eitaa logo
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
3.6هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
56 فایل
بلاها 😍اینجا اومدیم یادبگیرم بجای غُری بودن قِری باشیم تا ببینیم کل زندگی مثل همون دوران نامزدیه😍😍🕊🗣تجربیاتتون رو اینجا برامون بفرستین 🗣 لینک کانالمون👇🏾👇🏾 https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
مشاهده در ایتا
دانلود
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 #ماهچهره قسمت پانزدهم بدجوری کفریه که نمیتونه پیداش کنه امیدوارم دوباره نیاد حرصشو سرمون خ
قسمت شانزدهم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 طلعت که نوجوون دوازده سیزده ساله ای بیش نبود از جاش پرید و چادری که کنارش بود روی سرش انداخت و زیر گلوشو گرفت و گفت بفرمایید. بابا درو باز کرد و پا توی خونه گذاشت بعد از اون پسر قد بلندی با چشم و ابروی مشکی و پوست گندمی که هیکل درشتی داشت پا توی خونه گذشت.بابا بعد از این که جواب سلام طلعتوداد با صدای بلندتری گفت خانم مهمون داریم. مامان در حالی که چادر روی سرش انداخته بود از خونه بیرون اومد و گفت سلام حاجی خوش اومدین. خوش اومدی پسرم.بابا روی تخت کنار من نشست و بعد از این که دستی روی سرم کشید به پسر اشاره کرد و گفت حبیب پسرم بیا بشین. بعد به طلعت نگاهی انداخت و گفت دخترم یه چایی برامون میاری. طلعت که به سمت اتاق راه افتاد بابا شروع به حرف زدن کرد و گفت این حبیب از یکی از شهرهای اطراف اومده. ده دوازده سالشه و حسابی زبر زرنگه.از امروز کارشو تو حجرہ شروع کرده و توی همین یه روز خوب تونست ثابت کنه که به کار وارده و میشه روش حساب کرد. امروز اوردمش اینجا تا با شماها اشنا بشه چون میخوام کارهای خونه رو بهش بسپارم. بعد به مامان که نگران دختر های خونش بود نگاهی انداخت و گفت پسر چشم و دل پاکیه با حياعه نگران نباش. اصلا خودت نگاه کن اون موقع تا حالا سرشو از روی زمین بلند نکرده.طلعت با سینی چایی به حیاط اومد وسینی رو روی تخت گذاشت. بابا به من اشاره کرد و گفت این ته تغاریمه ماهچهره پنج سالشه مثل خواهر خودت بدونش میدونم که حسابی با هم جور میشین بعد به ماهچهره اشاره کرد و گفت این یکیم یکی مونده به اخریه همین دوتارو تو خونه دارم و بقیشونو شوهر دادم. پسرام که از اینا بزرگ تر بودن هر کدوم الان سر خونه زندگیشونن .به مرور زمان باهاشون اشنا میشی. 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره قسمت شانزدهم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 طلعت که نوجوون دوازده سیزده ساله ای بیش نبود از جاش پرید و چادری
قسمت هفدهم 🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸 حبیب یادت باشه که اینا خواهر و بردادراتن من تورو مثل پسر خودم میدونم. حبیب دست بابارو بوسید و گفت خدا ازت راضی باشه حاجی. بابا چاییشو سر کشید و گفت ناهارو پیش ما بمون دست پخت حاج خانوم حرف نداره. مامان لبخندی به روی حبیب زد و گفت کجا زندگی میکنی پسرم؟ بابا قبل از اون جواب داد خونش اینجا نیست به شهر دیگه زندگی میکرده. پدرش تازه به رحمت خدا رفته و از مادرشم سن و سالی گذشته مامان شروع به خوندن فاتحه کرد و بابا ادامه داد حبیب برای این که خرجی زندگی مادرشو بده اومده تهران کار کنه و هرچی در میاره برای مادرش بفرسته. فعلا یکی دو روز اینجا بمونه تا توی مغازه یه جاییو براش درست کنم. شبا اونجا بخوابه خیال خودمم بابت جنسها راحته.