💙 دست خودم نبود!
#استاد_همسرداری_شوید
#برای_همسران
🌸 همه چیز از همون روز شروع شد! نمیدونستم چی کار کنم اصلاً دست خودم نبود. همیشه عذاب وجدان دارم از اینکه به خودش جرأت داد و منم قبول کردم. تو محل کار هر دفعه میومد اصرار میکرد منو خیلی دوست داره! منم صرفاً وارد رابطه دوستی باهاش شدم! حالا نمی دونم تا کجا میخواد پیش بره!
🌸 شوهر خیلی خوبی دارم. درسته ازدواجمون سنتی بوده، درسته که 12 سال از زندگی مشترکمون میگذره ولی اینا هیچ تأثیری تو دوست داشتن همسرم نسبت بهم نداشته. منم همینطور عاشقشم همه به اخلاق و رفتار شوهرم غبطه میخورن بهم میگن خوش بحالت عجب شوهر خوبی داری و ...
سردرگم و کلافه شدم، دیگه نمی دونم چیکار کنم. هر روز با خودم قرار میذارم دیگه بهش محل نذارم، جوابشو ندم، ازش فاصله میگیرم ولی همین که میرم سرکار «روز ازنو روزی ازنو»
🌸 ممکنه واسه بعضیا اتفاق بیفته، ممکنه واسه بعضیا تصورش هم سخت باشه که اگه تو چنین شرائطی افتادم چطور از مخمصه نجات پیدا کنم؟ چطور به همسرم بگم؟
ممکنه به خودمون بگیم آخه این که مشکلی تو زندگیش نداره، چه مرضی داشته این کارو کرده؟ بههرحال ممکنه بعضیا باهاش همدردی کنن و آخرش بگن خدا کنه این اتفاق واسه من نیفته و ممکنه بعضیا هم بگن مرض از خودشه، آخه آدم عاقل پا می زنه به بختش!
شاید همه قضاوتها برگرده به اینکه همسرش چه شرائطی واسش درست کرده بود؟
🌸 ممکنه اینم یه علتش باشه اما همه چی به این بر نمی گرده. بحث سر یه ناتوانی هست! ناتوانی در مدیریت روابط و ناتوانی در «نه» گفتن که عمدش ناتوانی مدیریت روابطه! خیلی وقتا درگذشته دورانی که پشت سر گذاشتیم تو ناتوانی هامون تأثیر داره!
مهمترین نکته این جملاته «نمی دونم چی شد؟» «نمی دونم چه اتفاقی افتاد؟» سردرگمم و نمی دونم چی کار کنم؟ «هروقت تصمیم میگیرم ازش فاصله بگیرم، دوباره روز ازنو روزی ازنو». این جملات یعنی این آدم هم تو شروع یه تعامل و هم تو پایاندادن اون، طوریه که احساس میکنی مجبوره تن به اینچنین شرائطی بده!
🌸 بعضی وقتا ممکنه واسه راضی نگهداشتن دیگری، نتونه یه درخواستو رد کنه! حتی اگه درخواست کننده یه غریبه باشه ولی بازم خودشو واسه جواب دادن مجبور ببینه!
یه ناتوانی که باعث میشه بگیم «نمی دونم چی شد؟»
یه ناتوانی که «هروقت تصمیم می گیره ولش کنه، نمیشه و یا نمیتونه»
🌸 اما ناتوانی از کجا میاد؟ بعضی وقتا ممکنه سختگیریهای پدر یا محدودیتهای طاقتفرسای گذشته باعثش باشه!
- همیشه مراقب بودم کاری نکنم پدرم تنبیهم کنه! خیلی واسش مهم بود که این کارهارو انجام ندم!
- اگه حرفاش رو زمین میموند، واویلا بود!
- یادم میاد وقتی بچه بودم، مادرم میگفت: اگه این انجام بدی، دیگه دوسِت ندارم.
- وقتی با خواهرم دعوام میشد، میگفت: من دیگه مادرت نیستم و مادر خواهرتم!
