eitaa logo
خوان هشتم را من روایت می کنم
257 دنبال‌کننده
171 عکس
7 ویدیو
0 فایل
ومادرحسنک زنی بودسخت جگرآور.چنان شنودم که چون بشنید،جزعی نکردچنان که زنان کنندبلکه بگریست بدرد.چنان که حاضران از درد وی خون گریستند.پس گفت:« بزرگامردا که این پسرم بود» تاریخ بیهقی ومن می گویم: بزرگا زنا که این مادر بود… مریم قربانزاده @Shahrbano_mg
مشاهده در ایتا
دانلود
هدیه های دختران بهشتی به جبهه مقاومت. خدا از این دخترها شش تا به حاج آقا بهشتی پور داده. لا حول ولا قوه الا بالله. الان است که حاج خانم سپند دود کند و صدقه بدهد. شش خواهر رشک برانگیز و یک دل و یک زبان. آدم اینها را که می بیند از پدر و مادر خودش شاکی می شود که چرا من یک خواهر دارم! و دلش می خواهد به جمع دخترهایش چند تا خواهر دیگر هم اضافه کند. این دو خواهر و آن یکی یکدانه که دختر فاطمه خانم است دست خیرشان تا آنسوی مرزها هم می رود و برکت و ثوابش به حاج آقا و حاج خانم و مرحوم دامادشان هم می رسد. خانواده ها هنوز هم خانوادگی به حکم ولی امر لبیک می گویند. ما ادامه داریم. ✍ https://eitaa.com/khane_8
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست هرکجا هست خدایا به سلامت دارش https://eitaa.com/khane_8
💢«هر پرچمی از دست توانای سرداری بیفتد، سردار دیگری آن را برداشته و به میدان آید و با قدرت بیشتر در حفظ پرچم اسلامی به کوشش برخیزد.» سید روح الله الموسوی الخمینی صحیفه امام خمینی » جلد ۱۵ » صفحه ۲۲۶ https://eitaa.com/khane_8
سال ۱۹۶۲ در اردوگاه خان‌یونس به دنیا آمد. خانواده اش سال۱۹۴۸ به باریکه غزه مهاجرت کردند و او از ۲۴ سالگی در غزه زندگی کرد. لیسانس ادبیات عرب را از دانشگاه تازه تاسیس غزه گرفت و با علم کردن پرچم مقاومت ،به عنوان شخصیتی خطرساز برای رژیم جنایتکار ،بارها به زندان افتاد. ۱۹۸۴ شش ماه حبس موقت( و تو چه میدانی حبس موقت یعنی چه؟!). ۱۹۸۵ هشت ماه زندان. چهار مرتبه دیگر بازداشت و محاکمه شد و چهار بار به حبس ابد محکوم شد. چهار سال در زندان انفرادی بود. ۲۲سال پیوسته در زندان بود و رهبری اسرای مقاومت در زندان ها را به عهده داشت تا اینکه در۲۰۱۱ در قرار داد وفدالاحرار آزاد شد. او حالا یک مبارز با تجربه ،مسلط به زبان عبری, آشنا به ساختارها و سازمانهای مخفی و آشکار رژیم و یک رهبر مقاومت بود. چندین اعتصاب غذایی جریان ساز را در زندان ها هدایت کرد:۱۹۹۲,۱۹۹۶,۲۰۰۲,۲۰۰۶. منزلش توسط رژیم جنایتکار در سال های ۱۹۸۸, ۲۰۱۴, ۲۰۲۱ و ۲۰۲۳ کاملا ویران شد. سال۲۰۱۵ نامش در لیست تروریست های آمریکا قرار گرفت و ۵ ملیون دلار برایش جایزه اعلام کردند.‌مبلغی که سال به سال زیادتر شد. ۲۰۱۷ به عنوان جانشین اسماعیل هنیه انتخاب شد. او بنیانگذار شبکه اطلاعاتی مقاومت حماس با نام المجد است . کتاب هایش: ترجمه کتاب شابک در همه جا از عبری، احزاب اسراییل ،حماس تجربه و خطا،المجد در کمین شابک، الشوک و القرنفل. او کتاب خاطراتش را در تاریکی های زندان نوشت .دهها نفر در زندان از آن کپی کردند تا بتوانند آن را از دست جلادان رژیم پنهان کنند. خار و میخک زندگی ۲۲ ساله اوست در زندان. ✍مریم_قربانزاده https://eitaa.com/khane_8
