#ایام فاطمیه رامحضر امام زمان علیهالسلام تسلیت عرض می نماییم http://eitaa.com/joinchat/1384906762C6ca5
هدایت شده از 🎀گالری روسری مُنیرا🇮🇷
نقش والدين در فصل امتحانات دانش آموزان
به يقين در هر سال تحصيلي ، زمان برگزاري امتحانات ، پرفرازو نشيب ترين ايام براي دانش آموزان ونيز والدين آنان به شمار مي رود و به همين دليل ، اين زمان از حساسيت ويژه اي برخوردار است .
فصل امتحان به مثابه فصل برداشت محصول تلاش و فعاليت دانش آموز است اين دوره همواره براي اكثر آنان با بيم و اضطراب فزاینده اي توأم مي گردد .بنابراين شيوه هايي كه اوليا جهت كسب موفقيت فرزندان خود به كارمي برند بسيار مهم است . بي شك اگر پدران و مادران دلسوز و آگاه ، روش هاي درست و مؤثر كاهش اضطراب زمان امتحان و افزايش ميزان موفقيت فرزندان خودرا كانون توجه خويش قرار دهند نتايج حاصل در گستره ي وسيعي از جامعه و كشور عزيز ما ايران به دست خواهد آمد .
وظائف والدين هنگام برگزاري امتحانات :
اوليا درايام برگزاري آزمون ها ، نقش و وظائف ويژه اي به عهده دارند و چنانچه بتوانند وظيفه ي خود را به نحو شايسته و مؤثري به انجام برسانند ، به يقين شاهد موفقيت ، پويايي و رشد بيشتري در پيشرفت تحصيلي فرزندان خويش خواهند بود . در اينجا به چند مورد از آنها اشاره مي كنيم .
1-ايجاد جوي آرام در خانواده :
* ضروري است اعضاي خانواده به ويژه پدر و مادر ، ملايمت ، شكيبايي و اصل احترام متقابل را در ارتباط با يكديگر و فرزندانشان رعايت نمايند .
*والدين خصوصاً در زمان امتحانات محبت نسبت به يكديگر را در مقابل فرزندان خود افزايش دهند .
* از طرح مسائل و مشكلات اقتصادي و غيره كه موجب هرگونه فشار روحي بر دانش آموزان مي گردد خودداري شود .
* حفظ خونسردي و تلاش در كاهش دادن نگراني هاي مربوط به اين دوره از اهم وظائف اوليا به شمار مي رود .
2- فراهم كردن وسايل و ديگر امكانات آموزشي و كمك آموزشي
منظم نمودن كتب درسي و دفاتر و جزوات آموزشي بر اساس برنامه امتحانات، نظم و آرامش بيشتري به دانش آموزان خواهد داد . بسيار اتفاق افتاده دانش آموز در فرصت پاياني از گم شدن دفاتر و كتب درسي خود شكايت داشته است . بهتراست از قبل از شروع فصل امتحان اين نظم دهي انجام شود . چنانچه امكانات آموزشي و كمك آموزشي مورد نياز دانش آموز است براي آنان فراهم كنيم .
3- تغذيه مناسب :
سفارش متخصصان تغذيه بر آن است كه در اين زمان از تهيه غذاهاي صرفاً پر حجم كه تنها معده را پر مي كند پرهيز شود . و خصوصاً در فصل برگزاري آزمون ها ي مختلف غذاهاي مغذي و مقوي تهيه كنيد .
4- محدوديت در برگزاري ميهماني ها :
مكرر مشاهده شده كه افت تحصيلي و كسب نتايج نامطلوب امتحاني ، ماحصل ديدو بازديدهاي بسيار خانوادگي و عدم استقرار در مكاني واحد است بنابراين برپايي مجالس و محافل خانوادگي در ايام امتحانات يك نوع فرصت سوزي است.
5- فضا سازي :
پدر و مادر و اعضاي خانواده در طول مدت امتحانات بايستي فضا و محيطي شبيه كتابخانه را براي فرزندان خود فراهم نمايند يعني همان گونه كه افراد بسياري در يك كتابخانه در يك زمان مشخص ، بدون هر گونه سرو صدايي مشغول مطالعه هستند ، دانش آموز نيز در فضاي خانه با همان شرايط مطلوب به درس خواندن بپردازد . استفاده بي رويه از تلويزيون و ديگر ابزارهاي ارتباطي فضاي مطالعه را مخدوش مي نمايد . هماهنگي و رعايت حال فرزندان توصيه مي گردد.
6- اعتماد بخشي:
يكي از مطلوبترين روش هاي برخورد فرزندان در ايام امتحانات بالا بردن حس اعتماد به نفس در آنهاست . والدين بايستي با برخوردهاي منطقي و آرامش بخش و ذكر توانمنديهاي فرزند اعتماد را در وي افزايش دهند . زماني كه دانش آموز خود را باور كند به راحتي مي تواند از عهده سخت ترين امتحان با موفقيت برآيد.
7- ايجاد فرصت و تخصيص آن به استراحت :
يكي ديگر از روش هاي مفيد آن است كه دانش آموز در فاصله ي امتحان ها با يكديگر ، حتماً استراحت نمايد ، حتي اگر اين فرصت زماني بسيار كم باشد . خصوصاً در شب امتحان ايجاد فرصت و فراغت براي استراحت دانش آموز باعث مي شود ، مطالبي را كه مطالعه كرده است درست طبقه بندي نمايد و آن ها را از حافظه كوتاه مدت خود به حافظه بلند مدت منتقل نمايد .
8- نظارت بر برنامه ريزي دانش آموز :
وظائف اوليا نظارت بر برنامه ريزي دانش آموز مي باشد .
