eitaa logo
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
3.6هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
56 فایل
بلاها 😍اینجا اومدیم یادبگیرم بجای غُری بودن قِری باشیم تا ببینیم کل زندگی مثل همون دوران نامزدیه😍😍🕊🗣تجربیاتتون رو اینجا برامون بفرستین 🗣 لینک کانالمون👇🏾👇🏾 https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به رسم ادب روزمونو با سلام بر سرور و سالار شهیدان آقا اباعبدالله شروع میکنیم اَلسلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین وعلی اولاد الـحسین وعلی اصحاب الحسین 🎀@delbrak1🎀
° یک نفر هر صبح منتظر صبح بخیرهای توست..! بگو بیدار کن، بگذار تمام شود این کابوس این بی کَسی... 💖 🎀@delbrak1🎀
از همه خلقان دلارامم تویی... 🎀@delbrak1🎀
❗️یه مادرشوهر دارم که... مادرشوهرم مدام حرف میزند. او مدام اعتراض میکند و گلایه دارد. 🌀هیچ حرف مرا قبول نمیکند و فقط منتظر است من یک کلمه بگویم تا مخالفت کند. توی تصمیماتم دخالت میکند و شوهرم را علیه من پر میکند. موقع دعوا چادرش را گره میزند دور کمرش و شروع میکند داد و بیداد. من هم یک کلمه نمیتوانم بگویم. ترفند مقابله با اینطور مادرشوهر ها سلاح سکوت 🤐 است.  🌀جلوی انها هیچ چیز نباید گفت. باید سکوت کرد. حرفی اگر داشتی و تصمیمی باید به شوهرت بگویی. باید از زبان او بشنوند و تو در سایه باشی. برای مقابله با انها باید سکوت را تمرین کرد. بیشتر و بیشتر. انوقت می بینید که زندگیتان میشود بهتر و بهتر. ‍🎀@delbrak1🎀
❤️🍃❤️ ❓چگونه با همسرم صحبت کنم؟ نحوه صحبت با همسر اغلب چالش‌هایی را برای زوجین به همراه دارد. نداشتن مهارت‌های ارتباطی مناسب یکی از دلایل اختلافات بین زن و شوهر است. بسیاری از زوجین علارغم علاقه‌ای که نسبت به یکدیگر دارند نمی‌دانند چطور با همسر خود به شیوه‌ای صحیح صحبت کنند و یا واکنش‌های ناسازگارانه از خود نشان می‌دهند. صحبت با همسرتان به صورتی که در کلامتان محبت، احترام و درک وجود داشته باشد، به نزدیک شدن شما به یکدیگر کمک خواهد کرد. اما برای داشتن چنین مکالمه‌ای و ایجاد یک ارتباط صحیح با همسرتان بهتر است آگاهی و اطلاعات خود را در زمینه نحوه رفتار با همسر و زندگی مشترک افزایش دهید. در ادامه مهمترین مسائلی را که باید در صحبت کردن با همسر در نظر گرفت شرح داده‌ایم. شاید رعایت تمام آن‌ها برای شما سخت باشد اما اگر کم کم آن‌ها را تمرین کنید، روابط بهتری خواهید داشت. این گونه می‌توانید از بسیاری از اختلافات با همسر خود نیز پیشگیری کنید. 🎀@delbrak1🎀
سعی کنین همیشه به عنوان یه خانوم با سلیقه باشین. در انجام کارهای خونه زمخت نباشین. در انجام هر کاری سلیقه به خرج بدین. حتی خیلی ساده!! مثلا شیرینی رو حتی اگه فقط خودتون و همسرتون هستین با جعبه نیارین توی یه بشقاب بچینین هر چیزی رو یه طوری مدل بدین. توی اینترنت یه سرچ بکنین برای خیلی غذاها و کارها کلی ایده وجود داره که انجام بعضیاشون اصلا خرجی هم نداره .مدل بگیرین و انجام بدین تا کم کم وارد بشین . مطمین باشین هم خودتون با سلیقه به خرج دادن کلی روحیه میگیرین ،هم همسرتون از بودن تو خونه با وجود همسر با سلیقه ای مثل شما ،لذت میبره ... 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره قسمت چهل 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 تو واقعا دیوونه شدی اونی که پشت در اتاقش داری خودتو میکشی خدمتکار خون
