بسم الله الرحمن الرحیم
☘️💐🍀☘️💐🍀
#همسرانه
✅10 روش جلب توجه و محبت شوهر
👈روش #پنجم : دنیای مطلوب همسرتان را بشناسید!
برای بهتر کنار آمدن با همسرمان، باید آنچه در #دنیای_مطلوب او هست را خوب بشناسیم و سعی کنیم از آن حمایت کنیم. انجام این کار بسیار ما را به او نزدیک خواهد کرد و صمیمیت ما را افزایش خواهد داد.
🔹اگر در دنیای مطلوب و ذهنی همسرتان، زنان متواضع محبوب تر از زنان مغرور هستند تلاش کنید در ارتباطات روزانه نمایشی جذاب از تواضع و فروتنی در مقابل همسرتان را به اجرا بگذارید!
🔸 اگر در دنیای مطلوب همسرتان زنی محبوب تر است که گاهی خودش برای روابط جنسی پیش قدم شود، خب این کار را بدون هیچ خجالتی انجام دهید!
🔹اگر در دنیای مطلوب همسرتان ، آزادی و داشتن حق انتخاب در امور شخصی اهمیت ویژه ای دارد، پس در امور شخصی و غیر مرتبط با خانواده آزداش بگذارید!
🔸اگر در دنیای مطلوبش، همسری را دوست دارد که به پدر و مادر شوهر بسیار احترام می گذارد و آنها را در ظاهر و باطن تکریم می کند، پس لطفا از انتقادهای مخرب و گلایه های بی حاصل دست بردارید.
❇️ دنیای مطلوب هر کس همان #مدینه_فاضله ای است که در ذهنش ترسیم کرده و شبانه روز تلاش می کند تا دنیای واقعی و خارجی اش را به آن نزدیک تر نماید.
♻️شما هم می توانید همسرتان را با دنیای مطلوبتان آشنا کنید؛ البته اگر شیوه های روابط کلامی و #گفتگوی_مؤثر را بدانید!
☘️💐🍀💐☘️💐🍀
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#احکام
#احکام_بیماران3
#زخم_دمل_شکستگی
📝 اگر در جاهای مسح زخم یا دُمل یا شکستگی باشد
🔖 چنانچه روی آن باز است و نتواند روی آن را مسح کند
1⃣ پارچه پاکی روی محل زخم یا دمل یا شکستگی بگذارد و روی آن را با تری آب وضو که در دست مانده مسح کند
🔴 آیات عظام گلپایگانی، مکارم، وحید، سیستانی ← تیمم هم بنماید
2⃣ اگر گذاشتن پارچه ممکن نباشد، یک وضوی بدون مسح بگیرد ➕ یک تیمم هم بنماید
📚 رساله ۱۶ مرجع
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#نوجوان
🌷اگر نوجوانی در خانه دارید وشاهد رفتار پرخاشگرانه از او هستید مثلا درقالب زدن یا سرزنش کردن وقهر کردن
🌸 میبینید که در انجام کارها ووظایفش تنبلی می کند .
🌸در ساعت خواب وتغذیه او تغییراتی به وجود امده است
🌸به ظاهر خود بسیار اهمیت میدهد وساعتها جلو اینه می ایستد واز داشتن یک جوش در صورت خود بسیار ناراحت می شود
🌸 گاه دچار وسواس می شود ومرتب دستانش را می شوید
🌸از دوستانش حتی قهرمانان وبازیگران زیاد تقلید می کند ولذت می برد که با جنس مخالف ارتباط داشته باشد
👌نگران نباشید در نظر داشته باشید که تمام این مو ارد از ویژگیهای دوران نوجوانی است
👌فکر نکنید یک مرتبه با فردی مواجه شده اید که از یک فضای دیگری امده ودیگر او را نمی شناسید
او همان فرزند دلبند شماست که در حال رشد وبالندگی است
👌 سعی کنید صبر وتحمل خود را افزایش دهید ودر کنار او قرار بگیرید نه در مقابل او
👌با دوستی بیشتر با نوجوان ،اورا در این مراحل سخت کمک کنید .
👌گاهی کنار او بنشینید و از نوجوانی خود با او صحبت کنید وویژگیهای او را طبیعی قلمداد کنید و در این میان او را به سمت راه صحیح هدایت کنید .