🌸 نمیخوام بگم کودکی و این شرائط تنها تعیینکننده تصمیمهای ما هست ولی گاهی اوقات محدودیتهایی درگذشته باعث یه نوع خاصی از تصمیمها میشن!
اولین و بهترین راهحل اینه بدونیم ما دربند تصمیماتمون نیستم فقط باید منشأ تصمیمات خودمونو بشناسیم و تسلیمش نشیم! نگذاریم محدودیتها و فشارهای گذشته یا سابقه روانیمون واسمون محدودیتها و فشارهایی تو آینده بسازن!
📝 نویسنده: حجت الاسلام محمد عمرانی
کانال خانواده مهربان
https://eitaa.com/joinchat/1536032822C28d95a00c8
🌐 وب سایت خانواده مهربان
Khanevadeh-man.ir
💙 خواستگار شکاک
#استاد_همسرداری_شوید
#برای_همسران
🌸 خیلی وقته از اون ماجرا گذشته! فکر کنم هفت هشت سالی میشه!
الان واسم خواستگار اومده تقریباً هم سن هستیم!
معیارها و ملاکها رو بررسی کردیم، تقریباً معیار هامون با هم سازگاره و ملاکهامو داره!
از اون به بعد مدتیه واسه آشنایی بیشتر باهم رفتوآمد داریم و باهم صحبتهایی کردیم! ولی چند دفعه ازم پرسیده: قبل از خواستگاری تا حالا با نامحرم صحبت کردی؟ البته منظورم این نیست که با پسرخاله یا پسر عموت صحبت کردی، منظورم غیر از ایناست؟
همون لحظه هرچی فکر کردم یادم نیومد، از طرفی هم آدم نباید به گناهش اقرار کنه بهخاطر همین بهش گفتم: نه! چیزی نبوده!
🌸 واقعیتش هفت هشت سال پیش بهقصد ازدواج با یکی ارتباط گرفتم و یه شیطنتهایی هم داشتم! ولی خانواده که فهمیدن، مخالفت کردن، منم دیگه اونو کنار گذاشتم و فراموشش کردم! از اون به بعد مسیرمو تغییر دادم و اصلاً سراغ اینجور مسائل نرفتم!
ولی خواستگارم کلی تحقیق کرده و رفته کل لیست تماسا و پیامام رو در آورده و آخرش فهمید!
وقتی متوجه شد بهم گفت: اعتمادم بهت از بین رفته ولی هنوز بهت علاقه دارم. البته منم دوسش دارم ولی نمیدونم سرنوشت این زندگی چی میشه؟! نمی دونم وارد این زندگی بشم یا نه؟
سه احتمال تو این رفتار آقا پسر هست؟
🌸 ممکنه هیچ مشکل شخصیتی نداشته باشه و فقط دچار خطای شناختی در مسئله اقتدار شده! بعضیا هستن زن رو ملک خودشون میدونن و فکر میکنن وقتی ازدواج کردن دیگه زن یکی از املاکشون میشه! در واقع میرن زن بگیرن نمیرن با یه شخص مستقل دیگه ازدواج کنن!
اگه وارد زندگی بشن و آقا پسر این نگاهشو درست نکنه، کنترل ادامه پیدا میکنه! تو همه مسائل طرفو کنترل می کنه! تنها راهش اینه که شناختش نسبت به مسئله اقتدار عوض بشه، باید بدونه که زن ملک شوهرش نیست بلکه یه امانته! ولی اگه وارد زندگی بشن، عوضکردن این نگاه یه ذره سخته! قبل از ازدواج باید واسش یه فکری کرد!
🌸 ممکنه مشکل شخصیتی داشته باشه! یعنی طوریه که حتماً باید چک کنه تا به نتیجه نرسیده دست از چک کردن نمیکشه! حتماً باید قبل ازدواج این مشکل خودشو درمان کنه!
