eitaa logo
خاطرات سمی خواستگاری
82.6هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
452 ویدیو
8 فایل
🖐️خاطرات خواستگاری خودتون رو برای ما ارسال کنید 👈ادمین @admin_khastegarybazi کانال دوم به نام ناشناس‌های ازدواجی https://eitaa.com/joinchat/569574085C8be2fd5c89 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/224199022C2753a108e9
مشاهده در ایتا
دانلود
من خاطره طولانی نمی‌ذارم کانال منتهی یکی یه خاطره بلند باحال فرستاده حالشو دارید بخونید ؟؟
خوب از اونجایی که خیلیا مشتاق بودن و گفتن می‌خونیم خاطره رو تو دو بخش میذارم 🙃
همسرم دانشجوی کارشناسی ارشد بود که من وارد دانشگاه شدم و ترم اولی بودم ترم اول کارشناسی شدم سردبیر نشریه و انقدررررر زبون دراز بودم که از دانشجوهای دکترا هم حساب میکشیدم (اونایی که توی تشکل ما بودن ) و امر و نهی میکردم که باید مطالب رو چطور بنویسید شوهرمم انقد تنبل بود توی مطلب نوشتن منم هرکی مطلب نمینوشت میرفتم یه داد و بیداد اساسی میکردم سرش و برمیگشتم عنایت داشته باشید همش ترم اول کارشناسی بودم🤦🏻‍♀ یبار با یکی از پسرا توی آمفی تئاتر بحثم شد اون میرفت که من جوابشو ندم منم پشت سرش ادامه میدادم میگفتم لطفا صبر کنید جوابتونو تحویل بگیرید بعد رفت توی اتوبوس پسرا که بره خوابگاه منم سوار شدم ادامه جواب رو دادم بعد پیاده شدم پسرا برگاشون می‌ریخت منو میدیدن😂 از لحاظ زیبایی ظاهری چه صورت چه تیپ و هیکل توی دانشگاه چیزی کم نداشتم 😅چادری و محجبه ام نبودم با این حال خیلی پیگیر بودم برای همین جسارت و قلمی که داشتم سردبیر نشریه شدم خلاصه خواستم فضا رو تصور کنید🙈 اون زمان از شوهرم خیلی بدم میومد و بنظرم باید از تشکل شوت میشد بیرون و به کارهای پروژه ارشدش و بحث نمونه برداریش می‌رسید ولی مسوول بالا دستی میگفت ایشون باید حتمن باشه 😒 شوهرمم از من بدش میومد و فراری بود چون چند باری چوب من تنشو نوازش کرده بود 😁
خاطرات سمی خواستگاری
#قسمت_اول همسرم دانشجوی کارشناسی ارشد بود که من وارد دانشگاه شدم و ترم اولی بودم ترم اول کارشناسی
بعد تصور کنید ساعت ۱۰ شب خوابگاهِ ما که تهه دانشگاه بود بسته میشد و من ۹و ۵۰ دقیقه بدو بدو از دانشگاه برمیگشتم چون تا اون زمان مشغول کارای نشریه با سیستم بودم یبار که برگشتم یه شماره منزل ناشناس باهام تماس گرفت منم سیب زمینی سرخ کرده تو دهنم داشتم از گشنگی دولُپی میخوردم جواب داده بله؟ یه خانمی بود با صدای نازک ولی سن دار گفت عزیزم سلام میتونید صحبت کنید گفتم نه دارم غذا میخورم😂🙈 (بخدا خیلی گشنم بود از طرفیم صداقتم زیاد بود😝) گفت باشه پس زیاد وقتتونو نمیگیرم و قط نکرد😐گفت عزیزم من مامان یکی از آقایون دانشگاه هستم🙈خودشون خواهش کردن اسمشون رو الان نگم و فقط دو سه تا سوال بپرسم گفتم خب بفرمایید گفت شما قصد ازدواج دارید منم با پررویی تمام گفتم اگه گزینه خوبی باشه اره 😜 گفتن چه معیارهایی برای ازدواج دارید منم دو سه تا گفتم بعد پرسیدن خانوادتون چه معیاری دارن گفتم چرا زنگ نمیزنید از خودشون بپرسید😱😂 بعدم گفتم بیشتر ازین نمیتونم باهاتون صحبت کنم چون شما رو نمیشناسم گفت بنظرت من مامان کدوم یک از پسرام؟