#کارگروه_نوجوان
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌿🌸🌸🌸🌿🌿🌸🌸🌸
#ازدواج
📌 گلاسر در کتاب "ازدواج بدون شکست" ميگويد:
👈هفت عادت مخرب وجود دارد که در دراز مدت زندگی های مشترک را از بين ميبرد؛
▪️عيب جویی
▪️ سرزنش
▪️ نق زدن
▪️ شکوه و گلايه
▪️ تهديد
▪️ تنبيه
▪️ دادن حق حساب يا باج برای تحت کنترل در آوردن ديگری .
👈 در مقابل هفت عادت مهرورزی را بايد جايگزين رفتار هايمان سازيم:
▪️ گوش سپردن
▪️ حمايت
▪️ تشويق
▪️ احترام
▪️ اعتماد
▪️ پذيرش
▪️ گفتگوی هميشگی بر سر اختلافات.
🌿🌸🌸🌸🌿🌿🌸🌸🌸
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_شصت_و_ششم
🌸🌸🌸🌸🌸
با صداي تق تق در چشمام رو نيمه باز و دوباره بيخيال ميبندم.
مامان_ پاشو ببينم. خجالتم نميكشه.
_ مامان بيخيال توروخدا.
مامان _ پاشو پاشو. امروز قراره برین محرم بشینا .
با این جمله مامان سریع از جا میپرم و به سمت ساعت هجوم میبرم ، ساعت 11 قرار بود دم مسجد باشم، همون مسجد کنار موسسه. همون دیشب قرار شد، امروز من و امیرحسین به هم محرم بشیم چون هردو دوست داشتیم عقدمون روز سالگرد ازدواج مولام علی و مادرم خانوم فاطمه زهرا باشه، وای الان ساعت 10/45 هستش ؛ تا مسجد حدود نیم ساعت راهه . وای خدایا سوتی دیگر در پیشه .
سریع حاضرمیشم و با امیرعلی راه میوفتیم سمت مسجد ، ساعت 11:10 دقیقه میرسیم. چشمم که به امیرحسین و پرنیان میوفته سرم رو پایین میندازم و از ماشین پیاده میشم. بیا درباره من باید جلوی این همسر اینده ضایع بشم.
_ سلام.
امیرحسین با لبخند جوابم رو میده و پرنیان هم با خوشرویی جوابم رو میده.
امیرعلی_ شرمنده دیر شد.
امیرحسین _ نه بابا دشمنتون. حاج آقا هم هنوز نیمدن.
تازه فرصت میکنم به تیپش نگاه کنم، یه شلوار کتون مشکی با یه بلوز سفید، خوشتیپ و در عین حال اعتقادات کامل. تعریف اعتقاداتش رو از امیرعلی شنیده بودم ، تو همین چند برخورد هم به نجابت و پاکیش میشد ایمان اورد.
با صدای زنگ گوشی ببخشیدی میگم و کمی از جمع فاصله میگیرم.
با دیدن اسم یاسمین رو صفحه گوشی لبخندی میزنم و دایره سبز رو لمس میکنم .
_ سلام عزیزم
یاسمین_ سلام و ............ ( سانسور)
_ عه. چته؟
یاسمین_ خاله باید به ما بگه تو داری ازدواج میکنی؟
_ حالا هنوز هیچی نشده.
یاسمین_ رفتی عقد کنی میگی هیچی نشده ؟؟؟؟
_ عقد چیه فقط قراره محرم بشیم همین.
امیرعلی_ حانیه جان. اومدن حاج آقا
_ یاسی من باید برم بهت زنگ میزنم.
یاسمین_ باشه. بای
_سلام.
حاج آقا _ سلام دخترم
.
.
.
امیرعلی_ خب به سلامتی. ان شالله که خوشبخت بشید.
سرخ میشم و سرم رو پایین میندازم کی حیا رو یادگرفتم ؟ خودمم نمیدونم.
گوشه حیاط مسجد وایمیستیم، امیرعلی مشغول صحبت با حاج آقا و پرنیان هم سرگرم تلفن همراهش. سرم رو پایین میندازم و مشغول بازی با گوشه شالم میشم. با صدایی که در گوشم زمزمه میشه تمام بدنم یخ میزنه
امیرحسین _ سادات بانو.
چقدر این کلمه رو دوست داشتم، سادات. اما چون همیشه حتی از اسم حانیه هم که لقب حضرت فاطمه بود بدم میومد، هیچوقت سادات صدام نمیکرد حتی تو همین چند ماه اخیر.
