💙 دنبال تکیهگاهم!
#استاد_همسرداری_شوید
#برای_همسران
🌸 اولش که می خواستن بیان، قبول نکردم ولی بهخاطر معرفشون اجازه دادم که بیان!
به معرف گفتم اینا با خانواده ما سازگار نیستن، گفت چون شما رو میشناسم معرفی کردم، خودش پسر بدی نیست!
🌸 خودم اهل بسیج و هیئت اینجور چیزا هستم ولی خانواده اینا اهل اینجور چیزا نیستن ولی وقتی ازش پرسیدم گفت مخالف نیستم!
🌸 تو خلال صبحت ها هر چی میگفتم یه جوری حرف میزد که به من بر نخوره، متوجه شدم چون خیلی میخواد این ازدواج سر بگیره، هر چی میگم اونم میگه مشکلی نیست و مطابق خواستم حرف می زنه.
🌸 همش از این میترسم که این حرفا همش تو خالی باشه و فقط در حد حرف باشه تا ازدواج سر بگیره! مادرش هم عین پسرش حرف میزد، انگار با هم هماهنگ کردن!
🌸 همه اینا به کنار، وقتی داشتم ازش میپرسیدم که اگه مشکلی پیش بیاد چیکار میکنی؟ مشورت میگیری یا نه؟ میگفت نه مشورت چیز بدی نیست ولی اینا همش تجربیه و ما خودمون باید تجربه کنیم!
🌸 درسته که خودم اهل مشورت هستم ولی اصلاً دوست ندارم که مطیع مادرش باشه، دوس دارم شوهرم آدمی باشه که تحتتأثیر حرف کسی نباشه! پدرم هم همینطور بود و اصلاً دوست ندارم شوهرم اینطوری باشه!
🌸 یه اسمی برای پیجش انتخاب کرده بود که مخفف اسم همین خوانندههای فراریه، بهش گفتم دلیل خاصی داشته این اسمو گذاشتی؟ یه ذره جا خورد گفت: نه دلیل خاصی نداشته!
🌸 بعضی مواقع واسه انتخاب کسی بحث سر معیارها و تطابق معیارها نیست!
معیارها واسه انتخاب یه بحث مهمه ولی بعضی وقتا طوریه که حتی اگه کسیو پیدا کنی که به نظر با معیارهات میخونه، بازهم آغاز پروژه زندگی، آغاز یک پروژه شکستخورده است!
🌸 این خانوم با این نکاتی که گفت باید در آینده نزدیک منتظر حالت «تنهایی، آزار و اذیت، کسی منو نمیفهمه، دیگه نمی تونم ادامه بدم» باشه.
🌸 علاوه بر این، شوهری که در آینده برای خودش میسازه «فراری از محیط خونه است» حالا یا رفیقباز میشه یا به سمت خونه پدر و مادرش متمایل میشه!
🌸 حرفهایی که شوهرش در آینده به این خانوم میگه ازاینقبیل میتونه باشه: «همش کار کنم تا شما بخورین، شما هم که قدرنشناس هستید!» «پول ندارم» بعد از اینکه چند روز ازش درخواست میکنی فلان چیزو واسه خونه بخر یا درست کن میگه: «صبر کن بابا، الان کار دارم» «به من چه؟»
🌸 در واقع این زن وارد هر زندگی ای بشه حتی اگه طرفش با تموم معیارهاش بخونه، باز همین ماجرا هست. به نظر میرسه تو خونه پدری این خانوم، مادر مدام به پدر میگفته: «چرا اینهمه از مادرت دفاع میکنی؟» «هر چی مادرت میگه، تو هم گوش میکنی» «هر اتفاقی میافته میذاری کف دست خانوادت» و...
🌸 متأثر از این فضا، روان این خانوم پر شده و حالا تو مرحلهای قرار داره که از طرفی کنترل گری داره و از طرفی آزردهخاطر از این فضا، یک حالت «بدرفتاری» داره!
کنترل گری باعث میشه مردش از خونه فراری بشه و حالت بدرفتاری باعث میشه که مرد دیگه تأمینش نکنه!
🌸 حالا تو این موقعیتی که خانوم بیشترین نیاز به مردش داره بهخاطر اینکه روانش پر شده ولی چون همین دو حالت فوق (کنترل گری و حالت بدرفتاری) باعث میشه مردش ازش فراری بشه و پاسخشو نده،
🌸 این خانوم احساس «تنهایی، کسی منو نمیفهمه، دیگه نمیتونم ادامه بدم» بهش دست میده!
این حالت برای هر خواستگار دیگه ای هم که بیاد تکرار میشه و ربطی به تطابق معیارها نداره و فعلاً باید از ازدواج دست کشید تا این حالت درست بشه!
📝 نویسنده: حجت الاسلام محمد عمرانی
کانال خانواده مهربان
https://eitaa.com/joinchat/1536032822C28d95a00c8
سایت خانواده مهربان
Khanevadeh-man.ir
💙 عقل نداری؟
#استاد_همسرداری_شوید
#برای_همسران
🌸 دیدم محو گوشی شده! دیگه داشت کمکم حوصلم سر میرفت، بهش گفتم: همیشه گوشی دستته و هروقت میای خونه گوشی تو کنار نمیذاری! اصلاً حواست نیست.
🌸 همینطوری که سرش توگوشی بود گفت: ازبسکه بلدی حرف بزنی، همیشه که من حرف میزنم، تو هم تا میای حرف بزنی حرفای بچهگانه و خالهزنکی میزنی!
🌸 از حرفش ناراحت نشدم چون واقعاً درست میگه، اصلا بلد نیستم حرف بزنم. هروقت سر صحبت در مورد چیزی باز میشه، خیلی خوب در موردش صحبت می کنه و بعد مدتی میبینم واقعاً حرفاش درست بوده!