یه احتمال دیگه هم هست و اون اینه که پسر هرکسی رو اطراف خودش نگاه می کنه، می بینه یه جورایی بله! بهخاطر همین این شرائط بیرونی باعث میشه به هر چیزی و هرکسی شک کنه! خب شاید پسر مهارت زندگیکردن رو بلد نیست و وقتی وارد زندگی بشه فکر میکنه مدام باید همسرمو کنترل کنم تا اشتباهی ازش صورت نگیره. کنترل دائمی زندگی رو جهنم میکنه!
ممکنه بگی: بالاخره شرائط رو هرکسی تأثیر میذاره؟ به آدمای اطراف هرکسی تأثیر داره؟ بله تأثیر داره ولی اگه آدمای اطراف این پسره و شرائط اطراف این پسره همیشگیه بازم واسه زندگی دردسر درست می کنه!
🌸 این که میگه محبت و علاقه دارم، دختر میگه منم بهش علاقه دارم، این خصوصیت وابستگی عاطفیه! چون تو این دوره «شور عاطفی» در ساختار ذهنی هر دو نفر وجود داره، وابستگی عاطفی هم قوی تره! پس مهم این عاطفه نیست، مهم همون رفتار کنترل گریه! خیلی احتمالش زیاده که کمکم این حالت عاطفه کمتر بشه و کنترل روزبهروز بدتر بشه!
پس اینکه پسره رفته کل سابقه تماس و پیام دختره رو درآورده، خیلی مهمتر از اون عاطفه و وابستگی عاطفیه و خودش بهتنهایی میتونه واسه زندگی آینده یه ریسک حساب بشه!
📝 نویسنده: حجت الاسلام محمد عمرانی
کانال خانواده مهربان
https://eitaa.com/joinchat/1536032822C28d95a00c8
🌐 وب سایت خانواده مهربان
Khanevadeh-man.ir
💙 دوران عقد
#استاد_همسرداری_شوید
#برای_همسران
🌸 با شوهرم یه سال فاصله سنی دارم.
تو دوران عقد هستیم ولی شوهرم زیادی نسبت به خانوادم حساسه! خصوصاً به مامانم خیلی گیر میده و مدام بهم میگه: مادرت خیلی تو زندگیمون دخالت می کنه!
فکر میکنم اصلاً اینطور نیست، خب حالا یه نظری هم میده، خانواده خودش که بیشتر دخالت میکنن!
منم چند بار جوابشو دادم، وقتی گفت: مادرت تو زندگیمون دخالت می کنه و نظر میده، بهش گفتم: خانواده خودت که بیشتر نظر میدن و دخالت میکنن!
جالب اینه وقتی اینو بهش گفتم، میگه: دارم ازشون مشورت میگیرم، بالاخره ما جوونیم و باید از تجربهشون استفاده کنیم؟!
🌸 هرجا میره، هر کاری میکنه هیچی بهم نمیگه، هروقت ازش میپرسم: توضیح نمیده! ولی من باید همه چیو کف دستش بذارم، کجا بودم؟ چی گفتم؟ و ... توقع داره همه چیو واسش توضیح بدم! بهش میگم «چطوره من باید همه چیو واست توضیح بدم ولی خودت اصلاً چیزی بهم نمیگی!» میگه: بالاخره تفاوت زن و مرد تو همینه دیگه! اسلام هم گفته مرد باید از زنش حمایت کنه! حالا من یه کاری میکنم، بالاخره مَردم؛ اما چه عیبی داره واسم توضیح بدی!