😐 الان خیلی خوشحالم اون لحظه نگفتم چون اصلا شوهرم جزو حدس هام نبود😆 اون زمان سکوت کردم خودشون گفتن بنظرم نگیم بهتره😂 بعد گفتم کاش خودتونو معرفی کنید من اینجور ذهنم درگیر میشه😁گفت باشه الان قطع میکنم با پسرم صحبت میکنم با شما تماس میگیرم وقتی قطع کردن من کد خونشونو نگاه کردم زود رفتم توی نت زدم و دیدم برای کدوم شهره این پیش شماره ازون شهر فقط شوهر من توی دانشگاهمون بود😩😩😩وای وقتی مادرشون زنگ زدن گفتن عزیزم پسرم اجازه دادن گفتم زحمت کشیدن خودم فهمیدم مامان فلانی هستید 🤣🤣🤣🤣 گفت از کجا😳گفتم از پیش شماره خونتون گفت عزیزم چقد زبونت درازه گفتم بله کجاشو دیدین🙈 خلاصه با اجازه خانواده هامون ۵جلسه تنهایی توی دانشگاه حرف زدیم و دیدیم لامصب چقد تفاهم داشتیم😆 خلاصه که ترم اول تور شدم و هر زمان شوهرم میگه خوب منو تور کردی میگم ۶سال توی دانشگاه بودی کسی رو تور نزدی من زیادی ساده بودم...اونم میگه آره تو خیلی ساده بودی که رفتی شماره خونمونو از نت نگاه کردی و اونجور جلو مامانم زبون درازی کردی. منم میگم همینه که هست مجبور که نبودی بیای خاستگاری حتمن خودتم دوست داشتی😂😆 و همینجوری زندگی رو با خاطره گذشته داریم پیش میبریم😊 ۸۰ درصد از زندگیم راضیم و اون ۲۰درصد اختلاف باعث رشد دوتامون شده الانم یه دختر ۷ساله داریم که زبونش از من دراز تره 😂اینم از دستاورد هام🚶🏻‍♀🚶🏻‍♀🚶🏻‍♀ کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
با اجازه ی خانواده ها با خواستگارم رفتیم بیرون تا باهم بیشتر آشنا بشیم ایشون بسیار مقید و خجالتی بودن بنده هم چادری و اولین بار بود با خواستگار بیرون می رفتم بسیار خجالت میکشیدم. همین طور که در پیاده رو قدم میزدیم یه گربه از لای شمشاد ها پرید جلوی من 🙈 منم که از بچگی از گربه ترس وحشتناکی دارم پریدم تو بغل آقای خواستگار 😂 اون بنده خدا هم موند که چی شد و چیکار کنه وایساد به خندیدن😅 الان بعد از گذشت ۶ سال هر وقت بخواد اذیت بکنه میگه تو از اول هم شیفته ی من شده بودی که پریدی تو بغلم 😂 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
🤚این چهار تا استوری مهم رو از ننه ابراهیم بخونیم. @khastegarybazi
اومدن خواستگاری بعد از رفتن یکی از کارد و چنگال های پذیرایی نبود🧐 در این حد که زباله ها رو هم گشتیم و پیداش نکردیم هفته بعد که دوباره تشریف آوردن، مادر نامحترم پسر محترم دست کرد بین مبل ها چاقو رو درآورد نگاه به مامانم کرد گفت حاج خانم شما از هفته پیش تا الان این جا رو تمیز نکردید😕😕 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
یه بار یه مادر و دوستشون اومده بودن خونه‌مون. (چرا طرف با دوستش اومده بود،نمیدونم😐) یه دختر بچه هم باهاشون بود.😕 وسط میوه خوردنِ دختربچه، همون دوستشون به دختربچه گفتن دستشویی داری، آره؟ بریم؟ مادر بنده هم گفتن دستشویی فلان جاست، بفرمایید. در بین راه دستشویی، کامل توقف کردن جلوی اپن آشپزخونه، و کل آشپزخونه رو نگاه کردن. 😐 زیرچشمی نهههه! کامل و با دقت 😐 وقتی رفتن،مامان گفت فکر کنم از اونایی بودن که برای تفریح میومدن خواستگاری 😂😶 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
خواستگاره اومده بود با یه دختر بچه کوچولو. بعد از تعارفات اولیه، دیدم دختر بچه با اشاره بزرگترش یهو خودشو انداخت تو بغلم و شیرجه زد تو صورتم و هی عمیق نفس می کشه 😁 گفتم چیه؟ 😳 گفت مامان‌جونم گفته تا رفتیم بپر تو بغل عروس ببین دهنش بو نمیده؟! 😤 هی از مامان جون چشم و ابرو اومدن و از بچه هم که بگه خودت گفتی خودت گفتی... از قدیم گفتن حرف راست از بچه بشنو... کیه که اهمیت بده و به عواقبش فکر کنه 😂 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