تو چقدر زیبایی دختر! باشکوه مثل مجسمه بانوی مقدس بر فراز کلیسای حریصا! اصیل و مغرور مثل جنگل سدرهای خدا و آن کوهستان که انبوهی از درختان سدر دو هزار ساله اش سینه لبنان را شکافته . تو چقدر زیبایی دختر! زیباتر از معبد بعبلک! سربه زیر مثل آبشار باتارا ! محکم تر از صخره های کبوتر! تو خود لبنانی. خود ضاحیه ای در جنوب. و چه شیرین حرف میزنی وقتی «ج » هایت « ژ» و« ز » می شود . فارسی شیرین ما از زبان تو شیرین تر می شود . گمانم تا چهلم شهادت پدرت چند روزی مانده. کسی از بین ما نه بغض کردنت را دید نه درخشش آب در چشمان رنگی ات را. منتظر ماندن برای اینکه قطره ای از آن «مژه های محشر به پا کن»، بغلتد بیهوده است. چه طور یک دختر می تواند اینقدر زیبا از پدرش بگوید و اشک‌ بگیرد اما خودش لبخند بزند و چانه مقنه اش را مرتب کند و با شور و هیجان روایت کند. به تو گفتم من امشب بیست روایت از حرف هایت می نویسم. خندیدی! گفتی:« من که شیزی نگفتم». برای این عطش دانستن از« ژبهه» و «ژهاد» فقط تو می توانی جرعه جرعه به جان مان آب حیات بریزی. حالا که قبول کردی این راه را با ما بیایی یا قبول کردی ما را به این راه ببری ، بسم الله. این ما و نوشتن ، این تو و پرده خوانی کردن. پرده خوانی کن و صحنه به صحنه ی این پرده پر از حادثه و تاریخ و مقاومت را برای ما نقالی کن. ما دست مان به روایت نوشتن گرم است. قلم خوب به دست مان می چسبد و تا کار تمام نشود زمین نمی گذاریمش. بسم الله. بعونک یا الله. ✍ https://eitaa.com/khane_8
دو ساعت قبل با پدرم صحبت کرده بودم. چند دقیقه حرف زدیم. داشتم العالم می دیدم . دختر عموهایم از لبنان زنگ زدند گفتند :« خوبی؟ پدرت خوب است؟» گفتم:« آره. خوب است. نگران نباشید. الان باهاش صحبت کردم . خوب بود.» یک ساعت هم‌نشد عکس از ماهواره فرستادند برایم. تصویر محلی که پدرم بود. بمب خورده بود. گفتند:« هیچ خبری نیست. معلوم نیست کی زنده مانده کی شهید شده!» پدرم شهید شد. او در جنگ ایران و صدام جنگیده بود. خدا او را نگه داشته بود تا امروز. پدرم می گفت:« وقتی از ایران به لبنان برگشتم در ایست و بازرسی لبنان ،کارت بسیجم را پیدا کردند.‌از بعثی های عراق هم در ایست و بازرسی بودند. کارت را شناختند.