🌸 سرنخ این ماجرا از قضیه دوم مشخصه! مرد در قضیه دوم از ابزار کنترل بر رفتار زن استفاده می کنه؛ «کجا بودی؟ چی گفتی؟ خب رفتی خونه مادرت کی اونجا بود؟ امروز صبح بهت زنگ زدم یه ذره دیر جواب دادی و ...» کنترل بر رفتار نشانه یه نقصان در مرده و تولید حس ناخوشایند «اسارت» در زن میشه! اما نقصان مرد چیه؟ نقصان مرد ترکیبیه! یه بخش از ماجرای اول مشخص میشه و یه بخشی هم از ماجرای دوم! وقتی میگه «بالاخره تفاوت زن و مرد تو همینه! اسلام گفته مرد باید از زنش حمایت کنه، یعنی من نباید بدونم تو کجا بودی و چی گفتی؟ زنم زنای قدیم، در اختیار شوهر بودن، الان هر کاری می خوان بکنن هیچ کی هم ازشون هیچی نپرسه و...»
🌸 اینا نشونه خطای شناختی در تفسیر اقتداره! یعنی مرد یه برداشت اشتباه از «اقتدار» داره حالا همونو با ابزار «کنترل در رفتار» میخواد در زندگی خودش پیاده کنه! در واقع قرائت مرد از اقتدار، نگاه مالکانه است!
اما مسئله به همینجا ختم نمیشه!
مشورت گرفتن از والدین مشکلی نداره ولی وقتی تعدادش بالا میره، میتونه نشونه باشه! چطوره همش خانواده شوهر نظر میدن و شوهرم با پوشش مشورت همه نظراتو قبول می کنه!
میتونه نشونه این باشه علاوه بر خطای شناختی در برداشت از اقتدار، اصل اقتدار در این مرد مخدوشه! هر چی مامان و بابام بگن!
البته این فقط بهصورت احتماله، ممکنه قضیه روی دیگهای هم داشته باشه! این دو نفر الان تو دوران عقد به سر می برن، مرده میخواد بیاد زنشو ببینه! حالا اومده خونه پدرزنش، خود عقد یه محدودیتهای درست می کنه! آروم نمیتونه کنار زنش بشینه!
🌸 ادامه متن در پست بعدی 👇👇👇
🌸 یا می خوان برن یه جایی، باید خانوادهها مطلع باشن
همین محدودیتها باعث میشه مدیریت زندگی بهصورت ناقص و کج دار و مریز بشه!
وقتی مادر زن میاد نظر میده و میگه: این کار رو انجام بدین! این جا برین! و... ممکنه واقعاً مادر به نیت خیر یا لطف داره نظر میده ولی وقتی مرد از این نظرها احساس دخالت می کنه، یه آثاری بر روان مرد میذاره! یکی از اثر دخالت اینه که به روان مرد پیام بیلیاقت می فرسته! یعنی قابلیت مرد رو در مدیریت نفی می کنه! تا الان دو عامل باعث شده که روان مرد این پیامو دریافت کنه «شما قابلیت مدیریت نداری!»
🌸 وقتی عامل سوم وارد عمل میشه مسئله بدتر میشه! در واقع وقتی خانوم میگه «خانواده خودت که بیشتر دخالت میکنن» این عملیات دفاع از سنخ «توبیخه» یعنی زن واسه دفاع از خودش، داره مردشو توبیخ می کنه! و این همون عامل سومه که قابلیت مرد رو در مدیریت نفی می کنه!
وقتی سه عامل همزمان قابلیتشو نفی میکنن، مرد واکنش نشون میده و میخواد از اقتدار از دست رفتش دفاع کنه!
🌸 چون نظر دادن مادر زن واسه مرد حس دخالت میده، پس از رفتار «فاصلهگیری» استفاده می کنه ولی چون خانومش داره توبیخش می کنه، فاصلهگیری رو در قالب یکسویهسازی پیاده می کنه! ظهور و بروز فاصلهگیری در این جریان به این شکله که نظر مادر زنشو قبول نداره و یکسویهسازی به این شکله که نظر خانواده خودشو مشورت میدونه! یعنی تو ارتباطگیری از خانواده زنش فاصله گرفته و نظرشون رو قبول نمی کنه. مرحله دوم یکسویه سازیه یعنی نمیگه: تو چرا از خانوادت دفاع میکنی ولی در عمل به نظر اونا عمل نمی کنه و به نظر خانواده خودش عمل می کنه. در واقع اینطوره «تو میخوای ازشون دفاع کنی یا نکنی، نظرشون قبول داشته باشی یا نه؟ من نظرشون رو قبول ندارم و به نظر خانواده خودم عمل میکنم»
🌸 سه عامل (1- مدیریت کج دار و مریز در دوران عقد 2- نظر دادن مادر زن 3- دفاع خانوم) که گفتیم، اقتدار ضعیف مرد رو ضعیفتر میکنن و باعث میشن اوضاع بدتر بشه! آخه خود این مرد تو اقتدار خطای شناختی و ضعف داشت، حالا این سه عامل بدترش میکنن!