یه بار یه خواستگار داشتم. با مادر و مادربزرگ و خواهر و... اومده بودن. وقتی اومدن برق رفت. 😐 یه‌کم نشستن؛ تا رفتن برق اومد. 😐 نه ما اونا رو دیدیم نه اونا مارو. 😐😐 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi
خواستگاری تموم شد؟ خیلی تاثیرگذار بود. @khastegarybazi
🤚تو یکی از مناطق جنوب شهر تهران یه مسجد هست که نزدیک یه ۷۳ خانواده فقیر رو تحت پوشش خودش قرار داده. البته حدود ۷۰۰ خانواده فقیر رو شناسایی کردن اما چون نمیتونن به همه این خانواده‌ها کمک کنند، مجبور شدن ۷۳ خانواده‌ای که وضع مالی ضعیف تری دارن رو جدا کنند و فقط به اینها کمک کنند. بعضی از این خانواده‌ها یتیم دارن و بعضیاشون حتی برای تهیه نان و خوراک اولیه مشکل دارن. واحد خیریه این مسجد طبق روال سال‌های قبل میخوان‌ تو عید قربان برای این‌خانواده‌ها یک کار خیری انجام بدن دوست دارید در این کار خیر سهیم باشید ؟
🤚بچه‌های مسجد این ایام از مردم و خیرین پول جمع می‌کنن و یه تعداد گوسفند 🐑می‌گیرن و در روز عید قربان، قریانیشون می‌کنن و گوشتش رو بین این خانواده‌های نیازمندپخش می‌کنن. 🛑تقریبا اکثر این خانواده‌های تحت پوشش وضعشون اینطوریه که اگر خیریه بهشون کمک نکنه، گوشت قرمز تو سبد مصرفیشون جایی نداره😔 ✅برای تحت پوشش قرار دادن همه این خانواده‌ها تقریبا نیاز به صد میلیون هست یعنی ۵۰۰ تا سهم ۲۰۰ هزار تومنی هست. 👈حالا هر کسی که دوست داشت در این کار خیر سهیم‌باشه میتونه یک سهم ۲۰۰ هزار تومانی یا هر مبلغی که دوست داشت رو به حساب این خیریه واریز کنه🌺 شماره کارت 👇 👉
۵۸۹۲۱۰۷۰۴۵۰۷۹۷۸۰
👈 بزنید روی شماره کارت خودش کپی میشه به نام گروه جهادی شهید همرنگ
خاطرات سمی خواستگاری
🤚بچه‌های مسجد این ایام از مردم و خیرین پول جمع می‌کنن و یه تعداد گوسفند 🐑می‌گیرن و در روز عید قربان،
🛑بچه‌های خیریه خبر دادن که از چند طریق مختلف فعلا ۳۸ میلیون تونستن جمع کنند و با توجه به واریزی‌های یک ساعت اخیر حدود یک میلیون تومان از این مبلغ رو اعضای کانال واریز کردن‌🤲🤲 🔹انشا الله با لطف خدا این مبلغ صد میلیون جمع بشه و خدا بهمون توفیق بده که ما هم در این کار خیر سهیم‌بشیم 🤲 🤚حدودا ۳۰۰ تا سهم ۲۰۰ تومنی تا رسیدن به این مبلغ مونده می‌تونید مبالغ رو جهت تهیه قربانی به شماره کارت زیر که واریز کنید.👇 👉
۵۸۹۲۱۰۷۰۴۵۰۷۹۷۸۰
👈 🤚به نام گروه جهادی شهید همرنگ
خاطرات سمی خواستگاری
🛑بچه‌های خیریه خبر دادن که از چند طریق مختلف فعلا ۳۸ میلیون تونستن جمع کنند و با توجه به واریزی‌های
یک دقیقه بعد از اینکه پست قبلی در کانال قرار داده شد این پیام رو برام فرستادن🤲🤲 یعنی کل مبلغی که از این طریق واریز شده به سه میلیون و پونصد هزار تومن رسیده‌ اگر میخواید شما هم تو این خیر بزرگ سهیم باشید میتونید یک سهم دویست هزار تومانی یا هر مبلغی که در وسعتون بود به شماره کارت زیر واریز کنید 👇 👉
۵۸۹۲۱۰۷۰۴۵۰۷۹۷۸۰
👈 بزنید روی کارت کپی میشه یه نام گروه جهادی شهید همرنگ
🤚یه اشتباه که ممکنه افرادی که در این ایام در حال آشنایی برای ازدوج هستند مرتکب بشن اینه که به بهونه نزدیک بودن محرم و صفر بخوان سریع، سروته قضیه رو هم بیارن تا عید غدیر عقد کنند. 👈اگر در مراحل آشنایی هستیم صرفا به خاطر اینکه محرم و صفر نزدیکه عجولانه تصمیم نگیریم
خاطرات سمی خواستگاری