مامان چادرشو زیر بغلش جمع کرد به سمت اتاق رفت و گفت طلعت بیا میوه بشور از مهمونمون پذیرایی کن. طلعت پشت سر مامان راه افتاد و بابا هم بعد از اون بلند شد.از حوض آبی به دست و صورتش زد و دوباره به سمت ما | برگشت کنار من نشست و گفت چخبر ماهچهره خانم. شروع به حرف زدن کردم و از سرماخوردگی لیلی گفتم. حبیب به حرف هام گوش میداد و همراه بابا میخندید.حرف هام که تموم شد حبیب رو به بابا کرد گفت خدا حفظش کنه حاجی چه شیرین زبونه. متوجهی حرف هاشون نمیشدم و دوباره خودمو مشغول بازی با عروسکم کردم. ساعتی بعد مامان بقیه رو برای ناهار صدا زد و همه دور سفره ای که از برنج خوش عطر ایرانی و فسنجون پر از گردو و سبزی خوردن تازه پر شده بود نشستیم. بعد از ناهار مامان برای حبیب توی یکی از اتاق ها رخت خواب انداخت و گفت حتما خسته ی راهی برو استراحت کن پسرم. 🎀@delbrak1🎀
💫🌙✨ شبتون به زیبایی عشقِ خـــــ❤ـــــدا و به لطافتِ مهرِ خـــــــ❤ـــــدا شبتون در.پناه خدا❤ 🎀@delbrak1🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓۱۴۰۲/۴/۳۰ چرخ گردون چه بخندد چه نخندد تو بخند مشڪلی گر سر راه تو ببندد تو بخند غصه ها فانی و باقی همه زنجیر به هم گر دلت از ستم و غصه برنجد تو بخند سلام صبح بخیر یاران باوفا 🎀@delbrak1🎀
🌸🍃🍃🌸🌸 آقا هستم 👇👇👇👇👇
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
🌸🍃🍃🌸🌸 آقا هستم 👇👇👇👇👇
سلان به ادمین محترم👇👇👇👇 اقا هستم سلام کانالتون خیلی خوبه و از این بابت هم که دوستان مشاوره میدن عالیه من یه مشکلی دارم متاسفانه نمیتونم خشمم رو درست کنترل کنم دکتر مشاور هم رفتم چندین بار اما نمیشه متاسفانه دوازده ساله ازدواج کردم دوتا بچه دارم مشکل اینجاست وقتایی که عصبانی میشم رو خانومم و بچه هام دست بلند میکنم اونم خیلی بد به طوری که الان چند هفته است صدای بچه هامم به زور میشنوم ،همسرم و خیلی دوست دارم و عاشقشم ولی نمیتونم خودمو کنترل کنم و متاسفانه روش دست بلند میکنم و کتکش میزنم اما هر چقدر بعدش اظهار پشیمونی کنم انگار فایده نداره چون میبخشه . همیشه میبخشه اما میدونم یادش نمیره به خاطر همین رفتارم متاسفانه بچه ای که همسرم باردار بود سقط شد ، میترسم خانومم ولم کنه بره و ازم دلسرد بشه لطفا راهنمایی م کنید نمیخوام بچه هام سر خورده بشن و همسرم اینقدر گوشه گیر💔 🎀@delbrak1🎀
👈 به اندازه ناز كن، راه آشتى رو باز بذار قهر كردن هاى بيخودى يا دايمى فقط باعث ميشه بعد از يه مدت قهرتون ديگه تاثيرى نداشته باشه و حتى اگر واقعا حق با شما باشه و خداى نكرده قهر كنيد ديگه همسرتون براى آشتى كردن يا ناز كشيدن پيش قدم نشه! يه خانوم با سياست بايد با توجه به شناختى كه از همسرش داره بروز ناراحتيش رو درجه بندى كنه. اگر هر دفعه همون مدلى هميشگى باشيد خب معلومه ديگه براتون تره هم خرد نميكنند. براى هر ناراحتى يه راهكار براى آشتى جلوى پاى همسرتون بذاريد و بهش فرصت آشتى بديد.👉 🎀@delbrak1🎀
💗🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 انتخاب خودم یا مامان بابام .. تصمیم سخته👇👇👇
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
💗🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 انتخاب خودم یا مامان بابام .. تصمیم سخته👇👇👇
