رفتار #علامه_طباطبایی با همسر
┄┅┅❁☘✨🌸✨☘❁┅┅┄
✅ پدرم همیشه طوری رفتار میکردند، گویی #مشتاق دیدار مادرم هستند.
✅ ما هرگز بگو مگو و اختلافی بین آن دو ندیدیم. به قدری نسبت به هم #مهربان و فداکار و #باگذشت بودند که ما گمان میکردیم اینها هرگز با هم اختلافی ندارند آنها واقعاً مانند دو دوست با هم بودند.
✅ پدرم #صاحب_اختیار خانه و امور آن را مادرم میدانستند.
✅ میتوان اذعان داشت که هر دو در یکدیگر #ذوب شده بودند.
#سیره_ستاره_ها
💕 مذهبی ها عاشق ترند 💕
@khanvade_asemani
🌹 خانومی که حضرت معصومه و امام حسین جواب سلامش را می دادند. 😊
فرض کنید دختر یک خانواده ی ثروتمندی هستید در تبریز . با یک طلبه ساده ازدواج میکنید و بخاطر ادامه تحصیل همین طلبه ی ساده راهی نجف میشوید. گرما و غربت شهر نجف را در نظر بگیرید، خدا به شما فرزندی میدهد. بعد این فرزند می میرد! بعد دوباره فرزند میدهد، دوباره در همان بچگی می میرد! دوباره فرزند میدهد دوباره…!! این درحالی ست که فقر گریبان تان را گرفته. در حدی که یکی یکی، اسباب خانه را میفروشید. حتی رختخواب!….
🌼 #علامه_طباطبایی درباره ایشان گفته بودند ” من نوشتن المیزان را مدیون ایشانم” !! یا “اگر صبر حیرت انگیز همسرم نبود من نمیتوانستم ادامه ی تحصیل بدم” صبر حیرت انگیز.. نوشتن المیزان…
علامه نه تعارف داشته و نه اغراق میکند.
علامه در جایی فرموده بودند “ایشان وقتی در قم رو به حضرت معصومه سلام میدادند من جواب حضرت معصومه (س) را میشنیدم!
و همچین هنگامی که زیارت عاشورا میخواندند من جواب سلام امام حسین(ع) را میشنیدم!”
#سیره_ستاره_ها
#همسر_علامه_طباطبایی
💞مذهبی ها عاشق ترند 💞
@khanvade_asemani
موضوع : واقعی، معنوی
مرتاض هندی
آیة الله العظمی سید موسی شبیری:
مرتاضی از هند به قم آمده بود و ادعاهای عجیبی داشت؛ مانند این که می گفت می تواند انسان را با نیروی روحی اش از زمین بلند کند؛ و راست هم می گفت و چند تن را از زمین بلند کرده بود. روزی به جمع ما آمد. دوستم، آیة الله سید موسی صدر- که آن زمان اول جوانی اش بود- به وی گفت: «اگر می توانی مرا از زمین بلند کن.» مرتاض گفت: «درون آن سینی بزرگ بنشین.» ما با خود فکر کردیم سید موسی صدر حالا وِردی یا ذکری می گوید و جادوگری این مرتاض را باطل می کند اما مرتاض کمی تلاش کرد و آقا موسی را با سینی حدود یک متر به هوا برد .
وقتی قضیه تمام شد، ما سید موسی را سرزنش کردیم که چرا این کار را کرد و آبروی ما را برد؟! سید موسی گفت: «می خواستم طلسمش را بشکنم اما هر چه تلاش کردم، گویی مرا بسته بودند و نمی توانستم از سینی بپرم.»
مرتاض را نزد علّامه طباطبائی بردیم. ما- که جمعی از شاگردان علّامه بودیم- بعضی خود را باخته بودیم و برخی با کمال آرامش و اطمینان نفس به همراه آن مرتاض به خانه علّامه وارد شدیم. جناب علّامه با روی خوش از شاگردان استقبال کرد و خود در گوشه ای از اتاق نشست. گفتیم: «این مرتاض از هند آمده و کارهای خارق العاده می کند و نمونه هایی از آن را ما دیده ایم.» علّامه پرسید: «مثلاً چه کارهایی؟» گفتیم: «مثلاً انسان را روی هوا بلند می کند.» هیچ تعجبی در علّامه ایجاد نشد و فرمود: «خوب نشان بدهد!» مرتاض گفت: «به ایشان بگوئید آیا می خواهد ایشان را بلند کنم؟» وقتی به علّامه گفتیم، ایشان فرمود: «انجام بدهد؛ من همین طور که مشغول نوشتن بودم، به نوشتنم ادامه می دهم و او هم کار خودش را بکند.»