‌گفتند از نیروهای خمینی است. ببریدش برای اعدام. قبل از اینکه مرا برای اعدام ببرند گفتم اجازه بدهید دو رکعت نماز بخوانم. نماز خواندم و همان جا خدا یک نفر را فرستاد که باعث نجات من شد.» پدرم در جنگ شما با دشمن تان جنگیده. یک طلبه که برای درس دین آمده بود اما تفنگ به دست گرفته و جنگیده. می توانست بگوید به من ربطی ندارد. من درس حوزه علمیه شیعه می خوانم و بر میگردم لبنان تا از شیعه تبلیغات کنم اما نگفت. رفت جنگید. از همان سال ها دیگر ما پدرمان را ندیدیم. سیر ندیدیم. او مرد جنگ بود اما همیشه عمامه و عبایش را می پوشید. عبادات پدرم شگفت انگیز بود. عبادات نیروهای حزب‌الله شگفت انگیز است. ***اینجا دوستم در گوشم گفت :« از عبادت خانم شهید معنیه و خانم سید حسن نصرالله چیزهایی شنیدم که مبهوت شدم. مثل پارسایان عبادت می کنند. چه عبادت هایی... https://eitaa.com/khane_8
دو_بیستم پدرم راچقدر می دیدیم؟ صبح قبل از طلوع آفتاب می‌رفت.چند روز، چند هفته، چند ماه نمی آمد. عید و تعطیلی و تفریحات معنا نداشت. من با جنگ بزرگ شدم .اصلا ما بدون جنگ بودیم ؟ از وقتی یادم می آید همیشه پدرم در جنگ بود. جنگ با ما فاصله نمی گیرد. فاصله اش کم است. کوچک بودم جنگ هفت روزه را دیدم. ۹ ساله بودم جنگ ۱۶ روزه شروع شد، جلوتر آمدم...جنگ۳۳ روزه... بچه های ما با جنگ می نوشند ،می چشند، استدلال نمی خواهند.همه چیز جلوی چشم شان است. پدرم وقتی جنگ هم نبود هشت صبح می‌رفت بیرون تا به خانواده شهدا رسیدگی کند. اینکه بگوییم امروز عید است و خانواده کنار هم باشیم اصلا معنا نداشت. معنا ندارد. آرزوی بچگی من این بود که یک بار فقط یک بار وقتی کارنامه ام را میگیرم پدرم باشد و نشانش بدهم. دوستم که شوهرش شهید شده می گوید چند سال است جشن تولد های ما تا صبح گریه است. وقتی برای جشن های مدرسه اطلاع می دهند من و دخترم تا خود صبح گریه می کنیم که پدرش نیست تا به مدرسه برود. *این صحبت ها برای شما آشنا نیست ؟ **عکس تزیینی است. ✍ https://eitaa.com/khane_8
این عکس راوی ایستادگی مردم جبالیاست، بعد از بیش از یک سال صبر بر کشتار، و گرسنگی، و تشنگی، و بی جایی برای اینکه از وطنشون خودخواسته بلند نشن، علیرغم اینکه شهدا در خیابان‌ها افتادن وهیچ کس نمیتونه برشون داره، و حتی اگر برداشتنشون بدون کفن خاک میشن چون کفن تمام شد، علیرغم اینکه زخمی‌ها درمانی برای جراحتشون ندارن، اگرم درمان باشه که نیست خون در یکی دوتا بیمارستان‌ نمونده، اما ایستادن در شمال. یهود حمله کردن به اونجا تا بزرگترین عملیات پاکسازی تاریخ انجام بده، به زور باقیمانده مردم رو اینجوری جمع میکنن، و مجبورشون میکنن به رفتن به سمت جنوب. مسیر جنوب بازم امن نیست، علاوه بر دستگیری جوانان، اعدام‌های میدانی رخ داد. اما تا جایی که امکان داره مردم وسط مسیر درمیرن وبه سمت غرب شمال غزه پناه میبرن، تا در شمال بمونن. این عکس رو قاب کنید تا چند سال دیگه کسی نیاد بگه مردم غزه زمینشونو فروختن به اسرائیل. مردم غزه فقط جونشون رو به خدا فروختن. اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج @SalehGaza https://eitaa.com/khane_8