برنامه اي كه قبلاً با كمك و مشاوره با وي براي طول مدت امتحانات تدوين شده را بايد براي انجامش نظارت كرد .
9- بزرگ نمايي نكردن در مورد امتحانات :
والديني كه عادي ( نه بي تفاوت ) با دانش آموز خود برخورد مي كنند و ضمن گفتگو با وي به او اميد مي بخشند و امتحان را در نظر او عادي جلوه مي دهند ، از حساسيت امتحان مي كاهند و از كاربرد اين روش مطلوب بهره مي گيرند .
به كار بردن هشدارهاي مكرر با سخن خشن مانند مگر نمي داني كه امتحان داري ؟ و ... حساسيت امتحان براي دانش آموز از سوي اوليا بيشتر جلوه مي نمايد و اضطراب او را افزايش داده و موجب فراموشي دروس مي گردد .
#امتحانات
@nooredideh
*📌بچه هایی که فقط بازی فردی می کنند…*
پس از مدتی روحیه فردگرایانه پیدا میکنند. حوصله همراهی با جمع در این نوع بچه ها کمتر از دیگران است.
این بچه ها همکاری دیگران را دخالت می دانند.
از همین رو برخی از این کودکان روحیه مستبدی و برخی دیگر روحیه گوشه گیری پیدا میکنند.
سعی کنید کودک را تشویق به همراهی با گروه کنید.
http://eitaa.com/joinchat/1384906762C6ca5
#وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها را محضر امام زمان علیهالسلام تسلیت عرض می نماییم http://eitaa.com/joinchat/1384906762C6ca5
📚📝
📚📝شهید حسین یوسف الهی
📚📝
*📝چرا سردار دلها وصیت کرده بود پیکرش کنار پیکر این شهید یوسف الهی به خاک سپرده شود*
*دریک کلام عملکرد شهید یوسف الهی بودکه باعث شد در سن کم به درجه عرفانی والا برسد*
1️⃣ *از ۱۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که شهید شد تمام سالها بغیر از ۴ روز حرام را روزه بود*
2️⃣ *نماز شب ایشان ۲تا ۳ ساعت طول می کشید*
3️⃣ *دائما ذکر خدا می گفت*
4️⃣ *قبل از جبهه تمام هم و غمش کمک به فقرای محل بود*
5️⃣ *هیچگاه دل کسی را نشکست و بسیار مهربان بود*
6️⃣ *چشمان برزخی ایشان سالهای سال باز شده بود و به هیچکس نمی گفت*
7️⃣ *خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم و برای پیروزی در عملیات ها می گفت*
8️⃣ *روزهای آخر عمرش به بعضی بسیجی ها و پاسدارها عاقبت کارشان را گفته بود*
💥 *۵ داستان از شهید حسین یوسف الهی*
🔹 *شهید محمد حسین یوسف الهی، فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان بود و حاج قاسم وصیت کرده بود که در کنار او دفن شود.؟
1️⃣ *همرزم شهید:* *حسین به من گفته بود در کنار اروند بمان و درجه جذر و مدّ آب که روی میله ثبت میشود را بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد.*
*نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط 25 دقیقه. بعداً برای این فاصله زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم تا کسی کسی متوجه خوابیدن من نشود.*
*وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: "تو شهید نمیشوی".*
*با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و باز به من گفت: چرا آن 25 دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر مینوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود.*
*خدا گواه است که در آن شب و در آن جا، هیچ کس جز خدا همراه من نبود!!! او از کجا میدانست!؟*
2️⃣ *مادر شهید: با مجروح شدن پسرم محمّدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق بستری است. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا.*
*وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند!*
*بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟*
*امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد!*
3️⃣ *برادر شهید: برای پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال 62 بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم.از کرمان. ساعت 10:00 شب به بیمارستان رسیدیم. با اِصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم.* *نمیدانستیم کجا برویم.*
*جوانی جلو آمد و گفت:* *شما برادران محمّدحسین یوسف الهی هستید؟ با تعجّب گفتیم: بله!*
*جوان ادامه داد: حسین گفته: برادران من الآن وارد بیمارستان شدند.* *برو آنها را بیاور اینجا!*
*وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین تمام سوخته ولی میتواند صحبت کند.*
*اوّلین سؤال ما این بود: از کجا میدانستی که ما آمدیم؟*
*لبخندی زد و گفت:* *چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم!*
*محمّدحسین حتّی رنگ ماشین و ساعت حرکت و... را گفت!*
4️⃣ *همرزم شهید: دو تا از بچّه های واحد شناسایی از ما جدا شدند. آنهم با لباس غوّاصی در آبها فرو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ برگشتیم.*
*محمّدحسین که مسؤول اطّلاعات لشکر41 ثارالله کرمان بود، موضوع را با شهید حاج قاسم سلیمانی- فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت.*
*حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر میشود.*
*امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص میکنم.*
*صبح روز بعد حسین را دیدم. خوشحال بود.* *گفتم: چه شده؟ به قرارگاه خبر دادید؟*
*گفت: نه. پرسیدم: چرا؟!*
*حسین مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را.*
*با خوشحالی گفتم: الآن کجا هستند؟*
*گفت: در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهره اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟*
*اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمیشد. در ثانی اکبر نامزد هم داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود.*
*اکبر در خواب گفت: که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر میگردیم.*
*پرسیدم: چه طور؟!*
*گفت: شهید شده اند*. *جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل.*
*من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست.*
*وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد!*http://eitaa.com/joinchat/1384906762C6ca5
سالروز ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها وروز مادر برتمام زنان مسلمان مبارک http://eitaa.com/joinchat/1384906762C6ca5
ایام الله دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد http://eitaa.com/joinchat/1384906762C6ca5