eitaa logo
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
3.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
56 فایل
بلاها 😍اینجا اومدیم یادبگیرم بجای غُری بودن قِری باشیم تا ببینیم کل زندگی مثل همون دوران نامزدیه😍😍🕊🗣تجربیاتتون رو اینجا برامون بفرستین 🗣 لینک کانالمون👇🏾👇🏾 https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
مشاهده در ایتا
دانلود
خلاصه‌ی بخش بزرگی از بچگیمون 😍 🎀@delbrak1🎀
❌ بدقولی مرد ریشه ی بسیاری از بد قولی ها ناتوانی مرد در محاسبه ی زمانه مثلا شوهر شما میگه نیم ساعت دیگه خونم آماده باش بریم بیرون ولی یهو دو ساعت بعد می رسه. شما اینجور وقتا چی کار میکنی؟؟ هی بهش میگی کجا بودی این همه مدت و ... درحالی که خیلی وقت ها اشتباه همسر شما اینه که نمیدونه تا خونه حداقل یک ساعت راه داره توی این ترافیک و از طرفی کارشم حداقل نیم ساعت مونده بهترین کار دراین موارد اینه که تو کنترل زمان کمکش کنی👌 ✅مثلا اگه ساعت 7 قرار دارید قبل اون ساعت بهش زنگ بزن و یاداوری کن و بگو راستی رادیو گفته فلان مسیر امروز ترافیک سنگینه یه کم زودتر راه بیفت... به همین راحتی! 😊 🎀@delbrak1🎀
💚 💜 لحن بیان شما با همسرتان می‌تواند تاثیر به سزایی در روابطتان داشته باشد. خیلی وقت پیش یک جایی مهمان بودیم و جمع خانم ها از آقایان جدا بود همسر یکی از خانم ها با صدای خیلی بلندی در حال تعریف خاطره و خنده بود و خانم در حال بچه داری و عصبانی که چرا شوهرش داره با صدای بلند در مهمانی رسمی می خندد گوشی همراهش را به من داد و گفت پیامک بزن و به همسرم بگو آبروم رفت با این صدای خنده هات…. یک خورده فکر کردم و متن رو تغییر دادم به این جمله : فدای صدای خنده هات بشم یکم آروم تر صحبت کن صدات میاد توی سالن خانم ها … (یادتان باشد با تغییر جملات می شود از یک دلخوری و بحث و جدل بزرگ جلوگیری کرد) 🎀@delbrak1🎀
قدیم ترها رسم بود دختر که سیکل میگرفت شوهرش میدادن..... شروع داستانی زیبا 😍👇👇👇👇👇👇
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#خورشید 🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 زن ارباب تلخ خندید و گفت گول نزن خودتو که پسرت دلداده نشده. همه میدونن همه این
🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 سكوت على خانو که دیدم سرد خندیدم و گفتم اگه واقعا منو دوست دارید ازم فاصله بگیرید ارباب زاده نه بخاطر خودتون بلکه بخاطر اسایش من به درک که زن عقدی شمام... وقتى مثل خار توچشم ،مادرتونم چه ارزشی داره؟ علی خان با لحنی غمگین گفت نمیتونم ،خورشید نمیتونم زنمو ول کنم غیرتم چی پس؟ دلم چی؟ دوستت دارم ،خورشید گناه منو تو اینه ما باهم تو یه جرم شریکیم. کنترل صدامو از دست دادم بلند داد زدم باشه اگه علاقه دارین زجرکش شدنم توسط مادرتونو هرروز ببینید ادامه بدین ولی بدونید این علاقه شما بجز عذاب چیزی برای من فلک زده رعیت نداره علی با ناراحتی رفت شب شده بود بخاطر پاهام بی بی مریم اجازه داد دو روزی کار سخت نکنم از پنجره کوچیک اتاقم خیره به ماه نو بودم. بی دلیل یا هزار دلیل اشکام ریز روی گونه هام جاری بود کاش بانوی عمارت و زن علی خان میشدم ولی حیف که بی کس و کارم کاش توی رگای منم خون اربابی بود نه به فقیر... با این فکر و خیال و کابوس عروسی علی خان خوابیدم. خورشید پاشو برو عموت اومده کارت داره با شنیدن اسم عموم چهارستون بدنم لرزید گره چارقدم و سفت کرده از پای سینی سبزی بلند شدم لنگ لنگ رفتم دم عمارت سوزش پاهام شروع شد از درد صورتم جمع شد.به عموم که رسیدم سر به زیر سلام دادم با گوشت تلخی ،گفت سلامو زهرمار حقوقتو بده میخوام برم سکینه رو ببرم شهر پیش .طبیب بچه اش نمیشه.دستمو توی جیب پیراهن بلند و پرچینم فرو بردم پولی که بعنوان حقوق بهم بودن و سمتش .گرفتم پولو از دستم کشید و شمرد. سرش و بالا گرفت و نگاه خشمگینی بهم انداخت و محکم کوبید روی گونه ام. از شدت ضربه اش سرم کج شد روی شونه ام افتاد گفت بی ما در این که حقوق ماهته. چندوقته اینجا کار میکنی؟ برو بقیه رو بیار نکبت. داده با گریه خون کنار لبم رو با استینم پاک کردم و گفتم بخدا همینو دادن از لای دندونهای یکی درمیون افتاده و سیاهش زمزمه کرد، گفته بودم حقوقتو کامل ندی کچلت ،میکنم نه؟ رضایت داده بودم بشی زن على اما شرط و شروط بین خودمون یادم نرفته چندرغاز گرفتی جلوم؟؟ فکر کردی حالیم نیست زن ارباب زاده شدی پولت از پارو بالا میره؟ دستمو گذاشتم روی دستش و با بغض و ترس گفتم بخدا همینو دادن عمو یکهو عربدهی ارباب بزرگ مثل شیر بلند شد، با صدای عربده ارباب عموم برگشت سمتش و حرفش ناتموم موند 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#خورشید 🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 سكوت على خانو که دیدم سرد خندیدم و گفتم اگه واقعا منو دوست دارید ازم فاصله بگی
🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 چشمم به ارباب افتاد. عموم ولم کرد و پرتم کرد روی زمین ارباب اخم وحشتناکی به عموم کرد با صلابت اومد بازوم و گرفت بلندم کرد ناخودآگاه بهش پناه بردم و پشتش قایم شدم از جیبش چندتا اسکناس بیرون کشید گرفت سمت عموم ،گفت بیا این پول حالام گورتو گم کن دیگه ام دور عمارتم .نبینمت اگه امر نمیکنم بلا سرت بیارن چون نمیخوام خوشی فردای رعیتامو خراب کنم عموم پوزخند زد اما وقتی ارباب گفت نیش بازت حکم میکنه وسط میدون محل پاتوقت از درخت اویزونت کنم تا نشخوار کلاغا بشی... نیشش بسته شد و رفت. با بغض روی تخته سنگ کنار در عمارت .نشستم آه سوزناکی کشیدم. ارباب نشست کنارم دستمال سفید گلدوزی شدشو گرفت جلوم گفت تورو که میبینم یادم میاد چقد زود .