دوشنبه روز انفجار پیجرها. روز سختی بود.۳ هزار پیجر منفجر شد. چند صد جفت چشم کور شد. صدها دست و صدها انگشت قطع شد. چه پهلو ها که شکافته شد. خدایا... دختر ۹ ساله شهید شد. نوعروس که داشت خانه اش را می چید وقتی پیجر شوهرش زنگ زد و رفت که جواب بدهد پیجر منفجر شد و چشمانش کور شد. همه جا، در خیابان ،در خانه، در ماشین، در مدرسه ، در فروشگاه...همه جا پیجرها منفجر شد. چشم‌هایشان رفت، دستان شان رفت. فاجعه بود. بیمارستان نمی توانست جوابگو باشد. پهلوی محافظ پدرم پاره شده بود. از سه شنبه تا جمعه ،این زخم بزرگ و عمیق و دردناک همچنان باز بود. جمعه در بیمارستان نوبت درمان او شد. پدرم می گفت دور میز جلسه بودند که تلفن زنگ میزند. پدرم می رود جواب تلفن بدهد.‌می گوید وقتی برگشتم دیدم روی میز غرق خون است!روی زمین غرق خون است. مرد یکی از فامیل های مان به شدت مجروح شده بود. با عده ای دیگر از مردم برای درمان به تهران اعزام شد. خودش و همسرش. پنج پسرش در لبنان بودند.از سه ساله تا۱۵ ساله. بمباران می شود و خانه اینها ویران می شود. دیوار می افتد روی برادر سه ساله و ۱۵ ساله. این یکی که۱۲ ساله است و پایش قطع شده می‌گفت:« در آن تاریکی بین خرابی ها چهار دست و پا دنبال برادرانم بودم. همان جا که آشفته و مضطرب این طرف و آن طرف را می گشتم یک لحظه یاد حضرت زینب افتادم وقتی داشت بین پیکرها دنبال امام حسین می گشت .گفتم یا زینب. خودم زنگ زدم تهران و با مادرم صحبت کردم. گفتم مامان بگذار از کسی دیگر نشنوی. بگذار خودم بهت بگویم: دو تا از پسرهات شهید شدند... ✍ https://eitaa.com/khane_8
درباره نشانه های این عکس می توان مفصل صحبت کرد. اگر امکانش را داشتم در یک مسابقه عکاسی با موضوع خانواده شرکت می کردم و جایزه اش را به همین مادر مهربان تقدیم می کردم. دقیق تر بگویم :« مادربزرگ مهربان» سن و سالش اصلا به مادربزرگ ها نمی خورد.دارد کارهای پایان نامه اش را انجام می دهد. شب قبل دخترش از شهر دیگری به خانه شان آمده و ایشان برای اینکه دخترش استراحت کند، با نوه اش به کتابخانه دانشگاه آمده. اتفاقا رشته اش هم مطالعات زنان است اما تأکیدم روی« همیشه مادری » اش هست. می توانست به دخترش بگوید درگیر پایان نامه هستم و فعلا به خانه ما نیا. می توانست به دخترش بگوید مواظب بچه ات باش من درس دارم. می توانست به عروس و پسرش که در ادامه به مهمان هایش می پیوندند بگوید فعلا وقت ندارم و گرفتارم اما او اولویت را به مادری اش داد نه درس و دانشگاه و پایان نامه. این همان چیزی است که مادران جوان باید بیاموزند و تمرین کنند. اولویت مادری است نه مدرک و دانشگاه. شما برای درس و دانشگاه همیشه وقت دارید اما برای مادری کردن فرصت تان محدود است. این بانو یک الگوست. برای یافتن الگو خیلی لای کتاب ها وول نخورید. همین کنارتان در کتابخانه دانشگاه بدون مهد کودک باقرالعلوم ، از این مادرها داریم. خدا نگهدارش باشد. خوش به حال دختر و عروس و نوه ها که چنین مادر مهربان و دلسوزی دارند. برکت دو ساعت چنین درس خواندن به اندازه ده ساعت چنان درس خواندن برابر که بسا بیشتر است. ✍# مریم_قربانزاده https://eitaa.com/khane_8