📝 نویسنده: حجت الاسلام محمد عمرانی
کانال خانواده مهربان
https://eitaa.com/joinchat/1536032822C28d95a00c8
🌐 وب سایت خانواده مهربان
Khanevadeh-man.ir
💙بچه داری!
#استاد_همسرداری_شوید
#برای_همسران
🌸 هردوتامون به حدی رسیدیم که تحمل کوچکترین نصیحت از طرف خانواده هامون رو دیگه نداریم! درسته از نظر مالی یه ذره تو مضیقه هستیم و پیش خانوادمون زندگی میکنیم ولی الحمدلله از زندگیمون راضی هستیم! چند سالی از ازدواجمون میگذره و الان چند تا بچه داریم! سر این بچه آخری هر دو خانواده ما رو نصیحت می کردن! مدام سرزنشمون می کردن «تو این اوضاع و شرائط اقتصادی، خرج بچه هم که زیاده فعلاً هم وضعیتتون خوب نیست، چرا دوباره بچهدار شدین؟» مدام از چپ و راست از طرف خانوادهها نصیحت شنیدیم!
🌸 دیگه اعصاب هردوتامون بههمریخته، تو خیلی از مسائلمون دخالت میکنن! خودم و شوهرم تصمیم گرفتیم دوباره بچهدار بشیم ولی تا کنار خانواده هستیم دیگه جرأت نمیکنیم بچهدار بشیم. هر دوتامون حس میکنیم استقلالی از خودمون نداریم! نشستیم کلی فکر کردیم و با هم به نتیجه رسیدیم که بریم شهر دیگهای زندگی کنیم، بعضی وقتا حرفش رو هم زدیم ولی خانوادهها مخالفت کردن، البته فعلاً قدرتشو نداریم جابجا بشیم، بالاخره فعلاً وضعیت مالی و اقتصادیمون طوری نیست که بتونیم خونه رو جابجا کنیم ولی از بس تو زندگیمون دخالت کردن که آرامش از هردوتامون گرفته شده و مدتیه نسبت به زندگی بیانگیزه شدم، واقعاً خسته شدم! تو این حالت خانواده به منشأ «لطف» واسه «هدایت و توصیه» فرزنداشون، دخالت می کنن!
🌸 یعنی چون خانوادهها خودشون رو تو زندگی صاحب تجربه میبینن، عبرتهای زیادی از زندگی گرفتن، وقتی میبینن وضعیت مالی بچهها تو مضیقه هست از سر «لطف» توصیه میکنن! در واقع منظور از دخالت تو این مورد اینه که فرزنداشون بدونن «فعلاً موقع بچهدارشدن نیست، حالا بذار یه ذره بگذره، تو این اوضاع و شرائط اقتصادی، شما هم که وضعیت مالیتون خوب نیست، بچه میخواین چی کار؟» این دخالت واسه اعلان این نیست که از خدماتی که میدن، خونه ای که در اختیار میذارن ناراضی هستن! فقط از منشأ «لطف» واسه «هدایت و توصیه و عبرت آموزیه» اما به هر منظوری باشه بههرحال «دخالت» شکلگرفته و اثر خودشو گذاشته! اثری که بر زن و مرد میذاره متفاوته!
