eitaa logo
خط معلم
465 دنبال‌کننده
926 عکس
137 ویدیو
27 فایل
بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان مرکز شهید باهنر (ره) تهران هر کجا که قرار گرفته‌اید، همان‌جا را مرکز دنیا بدانید🌱 آدرس کانال در پیام‌رسان بله: https://ble.ir/khate_moallem آدرس کانال در پیام‌رسان تلگرام: https://t.me/khate_moallem
مشاهده در ایتا
دانلود
خط معلم
🥀 پویش #رفیق_شهیدم - می‌گویند مهمان است؛ اما فی‌الواقع این است که میزبان اوست و ما مهمان.. ما مهمان
🥀 پویش یک روز قبل از مراسم میهانِ‌مادر بود؛ وارد دانشگاه شدم... از یک ماه قبل زمزمه‌ی انتظار برای یک مهمان ویژه در دانشگاه پیچیده بود، از یک ماه قبل همه دانشجویان دست به دست هم داده و در تلاش بودند مراسم استقبال از مهمانِ ویژه‌‌ی ما به خوبی برگزار شود، الان هم خواهران و برادران باهم مشغول آماده سازی مقدمات مراسم بودند، بعدها متوجه شدم تعدادی از آن‌ها شب را هم در دانشگاه سپری کرده‌ بودند که بتوانند تا دیر وقت و فردا صبح هم کارها را پیش ببرند. مانند باقی دانشجویان از کنار خواهران و برادران مشغول به کار گذشتم و به کلاس رفتم... فردای آن روز، روز موعود و دیدار میهمانمان، خود را میان جمعیتی که زیر لب ذکر می‌گفتند و اشک در چشم داشتند یافتم... از خانواده‌های شهدا گرفته تا اساتید و کارمندان و دانشجویان، همگی غرق در تب و تاب آن لحظات بودند... همان زمان بود که دلیل آن همه شور اشتیاق برای برگزاری مراسم را فهمیدم... ارزش آن لحظاتی که نصیبمان شد... درک کردم نگاه شهیدمان چه‌قدر شامل حالمان بوده و آنچه به راستی رزق ما از آن مراسم بود، چیست... اینکه مختصات هر کدام از ما، نسبت به میهمانمان، نسبت به آن رواح طیبه و آن خون‌های جاری بر زمین، کجاست... ✍️ یک دانشجو معلم 🌐 بله | تلگرام ▫️خط معلم | بسیج دانشجویی مرکز شهید باهنر تهران @khate_moallem_eitta
خط معلم
🥀 پویش #رفیق_شهیدم یک روز قبل از مراسم میهانِ‌مادر بود؛ وارد دانشگاه شدم... از یک ماه قبل زمزمه‌ی ا
🥀 پویش چند روز مانده بود تا روز موعود.. آن روزها در دلم حول و لای عجیبی بود، شب‌ها سعی می‌کردم در حد چند دقیقه هم که شده با مزار خالی‌ای که قرار بود به زودی پیکر قهرمان در آن آرام بگیرد، خلوت کنم.. درددل‌های خواهرانه‌ی خود را در عمق مزاری که قرار بود به زودی تبدیل به آرامگاه عزیز جانمان شود، جاگذاری می‌کردم.. شب‌ها کنار مزار خالی‌اش تلاش می‌کردم با تلاوت زیارت عاشورا، سرمای خاک را بگیرم و گرمای وجود اهل‌بیت را به خانه‌ی جدید شهیدمان هدیه کنم. یکی از شبهایی که کنار مزار خالی شهید عزیزمان نشسته بودم، یاد همان حفره‌ای افتادم که در نزدیکی حسینیه‌ی گردان تخریب دیده بودم.. ناخودآگاه به داخل مزار رفتم، داخل مزار نشستم و به عقب تکیه دادم.. برای چند لحظه چشمانم را بستم.. عجیب بود.. در توانم نیست وصف کردن آن لحظات.. یک آن گمان کردم نکند واقعا عمر من به سر آمده‌؟.. و از این بابت وحشت کردم.. که کاش من هم عاقبتم مثل شهید عزیزمان اینچنین مي‌شد.. ختم به شهادت، نه به صورت یک مرگ عادی.. موبایلم را از کیف بیرون آوردم و شروع کردم به تلاوت زیارت عاشورا.. اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ.. ✍️ دانشجو معلم مطهره مرندی 🌐 بله | تلگرام ▫️خط معلم | بسیج دانشجویی مرکز شهید باهنر تهران @khate_moallem_eitta
هدایت شده از شبنا نیوز
| 🔅مسئولیت پذیر 📁 ۱۱ دی ۱۴۰۲ شبای قبل سفر بود که به خاطر حجم کارا تصمیم گرفتیم برای هر مسئولیت کاروان، یه خادم راهبر بذاریم. قرار شد فائزه علاوه بر خادم پشتیبان، حواسش به بقیه‌ی خادمای پشتیبان هم باشه. خیلی هم خوب از پسش براومد.. - ۱ روز تا پایان ثبت‌نام راهیان مقاومت 🌐 بله | ایتا | تلگرام ▫️شبنا؛ راوی رویدادهای فرهنگیان @shabnaa_news
📻 رادیو باهنر به زودی تقدیم می‌کند: 🍉 یلدا نامه 🍉 🔸ویژه برنامه رادیو باهنر به مناسبت شب یلدا 👤 مجری: مبینا کرمی 📝 نویسندگان: عاطفه رجبی، مبینا کرمی 🎙 گویندگان: خدیجه مصداقی، عاطفه رجبی، فاطمه فتحی‌زاد 📌 انتشار به زودی.. 🌐 بله | تلگرام ▫️خط معلم | بسیج دانشجویی مرکز شهید باهنر تهران @khate_moallem_eitta
