eitaa logo
*خط به خط...
145 دنبال‌کننده
628 عکس
34 ویدیو
9 فایل
#کتاب ها خدای خطوط اند... و خطوط خدای کلمات.. و این میان... چه خبر از خدای من؟!
مشاهده در ایتا
دانلود
*خط به خط...
#معرفی_کتاب_محرم 💫فتح خون 💫 #مناسبتی #kettabkhanha
...و تو، ای آنکه در سال شصت و یکم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده‌ای و اکنون، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت، پای به سیاره زمین نهاده‌ای، نومید مشو، که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار می‌کشد تا تو زنجیر خاک از پای ارادت بگشایی و از خود و دلبستگی‌هایش هجرت کنی و به کهف حصین لازمان و لامکان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مکان خود را به قافله سال شصت و یکم هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی... یاران شتاب کنید... قافله در راه است. می‌گویند که گناهکاران را نمی‌پذیرند! آری... گناهکاران را در این قافله راهی نیست... اما پشیمانان را می‌پذیرند. [ ] @kettabkhanha
#معرفی و #گزیده کتاب بسیار زیبای #مربع_های_قرمز به مناسبت آغاز هفته دفاع مقدس @kettabkhanha
✂️ وقتی برگشتم، دیدم مراسم عقد آبجی مهری بهم خورده! دلم سوخت. هم برای مامان، هم برای خودم که دلمو صابون زده بودم برادر عروس بشم. _حالا که ما این همه راه آمده ایم، دلمان را هم صابون زده ایم برای شیرینی عروسی، خب می خواید من زن بگیرم، یک شیرینی هم خورده باشیم💍🍰 هیچ کس حرفم را حدی نگرفت و کنف شدم.دوست داشتم هرطور شده حال و هوایشان عوض شود. سمت علی میرزا و نصرت خانم رو کردم: _می بینید؟؟ خب مگه من چمه؟! میخوام زن بگیرم دیگه! نیت تنها کاری را که نداشتم، زن گرفتن بود..قدر جنگ را فهمیده بودم و می دانستم فرصت های جنگ تکرار شدنی نیست. علی میرزا سری تکان داد و تسبیحش را بالا آورد تا استخاره بگیرد..صورتش به خنده باز شد.استخاره خوب آمده بود!! سمت تلفن رفت و آبجی نفیسه را صدا کرد تا برایش شماره بگیرد. می خواست به یکی از اقوام زنگ بزند و اجازه بگیرد به خواستگاری دخترش برویم! داشتم شوخی میکردم که بخندند! نه این که راستی راستی زنم بدهند! بالا و پایین می پریدم: _بابا شوخی کردم! من ده روز بیشتر مرخصی نگرفتم! باید برگردم جبهه. اما دیگر نظر من برای کسی مهم نبود. @kettabkhanha
*خط به خط...
#معرفی و #گزیده کتاب بسیار زیبای #مربع_های_قرمز به مناسبت آغاز هفته دفاع مقدس @kettabkhanha
✂️ داشتم از تشنگی هلاک می شدم.چشم گرداندم دنبال آب. تن به جنگ و جبهه که بدهی، برای نیازهای اولیه در نمی مانی. یک جور رفع و رجوعشان می کنی. طوری کارمان را راه می انداختیم که انگار بیابان سوراخ سنبه های خانه مان است. لب هایم از نفس های خشکم داغ شده بود. ناگهان دیدم میزایی ظرف یخ و کمی به لیمو زیر بغلش زده و خوشحال سمت من می دود. دلم میخواست یخ هارا مشت کنم و بجوم. اگر یک پارچ آب داشتیم، خوشبخت ترین افراد عالم می شدیم. آفتابه قرمز از دور چشمک می زد. هیچ وقت از دیدن یک آفتابه انقدر خوشحال نشده بودم! تا بلندش کردم، آب داخلش شالاپ آرامی کرد. با صدایش دلم ضعف رفت. یک آفتابه شربت به لیمو درست کردیم. یخ ها به دیواره آفتابه می خوردند. از تق تق ریزشان دلم قیلی ویلی می رفت. لوله را بالای دهانم گرفتم.خنکای شربت تا ته جانم رفت . نفری یک قلپ می خوردیم و آفتابه را دست به دست می کردیم. ناگهان از پشت خاکریز گرد و خاک بلند شد. خودی بود. پریدم جلو ماشین: _بغل گوش عراق کجا میری برادر؟؟ اسیر میشی! تا زیر گلویش خیس عرق بود: _یک جرعه اب داری؟ میرزایی شیطنتش گل کرد. با چشم و ابرو به آفتابه اشاره کرد. در بغل راننده گذاشتمش: _بخور جیگرت حال بیاد. نگاهی به من انداخت، نگاهی به آفتابه . لوله رو جلوی دهانش گذاشت و یک نفس سر کشید.... @kettabkhanha
