اگه «دلت پاک باشه» دلیل خوبی بود برای بی حجاب بودن،
پاک ترین دل رو حضرت زهرا(س) داشتند!😉
#حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 تاثیر فرد بینماز در خانه
💠 روایتی که در طول عمرم نشنیده بودم
🔴 #آیتالله_مجتهدی
✅ یکی از بانیان مصیبت های امروز ملت در کشور این فرد است!
مدام وز وزهای او در گوش روحانی و گفتن از دوستی هایش با معماران تحریم ملت ایران باعث شده تا برای بیش از 7 سال تمام ظرفیتهای اقتصادی کشور در پای مذاکره با آمریکا معلق شود.
نتیجه حرفهای ساده لوحانه او شده پالس ضعف و بی عرضگی و بدبختی..
گماشتگان او در سفارتخانهها اغلب پیره مردهایی بی انگیزه و بی خاصیتند و تجارت خارجی کشور را مختل کرده اند و بیشتر با رانتهای خاص سیاسی عازم کشورها می شوند.
بی خاصیتی و بهتر بگویم زیانباری وزارت او برای ملت برابر جنگ تحمیلی بوده..
حالا این آقا قصد دارد نامزد انتخابات ریاست جمهوری هم بشود! وزارتش #خسارت_محض به بار آورد، ریاست جمهوری اش با ملت و این کشور چه می کند!
🔸️﷽🔸️
⚡#سه_دقيقه_در_قيامت(۲۷)
⭐گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادی
💢۱۱_بيت المال ص ۴۲
🔹️اما در يكي از صفحات اين كتاب قطور، يك مطلبي براي من نوشته بود كه خيلي وحشت كردم! يادم افتاد كه يكي از سربازان، در زمان پايان خدمت، چند جلد كتاب خاطرات شهدا به واحد ما آورد و گذاشت روي طاقچه و گفت: اينها اينجا بماند تا سربازهايي كه بعداً مي آيند در ساعات بيكاري استفاده كنند.
🔹️كتابهاي خوبي بود. يكسال روي طاقچه بود و سربازهايي كه شيفت شب بودند يا ساعات بيكاري داشتند استفاده مي كردند.بعد از مدتي، من از آن واحد به مكان ديگري منتقل شدم. همراه با وسايل شخصي كه مي بردم، كتابها را هم بردم.
🔹️يك ماه از حضور من در آن واحد گذشت، احساس كردم كه اين كتابها استفاده نمي شود. شرايط مكان جديد با واحد قبلي فرق داشت و سربازها و پرسنل،
كمتر اوقات بيكاري داشتند.
🔹️لذا كتابها را به همان مكان قبلي منتقل كردم و گفتم: اينجا بماند بهتر استفاده مي شود.جوان پشت ميز اشاره اي به اين ماجراي كتابها كرد و گفت: اين
كتابها جزو#بيت_المال و براي آن مكان بود، شما بدون اجازه، آنها را به مكان ديگري بردي
🔹️اگر آنها را نگه مي داشتي و به مكان اول نمي آوردي، بايد از تمام پرسنل و سربازاني كه در آينده هم به واحد شما مي آمدند، حلاليت مي طلبيدي!واقعاً ترسيدم.
🔹️با خودم گفتم: من تازه#نيت_خير داشتم. من از كتابها استفاده شخصي نكردم. به منزل نبرده بودم، بلكه به واحد ديگري بردم كه بيشتر استفاده شود، خدا به داد كساني برسد كه بيت المال را ملك شخصي خود كرده اند!!!
🔹️در همان زمان، يكي از دوستان همكارم را ديدم. ايشان از بچه هاي بااخلاص و مؤمن در مجموعه دوستان ما بود.او مبلغي را از فرمانده خودش به عنوان تنخواه گرفته بود تا برخي از اقلام را براي واحد خودشان خريداري كند.
🔹️اما اين مبلغ را به جاي ُ قرار دادن در كمد اداره، در جيب خودش گذاشت!او روز بعد، در اثر سانحه رانندگي درگذشت. حالا وقتي مرا در آن وادي ديد، به سراغم آمد و گفت: »خانواده فكر كردند كه اين پول براي من است و آن را هزينه كرده اند. تو رو خدا برو و به آنها بگو اين پول را به مسئول مربوطه برسانند.
