eitaa logo
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
3.6هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
56 فایل
بلاها 😍اینجا اومدیم یادبگیرم بجای غُری بودن قِری باشیم تا ببینیم کل زندگی مثل همون دوران نامزدیه😍😍🕊🗣تجربیاتتون رو اینجا برامون بفرستین 🗣 لینک کانالمون👇🏾👇🏾 https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
مشاهده در ایتا
دانلود
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره قسمت بیست و چهارم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 حبيب مشغول ماساژ دادن پاش شد و گفت این چه حرفیه. برو توی اتا
قسمت بیست و پنجم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 بدجوری توی دلم آشوب شده باید زودتر وسایلمو جمع کنم و برم. با این حرف حبيب رنگ از روم پرید و گفتم کجا بری؟ حبیب که متوجهی نگرانی من شد گفت برمیگردم برم ببینم مادرم چی شده حالش بهتر شد برمیگردم. اصلا مراعات مامانو نکردم و گفتم خیلی میمونی یا زود برمیگردی؟ مامان به حرفم واکنش نشون داد و گفت ای بابا چی میگی تو پسره مادرش مريضه میره و برمیگرده دیگه.حبیب از ما خداحافظی کرد و گفت عصر راهی میشه. بعد از رفتن حبيب اون روز بابا قبل از عصر به خونه برگشت. عجیب بود که در حالی که حبیب غایبه خودش هم مغازه رو ول کنه و به خونه بیاد. ولی چیزی از اومدنش نگذشته بود که همه دلیل کارشو فهمیدن.رو به مامان کرد و گفت خبر بده علی پسر بزرگم بیاد اینجا طلعتم بگو بیاد شب مهمون داریم. مامان که از اون مهمونی بی برنامه هول کرده بود گفت کی میخواد بیاد چرا زودتر نگفتی حاجی؟ بابام با خونسردی گفت غریبه نیست زهرا برای احسانش میخواد بیاد ماهچهره و خواستگاری کنه.رنگ از روم پرید پاهام بی حس شد و نتونست وزنمو تحمل کنه دستمو به دیوار گرفتم که زمین نیوفتم. جلوی اشک هامو گرفته بودم ولی جرات حرف زدن هم نداشتم خودمو به اتاقم رسوندم و زبر گریه زدم. فقط خدا خدا میکردم که زودتر طلعت برسه و جریانو بهش بگم تا اگه کاری از دستش برمیاد انجام بده و به دادم برسه. نزدیک های عصر بود که طلعت رسید. اون بدتر از من شوکه شده بود و هاج و واج مونده بود. خودش زود به اتاقم اومد و بغلم کرد و گفت این خواستگاری از کجا در اومد یه هو؟ تند تند گریه می کردم و می گفتم نمیدونم نمیدونم ابجی توروخدا یه کاری بکن.طلعت که حسابی اشفته بود گفت حبیب کجاست؟ خبر نداره؟ مگه میشه خبر نداشته باشه بابا که همه چیو با اون در میون میذاره چطور اون متوجه نشده و کاری نکرده؟ 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره قسمت بیست و پنجم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 بدجوری توی دلم آشوب شده باید زودتر وسایلمو جمع کنم و برم.
قسمت بیست و ششم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 با یاداوری حبیب اشک هام شدت گرفت و گفتم اون رفته شهرشون مادرش مریضه (زمان حال به اینجا که رسیدم استپ کردم و در حالی که حسابی شوکه شده بودم سرمو بالا اوردم و گفتم چرا؟ چرا درست همون روزی که حبیب رفته بود؟؟ چطور ممکنه که توی یک هفته همه ی کارها انجام بشه و تا قبل برگشتن حبیب عقد کنم؟ اصلا چطور حبیب اون قدر زیاد موند؟توی این سال ها شاید هزار بار برای دیدن مادرش رفته بود از بارش مادرش مریض بود ولی حبیب دو روزه برمی گشت.هزار فکر این همجوم دوره جورواجور به مغزم هجوم آورد. همش با خودم فکر میکردم نکنه بابا فهمیده بود و عمدا این کارو کرد؟ ولی اخه چطور میشه که این کار عمدی باشه مگه به حبیب خبر نداده بودن مادرت مریضه؟قضیه خیلی مشکوک بود درست روزی خواستگاریم حبیب رفته بود و روز بعد از عقدم برگشته بود. باید این حرف هارو به طلعت میزدم شاید اون سر در می آورد و متوجه میشد. ولی چطور باهاش حرف میزدم؟ از پشت پنجره ی زیر زمین؟ هزار بار تنمون میلرزید که نکنه بابا سر برسه.اول باید یه فکری برای بیرون اومدن از اونجا میکردم. از اون همه فکر سرم درد گرفته بود و کلافه شده بودم.روز بعد صبح بابا قبل از این که از خونه بیرون بره در زیر زمینو باز کرد و بدون هیچ حرفی از خونه بیرون رفت. با این که خودش درو باز کرده بود باز هم جرات بیرون رفتن نداشتم و از ترس همون گوشه نشسته بودم.چیزی نگذشت که طلعت از پله ها پایین اومد و درو باز کرد. با دیدن وضعیت حال به هم زن زیر زمین حسابی قیافش تو هم رفت ولی سعی کرد به روی خودش نیاره و با خوشحالی گفت بلاخره تنبیهت تموم شد.دستمو گرفت و گفت ابجی ابگرمکنو زیاد کردم پاشو بریم یه حموم بكن سر حال بشی. 🎀@delbrak1🎀