✂️ آن شب از دهان شیر زنده برگشته بودم و بیشتر از همیشه پکر بودم . نشستم گوشه سنگر به غر زدن. نمی دانستم شهادت آمدنی نیست، رسیدنی است. باید آن قدر بدوی تا به آن برسی. اگر بنشینی تا بیاید، همه السابقون می شوند، می روند و تو جا می مانی. سماوی وسط غرغر هایم داخل سنگر آمد. به حرف هایم کمی گوش داد و چیزی نگفت. آستین هایش را پایین داد و دستی به صورت خیسش کشید. رو به قبله ایستاد. ارام اقامه می گفت و لبش می جنبید. دستش را تا کنار گوشش بالا آورد. مکثی کرد. نگاهش از بالای شانه سمتم چرخید: _شهادت که گفتنی نیست ! چقدر میگی؟ عمل کردنیه. الله اکبر... @kettabkhanha
به مناسبت سالروز تولد مولانا جلال الدین محمد بلخی، معروف به مولوی👇👇👇
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من دل من داند و من دانم و دل داند و من خاک من گل شود و گل شکفد از گل من تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من @kettabkhanha
تو نه چنانی که منم من نه چنانم که تویی تو نه بر آنی که منم من نه بر آنم که تویی من همه در حکم توام تو همه در خون منی گر مه و خورشید شوم من کم از آنم که تویی @kettabkhanha
کتاب بهترین دوست انسانه.📚 وسط حرف زدنش پا می‌شی می‌ری چند روز بعد برمی‌گردی می‌گی خب می‌گفتی... ناراحتم نمی‌شه✅ @kettabkhanha
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
📸آغاز فیلمبرداری فیلم «آن بیست و سه نفر» با حضور سردار سلیمانی 🔸این فیلم روایت گروهی از رزمندگان نوجوان ایرانی است که درجریان جنگ ایران و عراق درسال ۱۳۶۱به اسارت نیروهای عراقی درآمدند
خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده🖋 @kettabkhanha
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿 ستون تمدن 📚 کتاب 📚 🗞 و مطبوعات 🗞 است. 🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿 دانشگاه " واقعی " جایی است که مجموعه ای از 📚 کتاب📚 در آن جمع آوری شده باشد. 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#خواهی_نشوی_همرنگ #رسوای_جماعت_شو! @kettabkhanha
📚🌸📚🌸📚🌸📚🌸📚🌸📚 از جمله کار های مهم ، کتابخوان کردن است. متاسفانه زنان ما با کتابخوانی خیلی انس ندارند. این کتاب ها معارف بشری ست، که ذهن ها برای بهتر فهمیدن، اندیشیدن ، بهتر ابتکار کردن و در موضع صحیح تری قرار گرفتن آماده میکند. @kettabkhanha 📚🌸📚🌸📚🌸📚🌸📚🌸📚
#نقد_رمان #قهوه_ی_سرد_آقای_نویسنده @kettabkhanha
چاپ چهل و ششم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! برداشتی از کتاب‌های عقاید یک دلقک، کوری و پیرمرد و دریا... نویسنده هنر نویسندگی دارد، اما در ذهنش آشوبی از هزاران داستانی است که خوانده. غوغای بی‌هدفی که خواننده را در قایقی سرگردان امواج می‌کند و او را مثل پیرمرد کتاب ارنست همینگوی می‌چرخاند و بدون سود در ساحل پیاده‌اش می‌کند. تنهایی و زندگی‌های مجردی، سرگردانی در کوچه‌های زندگی، بی‌حاصلی و پوچ‌گرایی، روی آوردن به موسیقی و کافه‌ایسم، جلوه‌نمایی روشن‌فکری... همه ارمغان ایسم‌های غرب است که در تمدن خودشان مردم را به ایست محبت و عاطفه کشانده و داد خودشان را هوا برده است. نخست وزیر کشور بیست میلیونی انگلیس مشاوری برای خودش می‌گذارد تا چاره‌ای برای نه میلیون شهروند تنها و افسرده‌ی انگلیسی بیندیشد و نویسندگی ما دارد با افتخار نفی خانواده و تشریح عشق تنهایی‌ها می‌کند... به هر حال نه دانستن داستان یک تیمارستان نیاز حال فکری و روحی جوانان ماست و نه داستان پردازی عشقی‌ مثالی از کودکی تا... ردی از حل عاشقی‌های بی‌محتوای امروزی را در زندگی‌ها رقم می‌زند. نویسنده شاید توانسته تبحر قلم و فراز و فرود خیالش را روی کاغذ نشان دهد اما باری از مسایل کسی را حل که نمی کند شاید بار دقیقه‌های عمر خوانندگان هم بر دوشش سنگینی کند. چه اندیشه‌ای باعث فروش کتابی می‌شود که امید و زندگی و شوق را کور می‌کند... باید شک کرد... کتاب داستان خیالات یک نویسنده است که میخواهد داستان بیماران یک تیمارستان را به تصویر بکشد. داستانی از حرف‌های پر از پرت‌وپلا گویی‌هایی که بیماران روانی یک تیمارستان دارند ... شما خودتان قضاوت کنید بیمارانی که با قرص و غل و زنجیر و زور کننرل می‌شوند می‌توانند چه اندیشه‌‌ای یا چه تحول فکری، چه رشد و امیدی برای خواننده بیاورند... و نتیجه اینکه نویسنده به صورت واقعی در داستان خودش را می‌کشد... مثل صادق هدایت مثل بوف کور کتابش بینایی و روشنایی نمیدهد، بلکه دلزدگی و ناامیدی... 