من تو شرایطی هستم که باید بین یکی رو انتخاب کنم چون اینجا انتخاب سخته گفتم با بقیه یه مشورتی بگیرم لطفاً متن رو تا انتها بخونید ۱- من سال آخر دبیرستان هستم که هم کار می کردم هم درس می خوندم که اوایل سال تحصیلی مادرم مریض شد بردیمش بیمارستان بعد به خاطر هزینه بیمارستان با میل شخصی ترخیص کردیم اوردیم خونه هنوز به بهبودی کامل نرسیده و نمی تونه کار های خونه رو کنه و مجبور هست از یکی دیگه کمک بگیره ۲- پدرم شغل آزاد داره و پیر شده دیگه نمی تونه کار کنه همیشه از درد های مختلف ناله می کنه .دیگه پیری خودش یه مرض هست. اینکه پدرم نمی تونه کار کنه باعث شده درآمد مون کم میشه و کمتر هم میشه و چون تنها منبع درآمد مون از پدرم هست و این شغل دوندگی داره که اون هم این طوری هست که داریم ورشکستگی میشیم و کلا داریم کار رو از دست می دیم نه اینکه کار با درآمد کم بدست بیاریم همچنین خرج هامون خیلی زیاد مثلا فقط یه آمپول یک میلیون هست خیلی از دارو ها دانه ای میخریم و تقریبا ماهانه یه رقم چند میلیون قابل توجه خرج دوا درمدن میشه که بستگی به درآمد مون قابل توجه هست بابام خودش رو بیمه کرده بود که سر پیری درامدی داشته باشیم الآن نمی تونه کار کنه از یه طرف می خوام برم من به جاش کار کنم درآمد رو بدم بیمه یا درآمدم بیشتر باشه و یه ذره هم خودم بردارم 3 - خودم درسم ضعیفه من بار ها خواستم ترک تحصیل کنم امّا بابام نذاشت و قبل از بیماری مادرم بهم می گفت ترک تحصیل کن و بیا کار کن من مخالفت می کردم و می خواستم ادامه بدم الآن که من می خوام ترک تحصیل کنم اجازه این کار رو نمی ده و میگه درست رو بخون من خیلی ضعیفم نمی تونم الآن من چی کار کنم مادرم رو انتخاب کنم و کار های خونه رو خونه رو بکنم بابام رو انتخاب کنم و برم کار کنم که اگر بابام رو انتخاب کنم مجبورم ترک تحصیل کنم یا خودم رو انتخاب کنم که برم پی عشق و حال جوونی و مرت حال البته بگم که من فقط یه برادر متاهل دارم که خودش و زنش کلا سالی چند بار بهمون سر می زنن انگار غریبه هستند و بود و نبودنشون تو این مشکلات فرق نمی کنه همچنین گمون نمی کنم که از خیریه ها و... کمکی بشه چون خونه از خودمونه کاری نمی کنن 🎀@delbrak1🎀
"همسرتان را بابت آنچه میگويد تمجید کنید...!" 🍃 به طور مثال اگر او شوخ طبع است به او بگویید: شوخ طبعی او را دوست دارید و این حالت او باعث احساس نشاط شما می‌گردد.... 👈 اگر او اهل ریسک و خطر کردن است به او بگویید: شجاعت او را که، پای هر چه بدان اعتقاد دارد؛ می‌ایستد، خیلی دوست دارید... 👈 اگر او کم حرف است به او بگویید: چه شنونده‌ی خوبی است و چه نفوذ آرام کننده‌ای بر شما دارد... 👈 اگر او پرحرف است به او بگویید که روح بخش و گرم کننده مجالس و مهمانی‌هاست و چقدر دوست دارید که به سخنانش گوش دهید... 👈 اگر او راستگو و درستکار است به او بگویید: چه خصیصه‌های زیبایی داری و شما این صفات را خیلی دوست دارید 👈 اگر باوفاست به او بگویید چقدر عالی است که می‌توان به او اعتماد کرد... 🍃 هرگز شوهرتان را با مردان دیگر فامیلتان مقایسه نکنید؛ مثلاً نگویید که علی آقا در خانه به همسرش کمک می‌کند و یا برای زنش خیلی هدیه می‌خرد و خیلی بهتر از تو همسرداری می‌کند! 👈 با انتقاد کردن و مقایسه‌ی او با دیگران از میزان صمیمیت و نفوذ خود بر همسرتان می‌کاهید. به یاد داشته باشید که هیچ کس از انتقاد زیاد خوشش نمی‌آید حتی خودتان! 🎀@delbrak1🎀