ضاحیه بسیار زیباست. خوش آب و هوا و سرسبز. ساختمان های زیبا با خانه های مدرن و ویلا های گران قیمت و قصرهای قشنگ. مردم جنوب لبنان به بنای ساختمان و امکانات داخلی آن توجه دارند. خانه های که استخر دارند و مثل باغ می مانند. مردم در خیابان ها با ماشین های شیک تردد می کنند و زیبایی شهربرایشان مهم است. ساخل زیبای جنوب لبنان واقعاً با صفاست.‌صدای موج های دریا در خیابان های نزدیک ساحل شنیده می شود. در ضاحیه عموما شیعیان زندگی می کنند. ساختمان های اداری زیادی اینجاست. البته در بخش های نزدیک ضاحیه ، اهل سنت و مسیحی هم داریم. سال های دور بین این سه آیین ، مثل امروز همدلی و مهربانی نبود. از برکت حزب الله و امنیتی که برای لبنان ایجاد کرده بود ،اهل سنت و مسیحی ها هم طرفدارش شده اند و مثل برادر و خواهر کنار هم زندگی می کنند. جنگ همه چیز را به هم ریخته اما برادری و خواهری سر جایش باقی مانده. با شروع بمباران ضاحیه ،مردم همه زیبایی‌های زندگی شان را گذاشتند و فقط بچه هایشان را بغل گرفتند و از ضاحیه بیرون رفتند. هجرت به سمت جاهای امن تر شروع شد و جمعیت مهاجران الی الله در جاده‌ها به راه افتادند. ضاحیه از سکنه خالی نیست.در روستاهایی که نبرد ادامه دارد مردم هستند تا رزمنده‌ها کمتر مورد توجه دشمن قرار بگیرند . برخی از روستاهای سنی و مسیحی مردم شیعه را در میان خود می پذیرند. دشمن به مناطق سنی و مسیحی کاری ندارد. دو خیابان آن طرف تر از ضاحیه، مردم با آرامش زندگی می کنند چون دشمن به آنها کاری ندارد. دشمن دقیقاً با شیعه حزب الله کار دارد. ✍ https://eitaa.com/khane_8
به دوست سوری ام گفتم:« زنان ایرانی دارند برای جبهه مقاومت طلاهای شان را می دهند.‌ پویش اهدای طلا برای شما راه انداخته‌اند. » گفت:« زنهای ایرانی قبل از طلا هایشان، پسرها و مردهای شان را برای مقاومت دادند. آنها قبلا با ارزش تر از طلا های شان را به خاطر ما داده اند.» https://eitaa.com/khane_8 **بانوی بوشهری گردنبند طلای ۲۱ عیار خود به ارزش تقریبی ۳۰۰ میلیون تومان را به جبهه مقاومت تقدیم کرد.
🌱 مقاومت برای زندگی سخنرانی حجت الاسلام در گرامیداشت شهدای مقاومت ۱۴۰۳/۸/۴ ❓آیا مقاومت فقط ضرورتی دینی، ایدئولوژیک یا برای حفظ یک مسجد برای مسلمانان است؟! ❗️ مقاومت برای زندگی کردن است در غزه جوری ، در ایران جور دیگر ▫️ سیر سریع ماجرا: • سرمایه داری اول مسیحیت را متناسب سازی کرد: پروتستان، اخلاق سرمایه داری • جنگ جهانی، تجزیه امت اسلام و ایجاد کشورها روی گسل • یهود هم تناسب سازی شد: صهیونیزم! • مسیحیان صهیونیست مصرّ بر تشکیل اسرائیل در فلسطین • گام اول: مشروعیت سازی برای اسرائیل: از هالیوود تا جشن های ۲۵۰۰ساله پادشاهی ایران • از ۱۱سپتامبر؛ توسعه و تجارت بمثابه سلاح! • متناسب سازی اسلام: پیمان ابراهیم؛ اسلام