🤚یه اشتباه که ممکنه افرادی که در این ایام در حال آشنایی برای ازدوج هستند مرتکب بشن اینه که به بهونه
🤚از واحد خیریه اطلاع دادن که از دیشب تا به الان نزدیک ده میلیون واریزی داشتیم 🌺 🔹یعنی در مجموع ۴۷ میلیون جمع شده و برای رسیدن به صد میلیون نیاز داریم ۲۶۵ تا سهم ۲۰۰ هزار تومنی دیگر هم واریز بشه شماره کارت جهت واریز 👇 👉
۵۸۹۲۱۰۷۰۴۵۰۷۹۷۸۰
👈 بزنید روی شماره کارت خودش کپی میشه به نام گروه جهادی شهید همرنگ
خاطرات سمی خواستگاری
🤚یه اشتباه که ممکنه افرادی که در این ایام در حال آشنایی برای ازدوج هستند مرتکب بشن اینه که به بهونه
به پیوست صحبت این نکته دقیق و درسستون باید اضافه کنم : به بهونه محرم و صفر خواستگار رو معطل نکنیم به بعد از صفر😐 هم خانواده آقا پسر هم خانواده دختر خانم حالا مراحل آشنایی رو تو این دو ماه برید جلو انشالله اگر به نتیجه رسیدید بعد از صفر مراسم بگیرید بخدا تعصب بیجا اصلا خوب نیست خود ائمه هم راضی نیستن به این کارا
خاطرات سمی خواستگاری
🤚یه اشتباه که ممکنه افرادی که در این ایام در حال آشنایی برای ازدوج هستند مرتکب بشن اینه که به بهونه
🛑دوره‌ای که تقریبا داریم به نظر مثبت در مورد ازدواج با طرف مقابلمون می‌رسیم تا موقعی که عقد خونده میشه خیلی دوره مهمیه 🤚 تو این دوره با رفت و آمد و گفتگو بیشتر امکان داره نظرمون تغییر کنه و یا اینکه مصمم تر و مطمئن تر بشیم در مورد ازدواج با طرف مقابلمون ✅بهتره در این باره از مشاوره هم استفاده کنیم چون بحث یک عمر زندگیه. ⚠️نباید به هیچ بهونه ای تا وقتی به شناخت خوبی از طرف مقابلمون نرسیدیم تاریخ مراسم رو جلو بندازیم.
🤚اینها عکس‌های گوشت قربانی که سال قبل با کمک مردم تهیه و بین فقرا تقسیم شد. 👈امشب قراره گوسفندها خریداری بشه و تا به الان نزدیک ۶۳ میلیون جمع شده اگر دوست دارید تو این کار خیر سهیم‌ بشید تا امشب میتونید واریز کنید . حدود دویست تا سهم ۲۰۰ هزار تومانی مونده تا بتونیم برای خانواده‌های تخت پوشش این خانواده، گوشت قربانی تهیه کنیم شماره کارت جهت واریز 👇 👉
۵۸۹۲۱۰۷۰۴۵۰۷۹۷۸۰
👈 بزنید روی شماره کارت خودش کپی میشه به نام گروه جهادی شهید همرنگ
«عن أبی الحسن موسی ( ع ) قال: قال رسول الله (ص) لام سلمة وقد قالت له یا رسول الله نحضر الأضحی ولیس عندی ما أضحی به فأستقرض واضحی؟ قال فاستقرضی فإنه دین مقضی؛ «ام سلمه به رسول خدا (ص) گفت: ای رسول خدا! عید قربان شده و نزد من چیزی نیست که قربانی کنم. آیا برای قربانی قرض کنم؟ پیامبر فرمود: قرض کن که وام آن پرداخت شدنی است.»
🛑ساعات پایانی کمک به این کار خیر بزرگه، حیفه که این فرصت‌ها از دست بره. تمام گوشت‌های قربانی در روز عید قربان به دست خانواده‌های نیازمند واقعی میرسه. خودمون رو از این موقعیت محروم نکنیم شماره کارت جهت واریز 👇 👉
۵۸۹۲۱۰۷۰۴۵۰۷۹۷۸۰
👈 بزنید روی شماره کارت خودش کپی میشه به نام گروه جهادی شهید همرنگ
خاطرات سمی خواستگاری
🛑ساعات پایانی کمک به این کار خیر بزرگه، حیفه که این فرصت‌ها از دست بره. تمام گوشت‌های قربانی در روز
🛑به لطف خدا تا الان ۹۰ میلیون تومان جمع شده برای این کار خیر. فقط پنجاه تا سهم ۲۰۰ هزار تومانی مونده تا برسه صد میلیون تومان عزیزانی که تا الان واریز نکردن تا فرصت تموم نشده میتونن در این کار خیر سهیم بشن و روز عیدی خانواده‌ای مستمندی رو خوشحال کنند. شماره کارت جهت واریز 👇 👉
۵۸۹۲۱۰۷۰۴۵۰۷۹۷۸۰
👈 بزنید روی شماره کارت خودش کپی میشه به نام گروه جهادی شهید همرنگ