قسمت چهل و یکم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹. نرگسو از بغل مریم گرفت که به خاطر تکون خوردن نرگس چشم هاشو باز کرد و دوباره خوابید بچه رو برد توی گهوارش گذاشت و دوباره به سالن برگشت و رو به مریم گفت به عمه نشون بده باهات چیکار کرده. مریم با خجالت دکمه های پیرهنشو باز کرد و عمه همین که بدن مریمو دید مثل برق گرفته ها از جا پرید و گفت شماها دیوونه شدین .برچسب دیگه ای نبود به احسان بچسبونین اینو از کجا در اوردین دیگه؟ كيفشو برداشت و سمت در رفت میخواست از خونه بیرون بره که دنبالش دویدم و گفتم عمه محض رضای خدا دو دیقه به حرف هام گوش بده. تو که خودت احسانو میشناسی میدونی چه ادمیه. یادت نیست توی بارداری با من چیکار میکرد؟ از اون روزی که باهاش دعوا کردی رفته سراغ زن های دیگه و حالا هم نوبت مریم شده. تو میگی من با این دختر چیکار کنم؟ به کسی چیزی میتونم بگم اخه؟یکار کنم باهاش تو به من بگو؟ بفرسمتش پیش خاله ی پیرش که بفهمه و دق کنه بمیره؟ اصلا ببین عمه تو این دخترو فرستادی اینجا من نمیدونستم کیه اشنای تو بود با ضمانت تو اومده اینجا کار میکنه. خالش چیزی بفهمه تو مقصری حالا هرکاری میخوای بکن.عمه در حالی که تکرار میکرد دیوونه شدین از خونه بیرون رفت. نا امید درو پشت سرش بستم و گفتم حالا چی میشه؟ چیکار کنیم. طلعت شونه بالا انداخت و گفت نمیدونم من واقعا نمیدونم. چادرشو از روی دسته ی مبل برداشت و سمیه که توی اتاق مشغول بازی با نادر بود رو صدا زد و گفت یه جوری خودتونو نجات بدین این مرد روانیه و بعد خداحافظی کرد و رفت. مریم با چشم های بی روحش بهم نگاه کرد و گفت حالا چیکار کنیم؟ یه دفعه ای بدون فکر گفتم فرار میکنیم. مریم چشم هاش چهارتا شد و گفت فرار کنیم؟ کجا بریم کجارو داریم که بریم؟گفتم نمیدونم يه جارو پیدا کنیم. 🎀 @delbrak1🎀
📌چند راز مهم مردانه که هر خانمی باید بدونه ۱.دل و دماغ مردها، به شدت به پول تو جیبشون بستگی داره! ۲.مردها دقیقا همینجوری که شما بهشون اجازه میدین باهاتون رفتار میکنند! ۳.مردها ممکنه خیلی بیشتر از دخترا حسودی کنند!(این تو مرد های عاشق به وفور دیده میشه) ۴.مردها نیازشون به توجه و نوازش رو به زبون نمیارن! ۵.اگه غرور مردی رو بشکونی دیگه به دست آوردنش خیلی سخت میشه حتی غیر ممکن میشه! ۶.مردها ممکنه ساکت باشند، اما به حرف های شما هم گوش بدن، با ساکت بودنشون عصبی نشید! ۷.مردها عاشق اینن که گاهی همسرشون ازشون درخواست رابطه کنه! ۸.بزرگ ترین خواسته مردها تو خونه آرامش فکری و ذهنی هست! 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره قسمت چهل و یکم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹. نرگسو از بغل مریم گرفت که به خاطر تکون خوردن نرگس چشم هاشو با