باختم اشکاتو پاک کن دخترک دستمال و با خجالت ازش گرفتم بوی عطر فوق العاده اش تو مشامم پیچید. ارباب طره ای از موهام که کنارم ریخته بود و گرفت زمزمه کرد درست شبیه اونی منو عجیب یاد کسی میندازی یاد کسی که ماه و خورشیدم بود. از وقتی رفته دنیام تیره و تاره آهسته پرسیدم فوت کرده؟ خندید سری تکون داد و گفت از دست دادمش. دستش و روی گونه خیسم کشید و گفت گریه نکن دخترم من اصلا طاقت گریه دختر بچه ها رو ندارم از ارباب بزرگ حس خوبی میگرفتم آرامش احترام. دقیقا حسی که یک پدر به دخترش میداد. نمیدونم چرا گفتم من خیلی تنهام.... تو اوج ناباوری گفت منم تنهام همه ما ،تنهاییم چون نمیتونیم جسارت داشته باشیم و اونی که میخوایم پیدا کنیم. درسته برخلاف صلابتش و سبیلای پرپشتش ارباب بزرگ صورت دیگه ای از خودشو نشونم داد دقیقا مثل علی ظاهری خشن اما دلی پر مهر بهم گفت روزگار گاهی بد میکنه اما خودتو بساز شنیدم کس و کار نداری فراموش نکن کس و کارت اهالی همین عمارتن که پا به پاشون کار میکنی نکنه غصه بخوری که این دوران هم میگذره. حرفای خانم بزرگم قبول ندارم چون علی حق داره دلش هرجا میره بره مطمئنم اون ادمم تو نیستی زیادی موندن کنار ارباب بزرگ صورت خوشی نداشت. همینجوریشم کلی حرف و داستان پشت سرم بود که حالا بخوام با نشستن کنار ارباب بیشتر بهش دامن بزنم. عصر همون روز خانم بزرگ توی مطبخ دست به کمر ایستاد و گفت همتون گوش بدید فردا علی خان دوماد میشه و مراسم نامزدی پسرمه میخوام همه چیز عالی و به نحو احسن باشه. همه چشمی" گفتیم بانو نگاهی بهم انداخت نفرت همیشگی چاشنی " چشمای مشکیش بود. 🎀@delbrak1🎀
﮼𒌒֓֓֓اصن بودن ٺو شبیہ معجزس دلبَࢪ وقتۍحتۍخودم مراقب خودم نیستم ٺو حواست بهمہ! وقتۍدارم بخاطر اشتباهاتم خودمو خُرد میڪنم ٺو با حرفاتو ڪاراٺ دستمُ میگیر؎! هر وقٺ هر جا حالم خوب نیسٺ ٺو خودٺُ میرسونۍ حتۍلحظہ هایۍڪہ فڪرشونمیڪنم ! شونہ بہ شونہ ڪنارم وایمیستۍ وقتۍاز همہ؎ دنیا خیلۍخستم تحملم میڪنۍو دلیل حالِ خوبم میشۍ ڪلن میخوام بگم ؛ ﮼𒌒֓֓֓آرہ تُ معجزہ زندگۍِ منۍدلبࢪڪمٖ👩🏻‍❤‍💋‍👨🏻♥️" ִֶָ ִ 🎀@delbrak1🎀
🌹✨🌹 🌸🍃مشكل اينجاست كه ما نه براى خودمان بلكه براى آدمهاى زندگى ميكنيم! ➖لباسى ميپوشيم كه مردم خوششان بياید ... عطرى ميزنيم كه مردم لذت ببرند ... رشته اى درس كه كلاس داشته باشد ... با كسى ازدواج ميكنيم كه مردم را ببنديم ... بچه دار ميشويم كه برايمان حرف در نياورند ... ➖و اين داستان تا عمر ادامه دارد ! ما اگر كارى براى دل مان ميكرديم وضع مان اين نبود، همین... 🎀@delbrak1🎀
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃🍃 روزیکه پیامک ناشناس برایم آمد 👇👇👇👇
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃🍃 روزیکه پیامک ناشناس برایم آمد 👇👇👇👇
