eitaa logo
خانه سبز🌿
459 دنبال‌کننده
2هزار عکس
236 ویدیو
15 فایل
❁﷽❁ 🍃فروش انواع محصولات ارگانیک و طبیعی با قیمت مناسب به صورت عمده و خرده. 🚚ارسال از کرمان
مشاهده در ایتا
دانلود
⭐️🌿•• 🦋‌.• •.❀بهـ قول شهید روح الله قربانے: شهادتــــــ❣ خوب اسٺ اما.... تقوا بهتر اسٺ :)✨ . •.❀قبول دارے کشتن نَفس سخت تر از کشته شدنه؟!پس از شهادت بالاتره جوونے باشیم ڪه براے شادے امام زمانش نَفسشو میکشه‌... °•| @heydareion |•°
سربندها رو با وسواس زیر و رو میکرد … پرسیدم : دنبال چی میگردی ؟ گفت : سربند یا زهرا ! گفتم : یکیش رو بردار ببند دیگه ، چه فرقی داره ؟ گفت : نه ! آخه من مادر ندارم … °•| @heydareion |•°
‍ ‌بــَرادَرم! 🌹 🍀یک نِگاه به نامَحرم می توانَد سالها عبادَتت را بِسوزانَد 🍀و یک نِگاه نَکردڹ مـ‍ـےتَواند بَرتر از سالها عِبادت باشَد فَقط یک نِگاه را برگرداڹ چِشمت را بِـــــبند! °•| @heydareion |•°
‍ ‍ هر وقت حرف حجاب شد از دخترهاگفتیم از چادرفاطمے شون. ولے میگم از پسرے ڪہ محاسن دارہ و بهش میگن داعشے؛متحجرو.. خم بہ ابرو نمیارہ.. اماسَرِش خمِ و سنگ فرش خیابونو میبینہ ولے سرافرازہ.. ✌️ 👌 °•| @heydareion |•°
‍ ‍ ‍ ‍ دلتنگ که میشوم چادرم میشود برایم مصداق حرم ! آخر بوی کربلا میدهد ! عطر مادرم زهرا (س) را میدهد .. گاهی که از درد روزگار، نفس کشیدن برایم سخت میشود ؛ میروم در هوای چادرم نفس تازه میکنم .. حجاب و چادر وحی است.. از جانب خدا به دخترانی که لایق این رسالت اند ! ❤️کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است❤ ️ °•| @heydareion |•°
🔴 محبوب‌ترین پیام‌رسان‌ها در کشورهای پیشرفته و قدرت‌مند جهان آمریکا‌‌‌: پیام‌رسان واتس‌اپ ساخت آمریکا ژاپن: پیام‌رسان لاین ساخت ژاپن چین: پیام‌رسان وی‌چت ساخت چین کره جنوبی: پیام‌رسان کاکاوتاک ساخت کره جنوبی هند: پیام‌رسان نیم‌باز ساخت هند کانادا: پیام‌رسان کیک ساخت کانادا اندونزی: پیام‌رسان بی‌بی‌ام ساخت اندونزی ایران: پیام‌رسان تلگرام ساخت اسرائیل! ⚡️ اندکی تامل.... 🆔 @heydareion
اول هفته تون عالی امیـدوارم شـروع هفتـه تون با بهترین لحظه ها و موفقیتها گره بخوره و سرشاراز خیر و برکت و لبریزاز آرامش باشه و تا انتهای هفته حال دلتون خوب خوب باشه °•| @heydareion |•°
سید علی زنجانی به شهیدان مدافع حرم پیوست 🌷«سید علی زنجانی»، طلبه ایرانی مدافع حرم شب گذشته در حملات هوایی به مواضع نیروهای مقاومت در استان ادلب سوریه به شهادت رسید.