صهیونیزم! • گام دوم: طراحی برای محور توسعه و تجارت منطقه کردن اسرائیل! • صلح مصر و اردن در اسلو با امارات و بحرین در پیمان ابراهیم فرق دارد! ▫️ مقاومت برای زندگی: • در غزه: شهربند غزه مقابل شهروند اسرائیل! ⬅️ چاره ای جز ۷اکتبر نماند! • در ایران و منطقه: کریدور آی مک؛ توسعه جنوب خلیج فارس در گرو عقب ماندگی شمال/ خدمت ۷اکتبر به ایران! • هم سرنوشتی ما و محور مقاومت ☑️ @m_ghanbarian
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان. ما به شهید دادن عادت داریم اما عادت نکرده ایم. عادت نکرده ایم وقتی شهید دادیم بهراسیم ورخت عزا بپوشیم . عادت نکرده ایم تشییع جنازه را خلوت برگزار کنیم. سی سال پیش هر هفته دوشنبه و پنجشنبه زن و مرد برای تشییع شهدا به خیابان ها می آمدیم اما عادت نکردیم. شهید دادن برای ما عادی نشده . هر شهید انگار خونی است که تازه می جوشد و بار و بر می آورد. چند سالی است که ملزومات راهپیمایی و تشییع شهدا که از ۲۲ بهمن تا روز قدس از کمد بیرون می آوردیم را دیگر داخل کمد نمی‌گذاریم. یا گوشه اتاق است یا صندوق عقب ماشین. ما برای همه چیز آماده ایم.‌ راهپیمایی ، تشییع شهید، دور دور نصر و افتخار، نماز جمعه تاریخی، تجمع ضد صهیونیستی و...برای همه چیز خودمان را، بچه‌های خودمان را، طلاهای خودمان را، خانه های مان را، میل و‌کاموای مان را ، کاسه آش نذری مان را و...جان مان را آماده کرده ایم. ما را ز سر بریده می ترسانی؟! https://eitaa.com/khane_8
ابراهیم عقیل که آمریکا ۷ میلیون دلار برای کشتن او پاداش گذاشت از شجاعان جبهه مقاومت بود. او در سال ۱۹۸۰ عملیات علیه سفارت آمریکا در بیروت را انجام داد و ۶۳ نفرشان را به هلاکت رساند و رسماً هم اعلام کرد عملیات تحت فرماندهی او بوده. سه سال بعد یک عملیات دیگر علیه تفنگداران دریایی آمریکا انجام داد و ۲۴۱ نفرشان را از بین برد. وزارت خزانه داری آمریکا او را تروریست جهانی معرفی کرد! همین عملیات ها باعث شد آمریکا نیروهایش را ببرد. ابراهیم عقیل ،در عبادت از پارسایان و عُبّاد خداوند بود. شب ها تا صبح نماز می خواند و دعا می کرد. در نماز شبش نام ۴۰۰_۵۰۰ نفر را ذکر می کرد. این افراد بیشترشان از شهدایی بودند که در عملیات های تحت فرماندهی او شهید شده بودند و ابراهیم عقیل در مقام یک فرمانده نظامی برایشان در نماز شب هایش دعا می کرد. بعد از عبادات که تا طلوع شفق طول می کشید و بیدار بود، فقط چند ساعت می خوابید و دوباره شروع به کار میکرد تا نیمه شب، نیمه شب نماز و عبادت تا شفق و بعد چند ساعت استراحت و دوباره شروع کار در تمام روز و شب تا نیمه های شب و نماز شب و دعا و عبادت و تضرع تا طلوع شفق و بعد چند ساعت استراحت و ... این خلاصه یک عمر زندگی فرمانده ابراهیم عقیل بود.‌ این مرد بزرگ را رژیم با ۵۰ نفر از نیروهایش با شلیک چهار موشک از هواپیمای F_35 به شهادت رساند. *زاهدان شب و شیران روز.
