراز کشیدم..
ما فردا عازم ایران بودیمو امروز حسام اصلا به دیدنم نیامده بود..
ما فردا عازم ایران بودیمو دانیال غیبش زده بود..
ما فردا عازم ایران بودیمو من سرگشته خیابانهایِ کربلا را تل زینبه میدیدم..
مدام به خودم دلداری میدادم که تو همسر یک نظامی هستی.. امیرمهدی اینجا در ماموریت است و نمیتواند مدام به تو سر بزند..
ناگهان به یاد دوستانش در موکب علی بن موسی الرضا افتادم. حتما آنها از حسام خبر داشتند.
چادر بر سر گذاشتمو به سمت در دویدم که ناگهان در باز شد..
⏪ #ادامہ_دارد...
https://eitaa.com/khaneAram_Basir