😔😔😔😔😔😔😔😔😔 @kettabkhanha
مکالمه شمر و ابن‌ضبابی در سریال مختار -پشیمان نیستی شمر؟ پیشمان از چه؟ -از جنگ با حسین. یابن ضبابی حسین اگر زنده شود و بخواهد دوباره علیه یزید اقدام کند، من اولین کسی هستم که مقابلش می‌ایستم -شمر قبول نداری در قصه حسین ما فریب یزید را خوردیم‌؟ چه فریبی؟ چه کشکی؟ حسین چون نوه پیامبر است می‌تواند بدعت بیاورد، سنت بشکند و بر خلیفه بشورد؟ -شمر تو این حرف‌ها را از ته دل می‌زنی؟ مرا سفیه دیده‌ای یا خیال می‌کنی جاسوس آل امیه‌ام و قرار است تورا تفتیش عقیده کنم؟ من منم دیوانه، رفیقت. ما ظاهرا عقد اخوت بسته‌ایم اولا: بیعت نکردن باهر خلیفه‌ای بدعت در دین نیست، علی‌الخصوص خلیفه‌ای مثل یزید که آشکارا حدود الهی را می‌شکست دوما: بیعت شکستن اگر معصیت باشد، همه کسانی که در صفین با علی بیعت شکستند معصیت‌کارند از جمله من و تو... پ.ن. چه خوبه که سریال‌هایی مثل مختار رو با دقت در مکالمه‌ها نگاه کنیم، چرا که برخی از حرفها واقعا علمی، زیبا و پاسخ به شبهه است. @kettabkhanha
مختار:هنوز شیطان را خوب نشناخته ای رفیق! مرا با وسوسه قدرت نمی فریبد. می داند شیفته عدالتم، نقاب عدالت به چهره می زند و را به جان می اندازد! @kettabkhanha
📩 اگر خودتان تجربه پیاده‌روی اربعین را دارید، نگاه دیگری به شما می‌دهد. این کتاب خواندنی را برسانید به آنها که از زیارت اربعین سیدالشهدا جا مانده‌اند. @kettabkhanha
*خط به خط...
#معرفی_کتاب_محرم 💫فتح خون 💫 #مناسبتی #kettabkhanha
یاران شتاب کنید... قافله در راه است. می‌گویند که گناهکاران را نمی‌پذیرند! آری... گناهکاران را در این قافله راهی نیست... اما را می‌پذیرند. [] @kettabkhanha
‍ زندانی در برزیل وجود دارد ڪه زندانیان با خواندن یک و نوشتن برداشت خود از ڪتاب می توانند چهار روز از مدت زمان حبس خود کم کنند!📚4⃣ مردی که به جرم سرقت مسلحانه به زندان محکوم شده بود با خواندن حدود سیصد 0⃣0⃣3⃣جلد کتاب، مدت حبس خود را از ده 0⃣1⃣سال به کمتر از هفت7⃣ سال کاهش داد. این مرد پس از آزادی از زندان ، به لطف مطالعات و دانش کسب شده در مدت حبس ، بلافاصله در آزمون ورودی دانشگاه این کشور شد و اکنون پس از گذشته ده سال از آزادی خود و اخذ مدرک دکتری، به عنوان و دانشگاه مشغول به کار است. او بر بسیاری از دوستان متخلف خود اثرات مثبت گذاشت و فرزندان او نیز تحت تاثیر این اقدام پدر، تغییر مسیر داده و در دانشگاه های معتبر پذیرفته شدند.📚 او با این عمل خود الهام بخش افراد زیادی در گرایش به مطالعه و تغییر مسیر زندگی خود شده است.📚🍃 و به راستی که کتاب و و و و را می سازد و تغییر می دهد و پیش میبرد . همت بلند دار که مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیده اند @kettabkhanha 📖🌹🍃🌸🍃🌸🌺📘📕📗...
هدایت شده از کانال حسین دارابی
این روز ها در کشور عراق با پدیده‌ای روبرو هستیم که زائران ایرانی به زبون عربی صحبت می‌کنن و مردم عراقی به زبان فارسی امروز می‌خواستم آدرس بگیرم از یه عراقیه گفتم: 《اَین شارع بنات‌الحسن》 یعنی خیابان بنات‌الحسن کجاست عراقیه گفت: مستقیم برو بعد بپیچ سمت چپ. (تازه چ و پ ندارن عربا) منم گفتم: شکراََ جزیلاََ اونم گفت: خواهش می‌کنم کلا اینجا نصفشون ایرانین نصف دیگشونم اصالتاََ ایرانین @HoseinDarabi