کمی سرم رو بالا میگیرم و سریع پایین میندازم، با اومدن امیرعلی حرفش رو تموم نمیکنه و من هم کنجکاو برای دونستن ادامه حرفش مجبور به سکوت میشم ؛ خداحافظی میکنیم که پرنیان سریع به سمتم میاد و زن داداش خطاب قرارم میده. در دل ذوق میکنم و در ظاهر فقط لبخند میزنم و بعد ناخوداگاه نگاهم را به طرف امیرحسین میکشم که لبخند به لب داره.
_ جانم؟
یه دسته گل نرگس رو به طرفم گرفت.
وای که چقدر گلای خوشگلی بودن ،
_ این برای چیه عزیزم؟
پرنیان_ برای تبریک از طرف خان داداش.
امیرحسین تو ماشین نشسته و سرش هم ظاهرا تو گوشیه.
گل های نرگس رو ازش میگیرم ؛
_ ازشون تشکر کن.
پرنیان _ چشم. راستی شمارتونو میدید؟
شمارم رو به پرنیان میگم و یادداشت میکنه و بعد از آغوش گرم خواهرانش خداحافظی میکنیم.
این همه عجله تنها برای محرمیت به دلیل سفر حاج آقا و علاقه زیاد امیرحسین به خوندن خطبه محرمیت توسط ایشون بود .
🌸🌸🌸🌸🌸
با آن همه دلداده دلش بسته ما شد
ای من به فدای دل دیوانه پسندش...
🌸🌸🌸🌸🌸
#قسمت_شصت_و_هفتم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
اميرحسين
باورم نميشد چه زود به هم محرم شديم و همه چی تموم شد. پرنیان رو دم خونه پیاده میکنم و خودم میرم دنبال محمد جواد قرار گذاشتیم امروز به عنوان آخرین روزهای مجردی بریم بیرون با بچه ها. حالا انگار دارم میرم بمیرم.
بعد از نیم ساعت میرسم دم خونشون ، محمدجواد وامیر و علی و طاها و حسین با یه پارچه مشکی دم در وایساده بودن. از ماشین پیاده میشم و سلام علیک میکنم.
_ این پارچه و رنگ و اینا چیه؟
محمد جواد_ فضول سنج. حالا هم بپر بالا رفیق.
_ دارم برات
محمد جواد_ و من الله توفیق.
محمد جواد خطاب به بچه ها_ خب شماها پس برید همون جای همیشگی. من و امیر و این آقا دوماده یا مهمون جدیدمونم میایم.
_ مهمون جدیدمون ؟
محمد جواد_ تااطلاع ثانوی سکوت کن بپر بالا. زن ذلیل بدبخت.
همه زدن زیر خنده
همونجوری که به سمت ماشین میرفتم گفتم
_ دارم براتون حالا
محمد جواد جلو و امیر عقب نشست.
محمدجواد_ برو دم خونه همسرتون
_ ها؟؟؟؟؟؟
محمد جواد_ ها و......... حرف نزن حرکت کن.
_ خب برای چی
محمد جواد _ به جان بروسلی همین الان حرکت نکنی چنان میزنمت که.
_ که چی؟
محمد
جواد _ هیچی فدات شم. برو خونه همسرتون. به خدا کاریش نداریم. .
.
.
سر کوچه بودم که دیدم حانیه و چ
هارتا خانوم دیگه دم در وایسادن . همزمان با وارد شدن ما تو کوچه ، امیرعلی هم میاد بیرون.
خدا میدونه دوباره این محمد چی تو سرشه.
از ماشین پیاده و سلام علیک میکنم. برای اولین بار دقیق ، مستقیم و بی پروا تو چشمای حانیه خیره میشم. چشمای قهوه ای روشن با مژه های بلند. سرخ میشه و سرشو پایین میندازه . بعد از سلام و علیک امیرعلی خطاب به من میگه _ بریم؟
محمد جواد_ بریم داداش.
گنگ و پرسشی به هردوشون نگاه میکنم هردو میزنن زیر خنده و سوار میشن، منم خداحافظی مختصری از خانوما میکنم و سوار میشم.
ظاهرا هیچکدوم نمیخوان توضیح بدن چه خبره ، پس منم سوالی نمیپرسم تا برسیم.....
.