🔹️من اينجا گرفتارم. تو رو خدا براي من كاري بكن.«
تازه فهميدم كه چرا برخي بزرگان اين قدر در مورد بيت المال حساس هستند. راست مي گويند كه مرگ خبر نمي كند.من بعدها پيغام اين بنده خدا را به خانواده اش رساندم. ولي نتوانستم بگويم كه چطور او را ديدم. الحمدلله مشکل ايشان حل شد.
💥در سيره پيامبر گرامي اسلام(ص) نقل است: روز حرکت از سرزمين خيبر، ناگهان به يكي از ياران پيامبر تيري اصابت کرد و همان دم شهيد شد. يارانش همگي گفتند: بهشت بر او گوارا باد. خبر به پيامبر گرامي اسلام(ص)رسيد. ايشان فرمودند: من با شما هم عقيده نيستم، زيرا عبايي که بر تن او بود از بيت المال بود و او آن را بي اجازه برده و روز قيامت به صورت آتش او را احاطه خواهد کرد.
🔸️در اين لحظه يکي از ياران پيامبر(ص)گفت: من دو بند کفش بدون اجازه برداشته ام. حضرت فرمود: آن را برگردان و گرنه روز قيامت به صورت آتش در پاي تو قرار مي گيرد.
⚡فروغ ابديت ج ۲ ص ۲۶۱
*🌹امام زمانی بودن سخت نیست🔻*🍃🍃
*فقط جگر میخواد*
*❗️اگر مردشی بسم الله❗️*
وارد میوهفروشی شدم.
خلوت بود. قیمت موز و سیب را پرسیدم. فروشنده گفت:
موز شانزده تومان و سیب ده تومان.
گفتم از هر کدام دو کیلو به من بده.
پیرزنی وارد میوهفروشی شد و پرسید:
محمد آقا سیب چند؟
میوه فروش پاسخ داد: مادر کیلویی سه تومان!
نگاه تعجبزدهام را به سرعت به میوهفروش انداختم و او که متوجه تعجب و دلخوری من شده بود، چشمکی زد و با نگاهش مرا به آرامش دعوت کرد. صبر کردم.
پیرزن گفت: محمد آقا خدا خیرت بده!
چند تا مغازه رفتم، همشون سیب را ده-دوازده تومن میدن! مادر با این قیمتا که نمیشه میوه خرید!
محمد آقای میوهفروش، یک کیلو سیب برای پیرزن کشید و او را راهی کرد و رو به من کرد و گفت:
این پیرزن به تازگی پسرش و عروسش را تو تصادف از دست داده و خودش مونده با دو تا نوهی یتیم!
من چند بار خواستم به او کمک کنم و به او میوهی مجانی بدم اما ناراحت شد و قبول نکرد. به همین خاطر
هیچ وقت روی میوهها تابلوی قیمت نمیزنم تا وقتی این زن به مغازه میاد از قیمتها خبر نداشته باشه و بتونه برای بچههاش میوه بخره.
راستش را بخواهی من به هر کسی که نیاز داشته باشه کمک میکنم و همیشه با امام زمانم معامله میکنم.
دلم مثل آوار ریخته بود پایین
و بسیار شرمنده بودم
و بغضی سنگین تو گلوم نشسته بود.
دلم میخواست روی میوهفروش را ببوسم،
میوهها را خریدم، سوار ماشین شدم و هقی زدم زیر گریه و در حال رانندگی از خودم و
از 🌹امام زمان علیه السلام🌹 خجل بودم
و با خودم میگفتم؛
ای کاش در طول سالیان دراز عمرم من هم قسمتی از درآمدم را با امام زمانم معامله میکردم.🍃🍃🍃🍃
*زندگی_بی_مهدی_زندگی_با_غمهاست*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️این آسیب قطعی است!!
🔹بعضیا میگن ظرفیت ما بالاست!