🌸 اینجور دخالتی دو حس رو به روان مرد القاء می کنه! «قابلیت مدیریت زندگی» و «توان مرد در تأمین» زندگی رو زیر سؤال می بره! بله فعلاً وضعیت اقتصادی اینا خوب نیست ولی وقتی دارن نصیحت می کنن که فعلاً بچهدار نشین اولاً معنیش واسه روان مرد اینه «تو صلاح زندگی خودت رو فعلا نمیدونی» و این یعنی «قابلیت مرد واسه مدیریت» زیرا سؤال رفته ثانیاً یه پیام دیگه واسه روان مرد داره و اون اینه که «تو فعلاً نمی تونی خرج زندگی با بچه جدید رو در بیاری» و این یعنی «توانایی مرد در تأمین» زیر سؤال رفته! از دو ناحیه روان مرد آسیبدیده ولی فعلاً مرد مجبوره چیزی نگه، چون وضعشون خوب نیست! ولی اینکه هیچی نمیگه دلیل نمیشه که اثر آسیب از بین بره، اثرش هنوز هست!
🌸 کمترین اثرش اینه که مرد از این دو پیامی که به روانش فرستاده میشه «رنج» میکشه، یعنی اگه خیلی آدم خوبی باشه و هیچی نگه و سروصدا نکنه ولی همیشه با خودش یه «رنجی» همراه داره! چنین مردی یه «حریم» ضعیف واسه خانومشه! واسه روان یه زن خوبه که از مردش حس «حریم» کنه! یعنی یه مردی واسه زن درست شده که هر حرفی رو میشنوه ولی به هر دلیلی هیچی نمیگه! مهمتر از اون وقتی روان مرد از دو ناحیه آسیب می بینه، اقتدار مرد واسه زن آسیبدیده میشه!
با این وضعیت پیش اومده باید منتظر چالشهای بین زوجین بود! یعنی یه دعواهایی جدیدی درست میشه! تا قبل از این زندگی خوب بود و از هم راضی بودن ولی چون روان هر دو آسیبدیده، کمکم ایرادگیریهای بی مورد و دعوا سر یه مسائلی شروع میشه!
🌸 اینجاست که آرامش هر دو از بین میره و بهخاطر همینه که خانوم میگه: آرامش هردوتامون از بین رفته و دیگه خسته شدم! بیانگیزه شدم و دیگه حوصله کارای خونه رو ندارم! یکی از راه کارها استفاده از رفتارهای اعلان کننده هست! اگه تصمیمی میگیرن نیاز نیست که همه باخبر بشن! وقتی نتیجه اون تصمیم مشخص شد، اون وقته که همه متوجه میشن اینا یه تصمیمی گرفتن! همین حالت یه جورایی استقلال رو واسه اینا جبران می کنه! اگه می خوان بچهدار بشن و اینا به صلاح زندگی خودشون میدونن، نیاز نیست کسی با خبر بشه، حالا اگه بعداً نتیجه تصمیم اینا مشخص شد، تازه متوجه میشن و استقلال اینا جبران میشه!
📝 نویسنده: حجت الاسلام محمد عمرانی
کانال خانواده مهربان
https://eitaa.com/joinchat/1536032822C28d95a00c8
🌐 وب سایت خانواده مهربان
Khanevadeh-man.ir
💙 دختر گناه کار
#استاد_همسرداری_شوید
#برای_همسران
🌸 خیلی دیر متوجه شدم که اشتباه میکردم و راهم غلط بوده!
الان مدتیه کارای گذشته مو انجام نمیدم، تقریباً یک سال و خوردهای میشه که توبه کردم! گذشتم پر از خطا و اشتباه بوده، با جنس مخالف در ارتباط بودم و خلاصه گناهای زیادی داشتم! تو این مدت که دست از اینجور کارا برداشتم خیلی حالم بهتره و حس میکنم خدا تو زندگیم حضور داره! تو مراسمات مذهبی شرکت میکنم و نمازامو مرتب می خونم!