.
.
کل راه تو سکوت سپری میشه. بعد از یک ساعت میرسیم، یه جای سرسبز و خوش آب و هوا نزدیک فشم ، بچه ها رسیده بودن .
محمد جواد و امیرعلی و امیر از ماشین پیاده میشن.
محمد جواد خطاب به بچه ها با اشاره به امیرعلی _ خب ایشونم عضو جدید اکیپ.
میرم جلو میزنم رو شونه محمد جواد _ فارسی رو پاس بدار داداش.
بعدهم دونه دونه بچه ها رو به امیرعلی معرفی میکنم.
محمد جواد رو به من میگه تو و امیر علی برین چوب جمع کنید.
_ نوچ
محمد جواد _ اوا عشقم برو دیگه.
از این طرز حرف زدن متنفر بودم و جواد هم هروقت میخواست به حرفش گوش بدم اینجوری حرف میزد تا برای فرار از حرفاش هم شده کارشو انجام بدم
دست امیرعلی رو میگیرم و میگم_ بیا بریم تا این سرمون رو نخورده.
امیرعلی هم میخنده و همراهم میاد.
.
.
.
بلاخره بعد از نيم ساعت حرف زدن و كلي خنديدن با اميرعلي ، چوب هایی رو که یه گوشه جمع کردیم رو برمیداریم و به سمت بچه ها حرکت میکنیم.
داشتیم در مورد راهیان نور امسال حرف میزدیم که با شنیدن صدای گریه که ظاهرا از طرف بچه ها بود، چوب هارو میندازم و به طرفشون میرم.
همه یه شال مشکی کشیده بودن رو سرشون و صدای گریه در میاوردن. محمد جوادم یه پارچه سیاه رو که با قرمز چیزی روش نوشته بود رو به یه چوب بلند نصب کرده و بالای سرش میچرخوند و با دیدن من و امیرعلی که با تعجب خیره شدیم به هم با ناله گفت_ اومدن
و شروع میکنه به مثلا روضه خوندن
محمدجواد_ امان امان . ببینید این دوتا جوونم از دست رفتن ( و به من و امیرعلی اشاره کرد) این دوتا هم پریدن ، بدبخت شدن ، خاک توسرشون شد. ایناهم ازدواج کردن از فردا باید ظرف بشورن، بشورن و بسابن.
بچه ها هم همراهی میکنن و با هرکدوم از چیزایی که جواد میگه ناله هاشونو بلند تر میکنن.
یکم که دقت میکنم متوجه میشم که رو پارچه مشکیه نوشته امیر ها (حسین و علی) این مصیبت جان سوز( ازدواج را) تسلیت عرض میکنم. اجرک الله. باشد که جان سالم به در ببرید.
من و امیرعلی هم میشینیم رو زمین و میزنیم تو سر خودمون. بچه هاهم که توقع همچین برخوردی رو نداشتن تعجب میکنن . بعد از تموم شدن مداحی ؛ محمد جواد با یه ظرف حلوا جلو میاد ، دستش رو روی شونه من میذاره سرشو پایین میندازه و باحالت ناراحتی میگه _ داداشای گلم تسلیت میگم ؛
من هم از شدت علاقه زیاد قاشقی حلوا برمیدارم و رو صورت محمد جواد میریزم ، ظرف حلوا رو از دستش میگرم و بعد هم امیرعلی بطری های آبی که اونجا بود رو برمیداره و قبل از اینکه بخوان عکس العملی نشون بدن خالی میکنه رو سر محمد جواد و بقیه هم چون کنارش بودن خیس میشن.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
تا در ره دوست بی سر و پا نشوی
با درد بمانی و به درمان نرسی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
پیامبر صلی الله علیه و آله ـ در دعاى «جوشن كبير» ـ :
اى بهترين ياد كننده و ياد شده
يا خَيرَ ذاكِرٍ ومَذكورٍ
فرازی از دعای جوشن کبیر
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🍁🌻🍁🍁🌻🌻🍁🍁🍁
#مهارت_خودآگاهی
🌺 اگر خواهان تغییر, بهبودی, اصلاح و تعالی در هر جنبه ای از زندگی هستید, باید خود را تغییر دهید.