شَنبـہ ها مَملـوّ از بـوےِ وَلـے سٺ گرچہ نـامِ روزِ شَنبـہ با نَبــے سٺ چون پیمبرِ نَفْس و جان مُرتضے سٺ پس یقیناً صاحِـبِ شَنبـہ عَلـے سٺ °•| @heydareion |•°
❇ از طرف من به جـــوانان بگویید چشم شهیــدان و تبلور خونـــشان به شما دو خـــته است بپا خیزید و اسلـــام خود را دریـــابــ... °•| @heydareion |•°
عَلیـــ وار زیستن و عَلیــ وار شـــهید شدن وحُــسین وار زیــستن و حـُـسین وار شهــید شدن را دوست دارم... °•| @heydareion |•°
شب خاطرات به جانم افتاده بود..یاد خاطرات تلخ و شیرین گذشته رهایم نمی کرد.. هر خواستگاری می آمد،می پرسیدم رهبری را قبول دارید؟! یکی از مهمترین سوالاتم بود..روزی که قرار شد با محمد حرف بزنیم،می خواستم بپرسم که او پیش دستی کرد.با کلی شوق و ذوق گفتم بعلههههه..! لبخندی زد و با صدای پخته و بم مردانه اش گفت《بله رو دادید دیگه؟!》تا چند دقیقه هر دو می خندیدیم و من مات مانده بودم از اینکه چه بله بلند بالایی گفته بودم! عشقم آقا بود.. مگر میشد با کسی زیر یک سقف رفت که قبولش نداشته باشد! مراسم ازدواجمان در کهف شهدا برگزار شد،آخ که چقدر لذت بخش بود کنار شهدا بله بگویی به دلبرت.. بعد ازدواجمان مدام سر به سرم می گذاشت و می گفت《تو هول کردی و جواب بله را زودتر گفتی!》سر این موضوع کل کل مان شروع میشد! آه..!دلم برایش تنگ شده..کاش الان کنارم بود و سر به سرم می گذاشت بابت همان بعله!من اما اینبار فقط می خندیدم..متکا را به سویش پرتاب نمی کردم که او هم جا خالی بدهد! اصلا هر چه او بگوید،هرچه او بخواهد؛فقط باشد جانم به جانش بند بود..زندگی ام بود.. صدای اذان به گوش می رسید و من همچنان بیدار بودم.نماز را خواندم،با معبود که حرف زدم کمی آرامتر شدم.اما باز دلتنگی ام سرجایش بود... نه! دیگر تاب ندارم باید به دیدار معشوق بروم.عزم رفتن کردم،سر راه برایش گل نرگس خریدم.عاشق گل نرگس بود و من عاشق سلیقه اش.. هر قدمی که نزدیکتر می شدم،تپش قلبم بیشتر میشد..انگار نه انگار 3سال از ازدواجمان می گذشت!مثل روز اول استرس به جانم افتاده بود. بالاخره انتظار به پایان رسید.. از دور دیدمش..منتظرم بود و کمی اخم در چهره اش پنهان.. !من فقط یک دقیقه دیر کرده بودم و محمدم حساس به قرار! . با لبخند گفتم: سلام محمدم.. سلام زندگی فاطمه.. . خندید!دیوانه خنده های مردانه اش بودم..چشمم که به چشمش افتاد؛اشکهایم سرازیر شد.. بین ابروانش گره افتاد..یاد جمله اش افتادم!《اشکت دم مشکت است،قوی باش دختر جان!》خندیدم تا دلبرم ناراحت نشود..کلی حرف برای گفتن بود و نمی توانستم به این راحتی ها از او جدا شوم.درد و دل هایم تمامی نداشت؛اما به اجبار عزم رفتن کردم.. با چشمان بارانی گفتم《محمدم!سلام مرا به بانوی صبر برسان!》 . قدم زنان راه را پیش گرفتم.صدایی در قطعه ای از بهشت پیچید: منم باید برم؛آره برم سرم بره... . . 💔😔 °•| @heydareion |•°