مرتاض هندی مقداری دم و دستگاهش را درآورد و وردهایی خواند و مدتی کارهایش طول کشید. علّامه نیز همچنان سرش روی کاغذ بود و کنار دیوار نشسته بود. مدتی گذشت؛ یک دفعه علّامه سرش را بالا آورد و نگاهی به مرتاض کرد و دوباره سرش را پائین انداخت و مشغول نوشتن شد؛ مرتاض درهم شد اما دوباره ادامه داد. وردهایی می خواند که ما نمی فهمیدیم و اداها و اطوارهایی هم درمی آورد.
مدتی که گذشت، دوباره علّامه لحظه ای سرش را بالا آورد و نگاهی به چشمان مرتاض انداخت و باز مشغول نوشتن شد. مرتاض- که از ناتوانی خود عصبانی شده بود- باز ادامه داد و این بار کارهایش بیشتر طول کشید. علّامه بار سوم نگاهی به او کرد و اندکی طول داد. ناگهان مرتاض برخاست و وسائل خود را جمع کرد و با سراسیمگی بیرون رفت!
برخی از ما در پی او رفتیم و از او پرسیدیم: «چه شد؟! چرا نتوانستی؟!» او با عصبانیت گفت:« من همه نیروی خود را به کار گرفتم تا روح او را تسخیر کنم و سپس او را از زمین بلند کنم و در نهایت، ایشان نگاهی به من کردند و همه وردهایم باطل شد؛ به علاوه نفوذ نگاهش به گونه ای بود که کم مانده بود قبض روح شوم؛ مانند این که کسی گلوی مرا گرفته و کم مانده بود، خفه شوم!
دفعه دوم تلاش بیشتری کردم. اما او با یک نگاه کوتاه، دوباره کم مانده بود جان مرا بگیرد!
دفعه سوم همه تلاشم را برای تسخیر او به کار انداختم اما او طوری نگاهم کرد که احساس خفگی و فشار گلویم از دو دفعه پیش، بیشتر بود. این بود که فهمیدم این فرد را نمی توان تسخیر کرد و او خیلی عظمت دارد.»
آن مرتاض هندی- که از شکست خود ناراحت بود- همان شب از قم رفت و ارادت ما هم به علّامه طباطبائی بیشتر شد.
منبع: زِمهر افروخته، تالیف سید علی تهرانی، چاپ ششم، ص209-207.
#داستان
#علامه_طباطبایی
@khanvade_asemani
🌷آیت الله #علامه_طباطبایی (ره):
به هر اندازه که انسان به💞 #همسر
خود #محبت داشته باشد،
موجبات #رضـای خدا و حضور خدا را در خانه خود فراهــم کرده است.
#موعظه_بزرگان
🌸 ما را به دوستانتان معرفی کنید 🌸
@khanvade_asemani
🌼🍃🌼🍃🌼
✍ شخصی به #علامه_طباطبایی(ره) گفت :
یک ریاضتی برای پیشرفت معنوی بفرمایید 😓
علامه فرمود :
بهترین ریاضت #خوش_اخلاقی در خانواده است 😊
#خوش_اخلاق_باشید
#موعظه_بزرگان
🌸 ما را به دوستانتان معرفی کنید 🌸
@khanvade_asemani
🌷آیت الله #علامه_طباطبایی (ره):
به هر اندازه که انسان به💞 #همسر
خود #محبت داشته باشد،
موجبات #رضـای خدا و حضور #خدا را در خانه خود فراهــم کرده است.