اینجا روی خاک های اردوگاه این زنها که معلوم نیست داغ چند فرزند جگرشان را می سوزاند و معلوم نیست و چند نفر از خانواده شان زنده اند و چند عزیزِ جامانده و جان داده زیر آوارهای تاریک و سرد غزه دارند و معلوم نیست مردشان شهید شده یا اسیر و معلوم نیست چیزی برای خوردن داشته اند و معلوم نیست فردا رنگ آفتاب را خواهند دید یا نه و حتی معلوم نیست چند دقیقه دیگر موشک و بمب به جمع شان خاتمه خواهد داد یا نه... روی خاک های پشت خیمه هایشان نشسته اند و قرآن می خوانند. بهتراست بگویم به قرآن پناه برده اند. چه چیزی غیر از کلمات خداوند می تواند آنها را امید وار و طوفان قلب شان را آرام کند؟ این مردم با قرآن چنان مأنوس و همراهند که روزی و لحظه ای بدون قرائت آیات بر آنها نمی گذرد. قرآن بین آن ها مهجور نیست.نه علمش نه عملش. خدایا قلوب ما را هم منور به نور قرآن بگردان و روز قیامت قرآن را شاکی ما قرار مده. https://eitaa.com/khane_8
در بیمارستان برای ترمیم روانی مجروحین از روانشناسان استفاده می کنند. الان که جنگ است حضور این روانشناس ها برای روحیه دادن به مجروحین بیشتر هم شده. خانم روان شناس به اتاق پسرک نوجوان مجروح رفت تا بهش خبر بدهد برادرانش شهید شده اند. وقتی بیرون آمد داشت گریه می کرد و اشک می ریخت.‌گفت:« مادر این پسر کیه ؟ من باید مادرش را ببینم.» می گفت این پسر چطور تربیت شده؟ من رفتم خبر شهادت بهش بدهم و آرام اش کنم و دلداری اش بدهم اما او مرا منقلب کرد و به من گفت خوش به حال شان که شهید شدند. خدا را شکر که مرگ با افتخار نصیب شان شد. کاش من هم در راه مقاومت شهید بشوم. من هم به جنگ خواهم رفت. من راه برادرانم را ادامه خواهم داد. من نمی‌گذارم سلاح شان روی زمین بیفتد... https://eitaa.com/khane_8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولين ديدار جانباز پیجر «روان الموسوي» با بچه هاش 💔 یک دست ودوتا چشماشو از دست داده😭💔 https://eitaa.com/khane_8
زینب؛ در قواره یک لشکر در عاشورا های روزانه سال ۲۰۲۴ دارد خودنمایی می کند. کربلا از آن زمین چند زرع در چند زرع ،رسیده به مساحت وسیعی از کره زمین. زینب دارد هر روز دهها مجلس یزیدی را بر هم می زند و دهها مسجد اموی مسلک را می لرزاند. زینب دارد هر شب در خرابه های شامات ، دخترکان غبارالوده را پناه میدهد و قصه های پدران و برادرانشان را زمزمه می کند. زینب دارد هر روز سرها به نیزه می بیند و کاروان کاروان را سرپرستی می کند. زینب دیگر یک زینب نیست. زینب ها دارند برای پدران شان زینبی می کنند.‌هر پدر یک زینب می خواهد . زینبی که مادرش او را تربیت کرده باشد برای یاری پدرش. می بینیم زینب های زمانه را که رسم شان ایستادن و ماندن و علم بر دوش گرفتن است. روایت ، رسالت زینب هاست. کو به کو و شهر به شهر و کتاب به کتاب و رسانه به رسانه... این عرصه های خالی و آدم های بی خیال سرگرم زندگی را باید یک زینب بشوراند و حدیث پدرانگی پدر سردارش را مجلس به مجلس بگوید. مسجد اموی یا اینستای سرمایه داری ؛ فرقی نمی کند وقتی قرار است علم بر زمین نیفتند و مظلومیت در غروب روز دهم ، به تاریکی نکشد. ظلم چنان بیداد می کند که در زنده بودنمان و سخت جانی مان شک می کنیم. نمرده ایم از این همه داغ ؟! زینب ها دارند جولان می دهند و خطبه می خوانند. مبادا ما سر به زیر انداخته گان تاریخ باشیم و در مجلس عزای بعد از این ماتم بگیریم و حسرت بخوریم! سنگر مان را بسازیم. هر کس برای خودش .یکی با میل و‌کاموا، یکی با اهدای طلا، یکی با عَلَم ،یکی با قلم ... زینب ها لشکر های یک نفره اند. https://eitaa.com/khane_8