🌸 بعضی وقتا میخوام سر صحبتو باهاش باز کنم، با هم مدتی حرف بزنیم! اصلاً نمیدونم چی بگم؟ هروقت باهم حرف میزنیم، میگه: خیلی خالهزنکی حرف میزنی!
چقدر دوس داشتم منم بتونم خوش زبونی کنم ولی واقعتیش طوری شده که بیشتر وقتا حرفامو نمیزنم میگم شاید دوباره بگه: چرا چرت میگی؟
🌸 هروقت خواستم یه حرفی بزنم یا سرکوفت میزنه یا مسخرم می کنه! یه وقتایی میگه: عقل تو کلّت نیست!دستش تنگ بود.
🌸سررسید قسطش شده بود ولی نمی دونست چیکار کنه!
گفت: به نظرت فلان وامی که اداره میده رو بگیرم هم بتونم این قسطو بدم و دو قسط دیگه رو هم بدم که وام تموم بشه! میتونیم کنارش یه چیز دیگه هم بخریم!
🌸 منم نگران بودم که بره وام بگیره و دوباره بخواد قسط بده و اذیت بشه. بهش گفتم: میخوای به خالم بگم، اون دفعه که رفتیم خونشون بهم گفت اگه یه وقت چیزی خواستین تعارف نکنین!
🌸 بهم گفت: مگه عقل تو کلت نیست! اون کجا کمک می کنه، حالا یه حرفی زده!
حس بدی بهم دست داد و کلاً احساس کردم خنگم! دیگه دلسرد شدم!
🌸 «بهزعم مردان» دفع، ممانعت، سرکوب و تمسخر حتی گاهی اوقات تحقیر شکایتی است در برابر پرگویی زنان به همین دلیل ممکنه مردی به زنش بگه: وقت ندارم، حرفاتو خلاصه بگو! اینقدر کشش نده!
🌸 بعضی وقتا خانومه حرف میزنه، هنوز تموم نشده، مرده میگه: آها فهمیدم میخوای چی بگی! خانوم اصرار میکنه: حالا بذار حرفم تموم بشه. آخه می دونم چی می خوای بگی، خب اصل حرفتو بگو!
🌸 این ممانعت مستقیم از سوی مرد نیاز زن که حرف زدن هست رو سرکوب کرده! چون مرد از دید خودش نگاه میکنه و هرگونه کش دادن مطلبو بیخود می بینه!
ولی جنس مسئله ما از این نوع نیست!
🌸 بعضی وقتا مرد با اصل هم صحبتی و کش دادنش مشکلی نداره، چون میخواد راه حلی برای مسئله از این کش دادن به دست بیاد!
خانوم هم دقیقاً واسه همسرش دنبال یه راه حلی می گرده ولی وقتی راهحل خودشو ارائه میده، با برخورد از جنس ممانعت، سرکوب، دفع یا تمسخر و تحقیر مواجه میشه؟
🌸 اما چرا اینطوره، هردوتاشون دارن راجع به یه مسئله فکر می کنن، دارن فکر می کنن چطور قسط عقبافتاده رو پرداخت کنن! هر دو هم هدفشون اینه یه راه حلی پیدا کنن، ولی چرا خانوم با اینکه تلاش می کنه و راهحل میده، بازخورد مناسبی از همسرش نمی گیره!
🌸 شایدم که الان داریم این متنو می خونیم بگیم: آره دیگه، راهحل خانومه چرته! حتماً حرفای دیگشم همینطوره!
نه! راهحل خانوم چرت نیست و حتی اگه حرفای دیگشم همینجوری باشه، نمی تونه اینو ثابت کنه که خانومه خنگه یا عقل تو کلش نیست!
🌸 «منظر و زاویه سنجش یک مسئله» یکی از تفاوتهای خانوما و آقایونه!
وقتی آقا داره تحلیل می کنه، نگاه محاسبه ریاضی (دو دوتا چارتا) داره و وقتی هم از خانومش راهحل درخواست می کنه، انتظار داره یه نگاه منطقی داشته باشه و حداقل احتمالهای منطقی و معقول رو مطرح کنه!
🌸 بهخاطر همین با خودش میگه: دو قسط دیگه بیشتر نمونده، یه وام دیگه بگیریم هم این قسطا رو صاف میکنیم، مابقیشو هم به یه درد دیگه میزنیم!
🌸 ولی غافل از اینکه منظر و زاویه سنجش تو خانوم فرق میکنه! بهخاطر همین وقتی میخواد یه احتمالی رو مطرح کنه، از «عمق به سطح میاد» و فقط به آمادگی خودش و شوهرش نسبت به وام جدید نگاه می کنه! «اگه بره بگیره، هی باید قسط بدیم»
🌸عملیات روانی اینطوره که آمادگی و تناسب آینده خودش و شوهرش و نسبت به وام میسنجه! پس میگه «بریم به خالم بگیم» چرا؟ چون به نظر خودش وقتی وام بگیرن تناسب و آمادگی با قسطای جدید و دردسرهای جدید ندارن! خب وقتی به خالش بگن دیگه این دردسر قسطای جدید نیست، چون خودش تعارف زده!
🌸 این دو نوع فهم زن و مرده از حل یک مسئله است! ولی وقتی میریم تو صحنه زندگی مرده عصبانی میشه! چون پیشنهاد زنشو غیرمنطقی می بینه! به قول خودش مسخره می بینه.
🌸 فوری میگه: مگه عقل تو کلت نیست، حالا اون یه حرفی زده میخوای آبروی منو ببری و همه خبردار بشن!
این برداشتی که آقا از پیشنهاد خانومش داره باعث میشه، مسخره و حتی گاهی تحقیرش کنه!