🔸️﷽🔸️
⚡#سه_دقيقه_در_قيامت(۲۸)
⭐گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادی
💢۱۲_صدقه ص ۴۴
🔹️در ميان روزهايي كه بررسي اعمال آنها انجام شد، يكي از روزها براي من خاطره ساز شد. چون در آن وضعيت، ما به#باطن_اعمال آگاه مي شديم.
🔹️يعني ماهيت اتفاقات و علت برخي وقايع را مي فهميديم. چيزي كه امروزه به اسم#شانس بيان مي ً شود، اصلا آنجا مورد تأييد نبود، بلكه تمام اتفاقات زندگي به واسطة برخي علتها رخ مي داد.
🔹️روزي در#دوران_جواني با اعضاي سپاه به اردوي آموزشي رفتيم. كلاسهاي روزانه تمام شد و برنامه اردو به شب رسيد
🔹️نمي دانيد كه چقدر بچه هاي هم دوره را اذيت كردم. بيشتر نيروها خسته بودند و داخل چادرها خوابيده بودند، من و يكي از رفقا مي رفتيم و با اذيت كردن، آنها را از خواب بيدار مي كرديم!
🔹️براي همين يك چادر كوچك، به من و رفيقم دادند و ما را از بقيه جدا كردند. شب دوم اردو بود كه باز هم بقيه را اذيت كرديم و سريع برگشتيم
🔹️چادر خودمان كه بخوابيم. البته بگذريم از اينكه هرچه ثواب و اعمال خير داشتم، به خاطر اين كارها از دست دادم!
🔹️وقتي در اواخر شب به چادر خودمان برگشتيم، ديدم يك نفر سر جاي من خوابيده!من يك بالش مخصوص براي خودم آورده بودم و با دو عدد پتو،
براي خودم يك رختخواب قشنگ درست كرده بودم.
🔹️چادر ما چراغ نداشت و متوجه نشدم چه كسي جاي من خوابيده، فكر كردم يكي از بچه ها مي خواهد من را اذيت كند، لذا همين طور كه پوتين پايم بود، جلو آمدم و يك لگد به شخص خواب زدم!
🔹️يكباره ديدم حاج آقا... كه#امام_جماعت اردوگاه بود از جا پريد و قلبش را گرفته و داد ميزد: كي بود؟ چي شد؟ وحشت كردم. سريع از چادر آمدم بيرون. بعدها فهميدم كه حاج آقا جاي خواب نداشته و بچه ها براي اينكه مرا اذيت كنند، به حاج آقا گفتند كه اين جاي حاضر و آماده براي شماست!
🔹️اما لگد خيلي بدي زده بودم. بنده خدا يك دستش به قلبش بود و يك دستش به پشتش!حاج آقا آمد از چادر بيرون و باعصبانيت گفت: الهي پات بشكنه، مگه من چيكار كردم كه اينجوري لگد زدي؟
🔹️جلو رفتم و گفتم: حاج آقا غلط كردم. ببخشيد. من با كسي ديگه ً شما را اشتباه گرفتم. اصلا حواسم نبود كه پوتين پايم كردم و ممكن است ضربه شديد شود.
🔹️خلاصه اون شب خيلي معذرت خواهي كردم. بعد به حاج آقا گفتم: شرمنده، شما برويد بخوابيد، من تو ماشين مي خوابم، فقط با اجازه بالش خودم رو برمي دارم.چراغ برداشتم و رفتم توي چادر، همين كه بالش رو برداشتم، ديدم يك عقرب به بزرگي كف دست زير بالش من قرار دارد!حاج آقا هم داخل شد و هر طوري بود عقرب رو كشتيم...
احترام و اعتماد متقابل💑
🔵 اگر زوجین چه در محیط خانه و چه در جمع دوستان و فامیل همواره احترام همدیگر را حفظ كنند و پشتیبان همدیگر باشند، هم اعتمادشان نسبت به یكدیگر افزایش مییابد و هم هیچكس به خود اجازه دخالت در زندگی آنان را نمیدهد.
🔵یادمان باشد صمیمیت زوجین همراه با حفظ حریم و رعایت ادب، یكی از مهمترین مهارتهای رفتاری برای حل مشكلات زندگی زناشویی است.
#هردوبخوانیم
═══✼🍃🌹🍃✼══