❌❌❌عزیزای دلم ببخشید ک دیر شد مشکلی پیش اومد 😍 ان شاءالله دیگه اینجوری نشه❤️
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 گفتم : شاید یکی گول خورد ! خندید ... ‹‹ می‌گفت : " از امید گفتن تو این روزا ، مثل گول زدن میمونه ! " گفتم : شاید یکی گول خورد ! خندید . بخاطرش بخشید . بخاطرش ادامه داد . بخاطرش تلاش کرد . بخاطرش تحت هیچ شرایطی کم نیاورد . این چرخه ‌ی سیاه و نا امید رختِ عزاشو درآورد ، آب و جارو کرد ، روزگار نفس کشید ، دنیا جای قشنگ تری شد . 🎀@delbrak1🎀
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 والدین عزیز مانع ازدواج فـرزندانتان نشوید این روزها مـد شده هرگـــاه صحبت از خواستگاری و ازدواج پیش می آید، پدر و مادر خصوصا والدین دختران، می گویند: «فرزندمان می خواهــد درس بخواند».👣 این حرف مخالف اسلام و عقل و حتی مخالف میل و خواسته درونی فرزندان تان است. می دانید که هر لطـــمه ای به اینها بخورد، دودش مستقیم در چشم خودتان میرود. متوجه باشید معمولا فرزندانتان، خصوصا دختران خجالت می کشند که صریحا بگویند «همسر میخواهم»، حتی ممکن است از روی حیا جواب منفی هم بدهند اما در درون شان غوغایی برپا است. پس با بهانه گیری، جلــوی پای آنها سنگ اندازی نکنـــید و آنها را فدای خواســته های خودتان مثل رسیدن به درجات علمی بالا و برگزاری مراسم های تشریفاتی، نکنید. 🎀@delbrak1🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
🍃🍃🍃 #روایت_ناشناس 👇👇👇👇
من کلاس هشتم بودم امتحان داشتیم نوبت اول بود بارونم میومد مامان منم دم در مثل همیشه وایسادع بود با ریحانه دوستم اومدیم بیرون مامانم گیر داده بود چتر باز کن منم که لجباز و عاشق بارون گفتم نه نمیخام و اینا یهو ی پسریو دیدم دم مدرسه پیش جوب وایسادع بود جامدادیم افتاد نمیدونستم داداش صمیمی ترین رفیقمه اینقدر محوش شدع بودم حتی متوجه شباهتشونم نشدم سرشو تکون داد سلام داد بدون اینکه حرف بزنه زل زده بودیم بهم منم سلام دادم بعد یهو ریحانه جلو مامانم گفت هول نشو هنوز وایساده رفتیم سمت خونه هامون همه تازه دیدم با رفیقم میاد فهمیدم داداششه من اول اول اول عاشق چشاش شدم🙂 هیچوقتتتتتتتتم یادم نمیره اون صحنه رو سرشو میندازه پایین چشاش بالاس نگا میکنه دقیقا اونجوری بود سه سال عاشقش بودم و اون عاشق یکی دیگه بود تا دختره با یکی دیگه ازدواج کرد منم واسه اینکع نزارم این ناراحت بمونه رفتم بهش اعتراف کردم🥲 الان دوسال از اعترافم میگذره و اون ذره ای منو دوست نداره اما من هنوز دوستش دارم و باید تظاهر کنم به نداشتن همه فهمیدن اما اون نمیخواد... حتی براش کتاب هم نوشتم و ملت پیش چاپ شد و دادمش بیرون همه خوندن غیر از اون... دلش شکسته و دل منم شکوند دعا کنید برسیم چون میتونم دل شکستشو ترمیم کنم🖤 🎀@delbrak1🎀
💗🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 آیا زن خانه دار، زن موفق نیست؟ خانه داری یا شاغل؟؟؟ @saraadmin1 جواب بدین😍😍
🎀سیاست های زنانه🎀👠 تاحالا از خودت سوال کردی چرا مردا با دوست صمیمیشون خیلی شادن و زیاد میخندن؟ اما تو خونه با زنشون نه❓👇👇 تو اکثر زندگیا همچین چیزی پیدا میشه که خانم ناراحته و میگه همسرم بیشتر وقتش رو با دوستش میگذرونه و .... خب چرا ؟؟ 🤔🤔 تنها دلیلش اینه 👇👇 مردای دیگه مدام بهشون غررر نمی زنن😠 و از نکات منفی نمیگن بلکه کمتر نکته سنجن و بیشتر دوس دارن شاد باشن و از زندگی لذت ببرن. ❗️مردا کلا" بی خیال تر از زنا هستن❗️ 👈خانما غررررررر نزنیدددد، نکات منفی رو هی نگید ❌ خب خانمی که توخونه غر بزنه باید انتظار دور شدن همسرش از خودش رو داشته باشه ❤ 🎀@delbrak1🎀
❤️🍃❤️ ❣هر زنی که در خانه همسرش، به قصد اصلاح چیزی را از جایی بردارد و در جای دیگر بگذارد ♻️ خداوند عزّوجلّ به او توجّه می کند 👈 و هرکس خداوند مهربان به او توجّه کند، او را عذاب نمی کند.‼️ 📚امالی صدوق، ص411 🎀@delbrak1🎀