برادر یکی از رزمندگان حزب‌الله به دست یک گروه دیگر شهید شد. آنها علی رغم اینکه شیعه بودند علیه حزب‌الله عملیات نظامی انجام می دادند. این برادر چنان خشمگین بود که فقط به انتقام فکر می کرد. هر چه بقیه توضیح دادند که نباید درگیری نظامی با آنها پیدا کنیم و انتقام ،کار را برای دشمن راحت تر می کند و ما باید با هم متحد باشیم ؛ فایده نداشت. صحبت نهایی این بود که حضرت آقا فرمودند نباید با آن‌گروه شیعه درگیر شوید و جنگ کنید... همین که این جمله را شنید ،اسلحه اش را روی زمین گذاشت. اشک می ریخت و قلبش واقعا به انتقام فکر می کرد اما گفت چون رهبرم این را گفتند، من اطاعت می کنم و انتقام برادرم را نمی گیرم. حزب الله اینجوری توانسته همه را کنار هم و زیر یک پرچم نگه دارد. حرف آقا برای همه ما سند است .بی چون و چرا...بی چون و چرا... اما من اینجا در ایران می بینم که وقتی آقا صحبتی می کنند ،دیگرام می نشینند و‌می گویند شاید منظورشان این بوده یا شاید فلان مسأله منظورشان بوده... آقا اینقدر شفاف صحبت می کنند که نیازی به این شاید ها نیست اما اینجا همین آدمهای انقلابی هم گوش به فرمان نیستند. چون و چرا می کنند. می خواهند یک راهی و دلیلی پیدا کنند که حرف آقا برایشان هزینه نداشته باشد. در حزب الله ایمان و اعتقاد به ولایت فقیه حرف اول را می زند.‌ خود سید حسن چنان گوش به فرمان آقا بود که ذره ای عدول را نمی پذیرفت. نافرمانی از ولی را نمی فهمید یعنی چه. ما می فهمیم که تا الان اینقدر قدرتمند شده ایم دقیقا به خاطر فرمان پذیری از ولی است. به حرف آقا گوش کنید. https://eitaa.com/khane_8
💢برگه ویزای یک یهودی که در سال ۱۹۳۵ میلادی وارد کشور فلسطین شد. روی برگه او به ۳ زبان توسط دولت فلسطین نوشته: اجازه داده می‌شود ایشان در فلسطین به عنوان پناهنده تحت قوانین پناهندگی سال ۱۹۳۳ اقامت کند. 🔹اما نه تنها میهمان به صاحب‌ خانه تبدیل شد بلکه صاحب‌ خانه آواره، اسیر و یا کشته شد. https://eitaa.com/khane_8
به همین سادگی دور هم جمع می شویم. برای گفتن از فرصت ها و شنیدن درد دلها. یکی از موضوع کتابش گفت ،یکی گله کرد که در فلان مراسم شهرش دعوت نشده، یکی از سیطره برخی ناشرین در عجب بود، یکی از کم کاری رسانه ها... هر چه گفته شد،شهردار تهران پذیرا شد. چقدر حرفها داریم برای گفتن که اتفاقا جنسش گله و نقد نیست. جنسش تجربه و خاطرات نگارش کتاب های مان است که بیشتر از راوی شان ، زجر کشیدیم و خون دل خوردیم و نوشتیم و نوشیدیم جرعه جرعه صبر راوی را و‌نوشاندیم به کام مردم جام شکیبایی و قدر دانی را. این جاده هنوز پر از خاطرات نگفته است. هفت خوان را از سر گذرانده ایم و در خوان هشتم باید همچنان روایت کنیم. ✍ https://eitaa.com/khane_8
خستگانت را شکیبایی نماند یا دوا کن یا بکش یک بارگی... https://eitaa.com/khane_8
01 - Afsaneh (128).mp3
9.23M
حالم از شرح غمت افسانه ای است‌ چشمم از عکس رخت بتخانه ای است بر امید زلف چون زنجیر تو ای بسا عاقل که چون دیوانه ای است دل نه جای توست آخر چون کنم در جهانم خود همین ویرانه ای است نازنینا رخ چه می پوشی ز من آخر این مسکین کم از بیگانه ای است ؟ سخت زیبا می روی یک بارگی در تو‌ حیران می شود نظارگی خستگانت را شکیبایی نماند یا دوا کن یا بکش یک بارگی.... https://eitaa.com/khane_8