#موعظه_بزرگان
🌸 خانواده آسمانی، الگوی جهانی 🌸
@khanvade_asemani
🍀✨🌸✨🍀
#علامه_طباطبایی و #پدر
علامه فرمودند:«آقای ادیب از شاگردان برادرم در تبریز، روح مرحوم قاضی (ره) را حاضر کرده بود و از رفتار من سۆال کرده بود،🤔
مرحوم قاضی فرموده بود:
روش او بسیار پسندیده است؛ فقط عیبی که دارد آن است که #پدرش از او ناراضی است و می گوید: در ثواب تفسیری که نوشته است مرا سهیم نکرده است!😔😔
چون این مطلب را برادرم از تبریز به من نوشت، من با خود گفتم:
خداوندا، اگر تو برای این تفسیر ثوابی مقدر فرموده ای، همه آن را به #والدین من عنایت کن. ☺️
پس از یکی دو روز نامه دیگری از برادرم آمد، و در آن نوشته بود که: چون روح مرحوم قاضی را احضار کرد، مرحوم قاضی فرموده بودند: اینک پدر از سید محمد حسین راضی شده و به واسطه شرکت در ثواب بسیار مسرور است.😊
درحالی که هیچ کس از اهداء ثواب #تفسیر_المیزان خبر نداشت!
#سیره_ستاره_ها
#خیرات_برای_اموات
#جمعه
🦋خانواده آسمانی، الگوی جهانی 🦋
@khanvade_asemani
✨﷽✨
*نماز شب*
استاد #علامه_طباطبایی نقل کردند:
« چون به نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم، از نقطه نظر قرابت و خویشاوندی گاهگاهی به محضر مرحوم قاضی شرفیاب می شدم، یک روز در نجف { درکنار } در مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم آیت الله قاضی از آنجا عبور می کردند، چون به من رسیدند دست خود را به روی شانه ام گذاردند و گفتند:« ای فرزند ، دنیا می خواهی نماز شب بخوان ، آخرت می خواهی نماز شب بخوان! »
*ارتباط با ملکوت*
یکی از شاگردان می گوید:
« روزی به عیادت علامه رفتم در حالی که حالشان سنگین بود، دیدم تمام چراغهای اتاق را روشن نموده لباس خود را بر تن کرده با عمامه و عبا و با حالت ابتهاج و سرور زایدالوصفی در اتاقها گردش می کنند و گویا انتظار آمدن کسی را داشتند.
یکی از مدرسین محترم حوزه علمیه قم نقل کردند که در روزهای آخر عمر علامه طباطبایی در حضورش بودم، دیدم دیده گشودند و فرمودند:
« آنها را که انتظارشان داشتم به سراغمان آمدند. »
*انقطاع از دنیا*
در ماههای آخر حیات دنیوی، این فیلسوف و حکیم متشرع، دیگر به امور دنیا توجهی نداشت و کاملاً از مادیات غافل بود و در عالم معنویت سیر می کرد، ذکر خدا بر لب داشت و گویی پیوسته در جهان دیگر بود.
در روزهای آخر حتی به آب و غذا هم توجه نداشت. چند روز قبل از وفاتش به یکی از دوستان فرموده بود:
« من دیگر میل به چای ندارم و گفته ام سماور را در جهان آخرت روشن کنند، میل به غذا ندارم. »
و بعد از آن هم دیگر غذا میل نکرد، با کسی سخن نمی گفت و حیرت زده به گوشه اطاق می نگریست.
*در سالروز وفات این عالم گرانقدر،ایشان رامهمان #فاتحه و صلواتی کنیم*
@khanvade_asemani
🌷آیت الله #علامه_طباطبایی (ره):
به هر اندازه که انسان به💞 #همسر
خود #محبت داشته باشد،
موجبات #رضـای خدا و حضور خدا را در خانه خود فراهــم کرده است.
#موعظه_بزرگان
🌸 خانواده آسمانی، الگوی جهانی 🌸
@khanvade_asemani
خانم منصوره روزبه، همسر گرامی مرحوم #علامه_طباطبایی صاحب تفسیر المیزان به رحمت الهی پیوستند
فاتحهای برای شادی روحشان بخوانیم
@khanvade_asemani
💠 تا زنده هستید دائم مشغول #صلوات فرستادن و خواندن سوره قل هوالله احد باشید.
💢 زمانی که انسان در قبر قرار گرفت آرزو میکند شخصی کنار قبرش بیاید و برایش یک فاتحه ای یا صلواتی بفرستد.
#علامه_طباطبایی (ره)
@khanvade_asemani
🌼🍃🌼🍃🌼
✍ شخصی به #علامه_طباطبایی(ره) گفت :
یک ریاضتی برای پیشرفت معنوی بفرمایید 😓
علامه فرمود :
بهترین ریاضت #خوش_اخلاقی در خانواده است 😊
#خوش_اخلاق_باشید
#موعظه_بزرگان
🌸 ما را به دوستانتان معرفی کنید 🌸
@khanvade_asemani