🌸 ولی عذاب وجدان نسبت به گذشته، حس تنفر به خودم و حسرتی که میخورم، خیلی اذیتم می کنه! یه وقتایی میشه کلی به گذشتم فکر میکنم وقتی متوجه میشم که چه کارایی کردم حالم از خودم به هم می خوره، از خودم متنفر میشم! کل زندگیم شده جهنم، یه روز آروم تو زندگیم ندارم، همش فکر میکنم اشتباهات گذشتم برملا بشه، آبروم میره، این ترس زندگی آرامش رو ازم گرفته! حتی نمیتونم تو چشم خانوادم نگاه کنم! فک میکنم لیاقت خوبی و خوشی رو ندارم همش احساس شرمندگی و سرافکندگی میکنم. نمی دونم چیکار کنم که اینهمه حس و حال بد رو از خودم دور کنم؟!
🌸 ممکنه به ذهنمون برسه وقتی توبه کرده، دیگه نباید به فکر اینجور چیزا باشه! وقتی آدم توبه می کنه دیگه مثل روز اول پاک میشه! اما مسئله دیگهای هست که اینجور افکار دامن طرفو ول نمی کنه و آدمرو اذیت می کنه! بله توبه راه حله اما چطور از شر افکار راحت بشیم؟ اینجور افکار سه تا خصوصیت دارن که هر سه تا مورد واسه این دختر خانوم وجود داره! اضطراب یا ترس! منشأ اضطراب و ترس درونیه! اینجور افکار مدام سراغ آدم میان، مدام به روان آدم تکانه میزنن! راحتتر بگم باعث میشن روان آدم تکون بخوره «چرا فلان جا این کارو کردی؟» «وقتی با پسره تو پارک نشسته بودم، چرا این کارو کردم» و ... مدام باعث میشه روان آدم یه تکونی بخوره و این فشار باعث میشه طرف از خودش بدش بیاد و متنفر بشه!
🌸 یه نوع فشار دیگه از منبع بیرونی به روان آدم وارد میشه! «نکنه کسی بفهمه، اگه بفهمن آبروم میره» اینجور افکار باعث میشه کمکم از جمع خانواده و بقیه دور و کنارهگیری کنه! وقتی کناره گیری اومد به دنبالش یه جور افسردگی میاد! در واقع ترس از اینکه همه چی معلوم بشه، آبروم بره دو تا نتیجه داره؛ اول باعث میشه که کمکم از جمع کنارهگیری کنه و بعدش که تنهایی میاد، افسردگی هم همراهش هست! این سه نوع فشار با سه نوع نتیجه متفاوت اثر همین افکاره! ولی راهحلش از همینجا استارت می خوره؛ اولازهمه باید متوجه بود که اینها فقط افکاره و افکار یه چیزی خارج از وجود ماست! بله تو گذشته یه اتفاقی افتاده، یه گناهی صورتگرفته ولی اون چیزی که الان داره فشار میاره فقط و فقط فکره!
🌸 این دختر باید بدونه همین که میگه «وقتی به گذشتم فکر میکنم، متنفر میشم» یعنی از فکر گذشته هم بدش میاد! پس شخصیت این دختر الان طوری شده که از فکرش بدش میاد! شخصیت دختر خانوم جدا و فکر هم جدا! معلوم میشه که شخصیت دختر خانوم غیر از اون افکاره! چون اون افکار خیلی پلیدن و یه حالت بدی دارن معلوم میشه شخصیت دختر خیلی پاکه که از اون افکار بدش میاد! خب میگی: بالاخره گناه اتفاق افتاده؟ مشخصه که اون گناه با توبه پاک شده ولی فعلاً این فکره که داره اذیتش می کنه و ممکنه تا حد افسردگی اونو پیش ببره!
پس مرحله اولش اینه که دختر خانوم به خودش عزتنفس بده و با خودش بشینه فکر کنه که شخصیت من یه چیزه و اون افکار یه چیز دیگه!
🌸 ادامه متن در پست بعدی 👇👇👇