eitaa logo
خط آتش
408 دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
25.9هزار ویدیو
99 فایل
این‌کانال با رویکرد انتشار اخبار و تحلیل های سیاسی و بررسی اوضاع فرهنگی و اجتماعی کشور ایجاد شده است نقد و پیشنهادی دارید با شماره ۰۹۳۸۳۶۱۲۳۷۲ در خدمت هستم
مشاهده در ایتا
دانلود
زخمِ زبان، دردناك تر از زخمِ نيزه است. طَعنُ اللِّسانِ أمَضٌ مِن طَعنِ السِّنانِ [ امیرالمومنین علی عليه السلام ] ميزان الحكمه ج۱۰ ص۲۶۵ @khate_atash
@Maddahionlinمداحی آنلاین - چراغیبت امام زمان عج برای ما عادی شده؟ - استاد عالی.mp3
زمان: حجم: 2.44M
🔹چراغیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برای ما عادی شده؟ حجت الاسلام عالی @khate_atash
باهمه‌«جانم‌عزیزم» باما‌«هان‌چی‌میگی»!!! @khate_atash
4.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◾تورا به جهنم نخواهم برد... آیت الله جاودان @khate_atash
❤️چگونه قلب همسرم را تصاحب کنم؟ ❤️برای تصاحب قلب همسرتان او را با القاب نیکو مورد خطاب قرار دهید به بار عاطفی این جملات که همگی یک معنا دارند توجه کنید: 🔹 پنجره اتاق رو ببند 🔸 علی! پنجره اتاق رو ببند 🔹 علی آقا! پنجره اتاق رو ببند 🔸 علی جان ، عزیزم! پنجره اتاق رو می بندی، لطفا؟... شما دوست دارین با کدوم یک از کلمات بالا مورد خطاب قرار بگیرین ؟؟ @khate_atash
عادتهای زنانه ای که مردان دوست دارند 👈از زبان یک مرد 🔵۱- بوی خوش زن! من در مورد عطر سیصد هزار تومانی شما صحبت نمی کنم بلکه بویی شیرین، واقعی و اصیل که از یک خانم برمی خیزد؛ مردان این بو را دوست دارند. 🔵۲- موهای خیس: ممکن است موهای خیس برای شما کلافه کننده باشد چون به هرجایی می چسبد. اما برای مردان نشان دهنده یک چهره جذاب و تحریک کننده است. 🔵۳- زمانی که پیراهن مردانه همسرتان را به تن می کنید. اوکی، مسئله ای نیست اما فقط آن را از ما ندزدید و برای خودتان نکنید. ما آنها را به دلایل خاصی خریده ایم و چون شما لباس دیگری ندارید که در خانه بپوشید، دلیل نمی شود پیراهنی که ما برای مهمانی های رسمی خریده ایم به تن کنید. اگر این روال عادی و تکرار شود ، دیگر کسی برای خودش خرید نمی کند! 🔵۴- زمانی که سرتان را روی گردن مان می گذارید و نفس می کشید: از بعضی ها شنیده ام که این کار را ناراحت کننده می دانند و نمی توانند به خواب بروند اما اغلب مردان زمانیکه شما سرتان را روی شانه یا گردن شان می گذارید احساس صمیمیت و نزدیکی و مالکیت می کنند. 🔵۵-پوشیدن لباس خوابهای ساتن. اقایون از تماس جنس ساتن با بدنشون احساس لذت میکنند.و محرک است. @khate_atash
━━━━💠🌸💠━━━━ دیدمت لرزید دستم ، چادر اُفـتــاد از سرم یک نفر پرسید:خوبی؟!گفتم:اکـنون بهتـرم زیر لب با اخم گفتی: چادرت را جمــــع کن خنده رو،آهسته تــر گفتــم:اطاعت سرورم عاشق ایـــن غیرت و مردانگی هایت شدم عشق پاکت مردِ بـا احساسِ من! شد باورم عشقِ تو رنگین کمان پاشیده بر دنیایِ مـن هم تــو عشقِ اولم هستی،هــم عشقِ آخرم هرچــه در انکار کوشیدم نشد؛ناممکن است آخرش هم عشقِ مــن! فهمید گویــــا مادرم کــرده شاعر دختری مغرور را چشمت عزیز تا نگاهم بــــــاز کردی، چادر افتاد از ســـرم ━━━━💠🌸💠━━━━ @khate_atash
🔹 غدیری باشیم.... @khate_atash
✨✨✨ در حسرت گذشته ماندن، چیزی جز از دست دادن امروز نیست؛ تو فقط یكبار هجده ساله خواهی بود.. یكبار سی ساله.. یكبار چهل ساله.. و یكبار هفتاد ساله.. در هر سنی كه هستی، روزهایی بی نظیر را تجربه می كنی، چرا كه مثل روزهای دیگر، فقط یكبار تكرار خواهد شد. هر روز از عمر تو زیباست و لذتهای خودش را دارد، به شرط آنكه زندگی كردن را بلد باشی ...... @khate_atash
تلنگر با حوصله بخونین... 🔹 ته پیازو رنده کردم و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چالم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه ، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند. پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم. بابام می گفت: نون خوب خیلی مهمه ! من که بازنشسته ام، کاری ندارم ، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت. هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت. دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله. پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند ، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود . صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا. برای یک لحظه خشکم زد. ما خانواده ی سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم. اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند ومیامدند تو،روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند؛ قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند. برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد. آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم. خونه نا مرتب بود؛ خسته بودم.تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم... چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید! شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید. پرسیدم: برای چی این قدر اصرار کردی؟ گفت: خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم. گفتم: ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست کردم. گفت: حالا مگه چی شده؟ گفتم: چیزی نیست ؟؟؟ !!! در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم. پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟ تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم ! پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند. وقتی شام آماده شد، پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت. مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد. خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت. پدر و مادرم هر دو فوت کردند. چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت: نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟ از تصورش مهره های پشتم تیر می کشه و دردی مثل دشنه در دلم می نشینه راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟ آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند. واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟! حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد: "من آدم زمختی هستم" زمختی یعنی: ندانستن قدر لحظه ها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها. حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟ آخ. لعنتی، چقدر دلم تنگ شده براشون؛ فقط… فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه... میوه داشتیم یا نه... همه چیز کافی بود: من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک . پدرم راست می گفت که: نون خوب خیلی مهمه. من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد. اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی...! زمخت نباشیم @khate_atash
2.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 کی باور می کند که یک مهندس ایرانی یک صد سال پیش یک سنگ سه هزار کیلویی را روی اب شناور سازد.. 👌👏😍 @khate_atash