قسمت چهل و دوم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 اول باید یه کم پول جمع کنیم یه کم دیگه مجبوریم اینجا بمونیم تا بتونیم یه مقدار پول جمع کنیم. بعد ادامه دادم بگو ببینم پولایی که شبا اون عوضی توی اتاقت میریزه چیکار کردی؟ فقط کاش دور نریخته باشی. مریم سرشو تکون داد و گفت اصلا دست بهشون نزدم گوشه ی اتاقن. گفتم خوبه اونارو نگه میدارم هر شب هم یه مقدار پول از جیبش برمیدارم یه کمی هم طلا دارم باید اونا رو بفروشم پول خوبی بابتتش میدن. پولامون که جمع و جور شد با بچه ها از اینجا میریم. مریم خوشحال شد و گفت یعنی میشه خانم؟ گفتم معلومه که میشه فقط باید یکی دو هفته ی دیگه تحمل کنیم بعد از اون راحت میشیم. این دفعه مطمئن بودم که باید فرار کنم. به خاطر سری قبل که از وسط راه برگشتم روزی نبود که به خودم لعنت نفرستم ولی این دفعه دیگه اشتباه نمیکردم.دلم حسابی به حال خودمون میسوخت مریم ایهیچکسو نداشت که به این حال و روز افتاده بود ولی من چی؟ من که خونواده داشتم از اون بی کس تر بودم. اگه ذره ای پدرم و برادرام پشتمو میگرفتن و حمایتم میکردن مجبور به این کار نمیشدم و میتونستم زندگی ارومی داشته باشم.اون شب احسان مثل همیشه مست به خونه اومد و اونقدر حالش بد بود که فقط رفت و خوابید. سریع یه مقدار پول از جیب شلوارش برداشتم و کنار بقیه پولا توی اتاق بچه ها قایم کردم. روز بعد صبح بعد از رفتن احسان بچه هارو به مریم سپردم و برای فروختن طلاهام به بازار رفتم.طلاهارو فروختم و پول زیادی بابتش بهم دادن. دوباره پولهارو اوردم و توی اتاق بچه ها قایم کردم. مریم از دیدن پولها خیلی خوشحال شده بود و انگار نور امیدی توی چشم هاش پیدا شده بود و دیگه چشگ هاش بی فروغ نبودن. شب بعد دوباره احسان به سراغ مریم رفت و مریم که به فرار کردن امیدوار شده بود اعتراضی نکرد. ولی بعد از رفتن احسان صدای گریه هاش تاصبح قطع نشد. 🎀@delbrak1🎀
🌸🍃🌸🌸🍃 آشنایی تا ازدواج . . . 👇👇👇👇
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
🌸🍃🌸🌸🍃 آشنایی تا ازدواج . . . 👇👇👇👇
‌من وهمسرم توی یه روز بارونی باهم اشنا شدیم...🌱🌸 یه روز داشتم ازدانشگاه میومدم خونه سر راهم یه باشگاه اسب سواری بود بارونم میومد چه جووووورررررر یه بارونی شدیدی گرفته بود،هوا هم کاملا سیاه و سرد بود... یه دفه یه اسبی از روبه روم داشت میومد منم که هیچوقت ازاسب نمیترسیدم نمیدونم چی شد یه دفه بدوکردم اون سمت خیابون و همینجور که داشتم میرفتم یه ماشینی بوق زد... یه آقای باشخصیت که الهی قربونش برم پیاده شد اومد سمتم و گفت خانوم بارون شدیده اجازه بدین برسونمتون... منم که هیچوقت از این کارانمیکردم رفتم سوارشدم... همینکه نشستم داخل ماشین بخاری ماشین رو روشن کرد تا خونه هم حرفی نزدیم،حتی یه نگاهم طرفم ننداخت که من معذب بشم... یه کوچه بالاتر پیاده شدم که کسی نبینه... بعددوهفته زنگ خونمون زده شد و مادر رضا اومد خواستگاریم...شب خواستگار ی رضا میگفت تا دم در خونتون توی اون بارون شدید تعقیبت کردم،آخه دلمو با نگاهت برده بودی.... .الان سه ساله که ازدواج کردیم وتیر نی نیم به دنیامیاد😊 🎀@delbrak1🎀