در برابر دشمنان...
خشونت، قاطعیت و صلابت داشته...
ولی با یکدیگر مهربان باشید.
📖 سوره فتح، آیه ۲۹
@khate_atash
آیت الله قاضی طباطبایی ره :
لقمه حرام انسان را دشمن دین میکند همانطور که ٣٠ هزار حرام خوار در روز عاشورا با امام حسین علیه السلام دشمنی کردند. لقمه شبهه ناک هم انسان را شبهه افکن در دین میکند.
@khate_atash
یه بار از دم در خونه ای رد شدیم .
ذوق کردم و با صدای بلند گفتم: بوی بابابزرگ میاد 😍😍
مامانم یه پس گردنی بهم زد، گفت: خنگول، بوی تریاکه 😂🤣
@khate_atash
12.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍 سورپرایز روز تولد خانم کم حجاب در میدان هفت تیر در روز گذشته
💔دل نوشته پس از حجاب کامل: در روز تولدم در موکب حضرت زهرا متحول شدم
@khate_atash
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
از سختدلیهای تو مأیوس نشد دل
این شیشه امید دگر از سنگ تو دارد
در چشم کسی جـا نکنم گر تو برانی
کی صلح کسی چاشنی جنگ تو دارد
━━━━💠🌸💠━━━━
#فیاض_لاهیجی
@khate_atash
بنظرم هیچکس مانند او برای انقلاب، نظام و رهبری هزینه نداد، چه هزینه آبرویی، چه هزینه علمی و هیچکس را مانند او تخریب نکردند، چه دشمنان، چه جناحهای سیاسی داخلی و...
وقتی در حدود سالهای هشتاد و در دوره اصلاحات، عبدالکریم سروشها و دیگران نظریه ولایت فقیه را زیر سوال بردند و حملهها کردند و هیچکس هم حریف آنها نبود، هر هفته جمعهها از قم به تهران میآمد و پیش از خطبههای نمازجمعه تمام شبهات علمی درباره ولایت فقیه را پاسخ میداد، پاسخهای متقنی که دهنها را میبست
یکتنه علیه هجمهها سینه سپر میکرد. حالا میفهمم دلیل آنهمه تخریبها در آن دورهها را....
او درسالرور شهادت حاج قاسم از دنیا رفت. آن روزها جایی ذیل عکس #علامه_مصباح یزدی نوشتم، در سالگرد شهادت مالک، عمار از دنیا رفت و به مالک پیوست. عدهای نوشتند چرا مقایسه میکنی بین اصحاب خاص امیرالمؤمنین و پیامبر صلوات الله علیهم و دیگران. از نظر من میتوان بادلایل عقلی، منطقی، تاریخی، کلامی، اعتقادی و.... ثابت کرد، چه بسا مالکها و عمارهای این زمان، بالاتر از عمارها و مالکهای عصر امیرالمؤمنین باشند
سلام بر مالکها
سلام بر عمارها
@khate_atash
خاطره لبخند مادر شهید
بی بی سکینه از دار دنیا فقط یک پسر داشت.با پول کارگری علی را بزرگ کرد.علی شفیعی رفت جبهه و شهید شد.
حاج قاسم هر جا بود،از سوریه،از عراق،از لبنان،زنگ می زد و احوال بی بی سکینه را می پرسید،کرمان که می آمد،حتما می رفت دیدنش،پیرزن کسی را نداشت.حاجی آستین بالا می زد و دستی به سر وگوش خانه می کشید.تشک و ملحفه ی تخت بی بی را مرتب می کرد،استکان ها را می شست؛خلاصه هر کاری از دستش برمی آمد انجام می داد.بعد هم دوتا چای قند پهلو می ریخت و می نشست کنار مادر شهید.لبخند پیرزن،خستگی را از جان حاج قاسم می شست و می برد.
📚 منبع: کتاب سلیمانی عزیز۲ ص ۱۲۶
@khate_atash