مشکلات ما توسط ذهنیت, افکار, تصمیمات و اقدامات خود ما شکل گرفته اند و اگر می خواهیم این مشکلات رفع شوند و در شرایط زندگی ما بهبود و تغییر مثبت حاصل شود باید در مصالح اصلی سازنده و تشکیل دهنده آن ها, یعنی نگرش و افکار و اندیشه, تغییر رخ دهد.
برگرفته از کتاب << زندگی در صدف خویش گهر ساختن است>> از دکتر علی صاحبی
#صبح_پاییزیتون_بخیر
🌻🍁🌻🌻🍁🍁🌻🌻🌻
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#آیا_میدانید
معجزه ای که از عشق سرچشمه می گیره
❤️❤️❤️❤️❤️
✔می دونستید که هرچقدر که زن و مرد عاشقتر باشن، کودکی درستکار تر، باهوش تر و موفق تر به دنیا میارن؟؟!
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🔹🌸🔹🌸🌸🌸🔹🌸
#همسرانه
🌹روش جذاب شدن برای همسرمان, به او حس #امنیت دهید
🍂همه همسران نیاز دارند در زندگی احساس امنیت کنند و درصورتی جذب طرف مقابل میشوند که چنین احساسی را به آنها بدهند.
🌼خود شما هم دوست دارید در لحظهای که سکوت کردهاید و در لاک خودتان فرورفتهاید، همسرتان کنارتان بنشیند و در مورد حسی که در این لحظه دارید، با شما حرف بزند.
🌻حتی دوست دارید بپرسد چرا در روزهای گذشته آرام بودهاید و چه چیزی شما را آزار میدهد.
🍁این جرقه کافی است تا از تمام احساساتی که در این ماهها به شما هجوم آورده صحبت و ذهنتان را آرام کنید.
🍃در واقع بیشتر افراد دوست دارند شرایطی امن داشته باشند تا بتوانند نگرانیها و استرسهای خود را بیرون بریزند.
🌴 راه پیدا کردن محبوبیت دردل دیگران این است که به طرف مقابل نشان دهید میتوانید این فضای امن را برایش مهیا کنید.
#کارگروه_همسرداری
🌸🔹🌸🌸🌸🔹🌸
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹
#سوال
سلام
پسر ۴ساله ای داریم که بسیار منطقی وحرف گوش کن است البته درصورتی که مادرش رواعصابش نباشه ؛خانومم سرکوچکترین چیزائیکه پسرم درخواست بده باهاش لج میکنه وحتما باید اول گریه کنه بعد کارشو انجام بده جالب اینه که خانومم معاون پرورشی مدرسه ابتدائیه ..ممنون میشم راهنمائیم کنید که من چطور میتونم این وضع رو تغییر بدم.
#پاسخ
سلام علیکم.
ذکر چند نکته را لازم میدانم:
۱.کودک در این سن تمایل به استقلال طلبی دارد و می خواهد قبل از هرکسی خودش صاحب نظر و اعمال رفتار باشد، اگر این خصوصیت سنی کودک را درک کنیم، بهتر میتوانیم با او برخورد کنیم.
۲.مهارت فرزند پروری جدای از مهارت شغلی است
۳.مادر نیاز به مدیریت زمان و مدیریت استرس دارد تا بتواند کودک ۴ ساله اش را خوب درک کرده و همراهی کند.
۴.از شما والد محترم تقاضا دارم به هیچ عنوان، روبروی کودک مدافع حقوق کودکتان نشوید چراکه کودک، نمیتواند رفتارهای مادر ویا خود مادر را پذیرش کند و در اینده به مشکل بر میخورد.اگر به نظرتان خطای رفتاری صورت میگیرد ، وقتی کودکتان نیست، به مادر تذکر دهید.
۵.کودک برای شناخت هویت جنسی و جنسیتی هم نیاز به حضور محسوس پدر و هم مادر دارد.
۶.برای مدتی اگر مادر مشغله کاری و خستگی دارد، خود شما در اوقاتی که نزد کودک هستید، هر بار که کودک خواسته ای دارد، اگر موقع نیاز طبیعی کودک(خواب، غذا، محبت و..)نبود به گریه های او بی تفاوت باشید و اگر نیاز او بود، او را مورد توجه قرار دهید.تا گریه او خاموش شود.چون او با هر بار گریه کردن به پاسخ ویا خواسته خود رسیده از این جهت شرطی شده...
#خانم_رمضانعلی_زاده
#مشاور
🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹
https://eitaa.com/khaneAram_Basir