خانواده چند فرزندی🇮🇷
سفر تربیتی اربعین قسمت هشتم... کمی پیاده رفتیم ... خیلی حال خوبی داشت وقت مان کم بود و کار زیاد
سفر تربیتی اربعین
قسمت نهم...
بالاخره رسیدیم
به موکب خدمت
دل در دلمان نبود ... از همان اول آستین بالا زدیم و شروع کردیم ... البته قبل از ما عمو روحانی گروه مستقر شده بودند
حالا نوبت ما بود وسایل و اطلاعات مان را رونمایی کنیم
🌱بچه ها در تمام ماجرا حضور فعال داشتند.می دانستند که برای خدمت آمده ایم. بین راه در مورد مفهوم و مصادیق خدمت به زوار امام صحبت کرده بودیم . فطرت پاک شان تشنه بود...
ساک و وسایل مان را داخل موکب در بخش مربوط به خدمه جانمایی کردیم و آمدیم سراغ وسایل ...
شب بود و شلوغ
سر و کله مادرها کم کم پیدا شد
از شیشه شیر تا پوشک
پماد سوختگی تا بیسکوئیت مادر
و هر آنچه که برای تقدیم به مادران و کودکانشان آورده بودیم
ایرانی ها می دانستند سرلاک یا فرنی را
باید تلاش می کردم به عراقی صحبت کنم
دست و پا شکسته یاد گرفتم
حرف های همدیگر را می فهمیدیم
🌱بچه ها دوست های عراقی پیدا کرده بودند . با زبان اشاره و دست و پا شکسته با هم حرف می زدند
ارتباط خوبی برقرار شده بود
ابتدا بچه های عراقی فقط از ما جائزه و هدیه می خواستند...
کم کم آن ها را هم وارد عرصه خدمت رسانی کردم تا بدانند قرار نیست همه چیز را به آن ها بدهیم...
🌱وارد کردن بچه ها در کار باعث ایجاد حس مشارکت و احساس تعلق می شود و آن ها کم کم نسبت به موکب مان حساس شده بودند و مراقبت می کردند
غرفه مان به قدری شلوغ بود که مجبور بودیم هر چند ساعت یکبار تعطیل کنیم تا بتوانیم نظافت کنیم و نفسی بکشیم...
https://eitaa.com/khanevadechandfarzandi
#اربعین
همین الان...
در حالی که نصف منزل مریض و افتاده ایم
پسرها با بالشت رینگ کشتی درست کردند و دارند کشتی بازی می کنند
سرفه امانمو بریده
بر می گردم
ادامه ماجرای سفر تربیتی اربعین رو می نویسم ان شاالله
https://eitaa.com/khanevadechandfarzandi
خانواده چند فرزندی🇮🇷
سفر تربیتی اربعین قسمت نهم... بالاخره رسیدیم به موکب خدمت دل در دلمان نبود ... از همان اول آس
سفر تربیتی اربعین
قسمت دهم...
از ظهر تا دم غروب غرفه را تعطیل می کردیم چونکه اکثر زوار به مواکب پناه می بردند و حالا نوبت خدمت داخل موکب بود
از کشیدن غذا تا تمیز کردن حمام و دستشویی
اینجا به حال خانم های عراقی غبطه خوردم
بی ریا و بی سر و صدا دستشویی ها و حمام ها را تمیز می کردند، زباله ها را جمع می کردند و خلاصه همه کار می کردند
اینجا فرصتی بود برای گفتگو و تبادل تجربیات
فرصتی برای آشنایی بیشتر با فرهنگ همدیگر
فرصتی برای یادگیری زبان همدیگر
انگار من هم اهل خانواده شان بودم
به قدری صمیمی و محترم که شرمنده شان میشدم
چقدر دلم برای آنجا و آن ها تنگ می شود
موقع خداحافظی به من گفتند سال بعد منتظرم هستند
یعنی می شود
سال بعد امام هم ما را مجدد بطلبد
https://eitaa.com/khanevadechandfarzandi
#اربعین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعد از ظهرها بساط آماده سازی مقدمات شام فراهم میشد
در حیاط باصفای موکب
خادمان عراقی و ایرانی دور هم می نشستند و با صفای خاصی مواد آماده میشد
🌱 نوجوانان اینجا نقش فعال داشتند
https://eitaa.com/khanevadechandfarzandi