«این داستان واقعی می باشد» 👈خواندن این داستان را به بانوان🧕 گرامی توصیه می کنم..! ”پـیـامـک نـاشـنـاس“ چند ماه قبل زماني که مشغول انجام کارهاي خانه بودم پيامکي با عنوان ”سلام“ برايم ارسال شد شماره تلفن فرستنده پيام برايم کاملاً ناآشنا بود، ترديد داشتم که به آن پيام پاسخ بدهم يا نه؟! در همين افکار سير مي کردم که به خاطر يک کنجکاوي ساده تصميم گرفتم فرستنده پيام را سر کار بگذارم به همين دليل در پاسخ او پيامي با اين مضمون ”عليک سلام که چي!“ برايش فرستادم، اما همين پاسخ کوتاه به آتشي تبديل شد که شعله هاي آن تمام زندگي ام را سوزاند، ارتباط پيامکي من و سعيد اين گونه آغاز شد و مدتي ادامه يافت من هم که فکر مي کردم طرف مقابلم يک پسربچه است و او را سر کار گذاشته ام مدام به پيام هايش پاسخ مي دادم، تا اين که او از من درخواست ملاقات کرد..! به همين خاطر سر قرار با او در اطراف يکي از ميدان هاي مشهد حاضر شدم، اما وقتي چشمم به جواني که سرقرار آمده بود، افتاد تازه فهميدم چه اشتباه بزرگي مرتکب شده ام، او کارگر فروشگاه محله ما بود، اما ديگر دير شده بود و نمي توانستم خودم را پنهان کنم چون مي ترسيدم او با آبروي من بازي کند به همين خاطر ارتباطم را با او ادامه دادم، ديگر به پيام هاي شبانه او عادت کرده بودم اين ارتباط خياباني تا آن جا پيش رفت که جملات مبت.ذل و مس.ت.هجن براي يکديگر ارسال مي کرديم. در همين روزها بود که همسرم متوجه موضوع شد و از دادگاه تقاضاي طلاق کرد من هم که نمي خواستم زندگي ام را از دست بدهم چند شکايت مانند تقاضاي مهريه مطرح کردم، اما او با دسترسي به پيامک هايي که براي آن شخص فرستاده بودم دوباره از من شکايت کرد، حالا هم مي دانم اين نتيجه آتشي است که خودم آن را شعله ور کردم، ولي نمي دانم عاقبت دختر ۳ ساله ام چه خواهد شد. 🗣خواهر مسلمانم! »آن زن در ادامه می گوید: هیچ گاه فکر نمی کردم با پاسخ دادن به یک پیامک ناشناس این گونه زندگی ام در معرض تاراج قرار گیرد و با دست خودم آن هم فقط بخاطر یک کنجکاوی مسخره آشیانه ای را که چند سال برای ساختنش زحمت کشیده بودم..! ویران کنم....... ”مواظب حیله های شیطان باشید“ 🎀@delbrak1🎀
نوستالژی قدیمی همونجا که غم جا نداره😍🍃🍃🍃 خوشتون اومد؟🌸🍃 @saraadmin1 🎀@delbrak1🎀
🌹 🍃 هر از چند گاهے وقتے از مهمونے برمیگردین؛ بہ همسرتون بگین ڪه: ‌👈 تو ڪُلِّ مردهاے فامیل ما تڪی 👈 هیچ ڪس توے فامیل مثل من خوشبخت نیست 👈 فلان ویژگی‌ات باعث شدہ من تو فامیل بهت افتخار ڪنم ✅ باور ڪنین ڪہ مرد پر رو نمیشہ. باور ڪنین ڪہ اثر این انرژے مثبتے ڪہ بہ همسرتون میدین دہ برابر بہ زندگے خودتون بر میگردہ حتے، حتے اگر واقعا شما خوشبخت ترین زن فامیل نیستین باز هم این رو بہ همسرتون بگین تاثیراتش رو می‌بینین... ❎ البتہ دقت ڪنین؛ دائمے و همیشہ نگین ڪہ ڪلیشہ و تڪرارے بشہ و خودتون هم بسنجین و بر حسب موقعیتتون تعریف و تمجید ڪنین. 🎀@delbrak1🎀