خط معلم
🥀 پویش شب قبل از مراسم بود. پس از وداعی پرشور با شهید عزیزمان در دانشگاه شهید بهشتی، به دانشگاه خودمان بازگشتیم. خستگی از چهره‌هایمان آشکار بود؛ چند روزی می‌شد که تمام توانمان را گذاشته بودیم و از صبح بی‌وقفه کار می‌کردیم. اما هنوز کارهای بسیاری باقی مانده بود که باید انجام می‌شد. قرار بود که وسایل را به خوابگاه ببریم و بلافاصله به حیاط برگردیم تا فضاسازی را به اتمام برسانیم، اما.. به دلیل شرایط و محدودیت‌هایی که پیش آمد، مجبور شدیم کار را نیمه‌تمام رها کنیم. با دلی پر از نگرانی و ذهنی آشفته به خوابگاه برگشتیم. نگرانی از اینکه نکند فردا صبح، پیش از شروع مراسم، نتوانیم همه‌چیز را آماده کنیم، لحظه‌ای رهایمان نمی‌کرد. سکوت سنگینی بر اتاق حاکم شد. هرکس در گوشه‌ای فرو رفت؛ بعضی غرق در افکارشان، بعضی در نگاه‌هایی که به هیچ‌جا ختم نمی‌شد. بعد از چند دقیقه، ناگهان یکی از بچه‌ها، پرچم حرم سیدالشهدا (ع) را از میان پارچه‌ای مشکی بیرون آورد و آرام، اما محکم گفت: «بیایید به خود شهید پناه ببریم.. شاید او گره از کارمان باز کند.» انگار همین یک جمله کافی بود تا بغضی که از لحظه وداع در گلوی همه‌مان مانده بود، ترک بردارد. اشک‌ها بی‌اختیار جاری شدند. حلقه‌ای ساختیم، پرچم را در میان گذاشتیم و با تمام وجود زیارت عاشورا و دعای توسل خواندیم.. آن لحظات، آن حس ناب و وصف‌ناشدنی، چیزی فراتر از کلمات بود. گویی در دل شب، خود شهید آمده بود؛ آرام، اما مصمم، تا بار سنگین دل‌هایمان را سبک‌تر کند و دستمان را بگیرد.. ✍️ یک دانشجو معلم 🌐 بله | تلگرام ▫️خط معلم | بسیج دانشجویی مرکز شهید باهنر تهران @khate_moallem_eitta
هدایت شده از شبنا نیوز
| 🔅حواسش به بچه‌ها بود 📁 ۱۲ دی ۱۴۰۲ هرچی به مسئول کاروان می‌گفتیم یه چیزی از فائزه بگو، فقط می‌گفت: «همیشه فائزه بود که توی پشت‌صحنه‌ی سفر خیالمو راحت می‌کرد..» - ۱۳ ساعت تا پایان ثبت‌نام راهیان مقاومت 🌐 بله | ایتا | تلگرام ▫️شبنا؛ راوی رویدادهای فرهنگیان @shabnaa_news
خط معلم
#بشنویم 📻 رادیو باهنر تقدیم می‌کند : 🔰 مجموعه روایت‌های زنان روایت ساز - قسمت ششم 🔹عُمری‌‌ست دخیل
بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان مرکز شهید باهنر (ره) تهران یلدا نامه رادیو باهنر.mp3
زمان: حجم: 15.35M
📻 رادیو باهنر تقدیم می‌کند: 🍉 یلدا نامه - بخش اول 🌱 ویژه برنامه به مناسبت شب یلدا ⁉️ میدونی فرق این یلدا با یلداهای دیگه چیه؟ 📲 جواب رو برامون تو کامنت‌های بله یا تلگرام بنویس! 🌐 بله | تلگرام ▫️خط معلم | بسیج دانشجویی مرکز شهید باهنر تهران @khate_moallem_eitta
خط معلم
🥀 پویش مهمانی در راه است.. هر کس به سویی می‌دود فردی اسپند دود می‌کند خادمی لباس خود را مرتب می‌کند مادری به یاد فرزندش اشک می‌ریزد برای گرفتن زیر تابوت در دل خدام غوغا و هیجانی به پاست... دختری در ذهنش می‌گذرد چگونه برایش خواهری کنم.. پسری فکر می‌کند چگونه برایش برادری کنم.. چشم‌ها می‌چرخد و گوش‌ها تیز می‌شود در پی خبر؛ که چه زمانی مهمان عزیز می‌رسد.. و بالاخره می‌رسد مهمان مادر می‌رسد و دیگر هیچ‌کس جز تابوت و مهمان مادر هیچ نمی‌بیند.. آری فرزند زهرا(س) می‌رسد مادر گمنام می‌خرد.. و هیچ‌کس فکرش را هم نمی‌کرد که درست چند روز بعد دانشجومعلمی از میان ما، گمنام خریده شود و نام شهیده دانشجومعلم فائزه رحیمی زمزمه‌ی لب‌ها گردد.. ✍️ دانشجو معلم زینب حاجی‌حسینی 🌐 بله | تلگرام ▫️خط معلم | بسیج دانشجویی مرکز شهید باهنر تهران @khate_moallem_eitta
خط معلم
🥀 پویش #رفیق_شهیدم مهمانی در راه است.. هر کس به سویی می‌دود فردی اسپند دود می‌کند خادمی لباس خود را
🥀 پویش مراسم رسما شروع شد.. یک دفعه پشت بلندگو اعلام شد: میهمانان گرامی، همگی به استقبال شهیدمان بروید و برایش خواهری کنید. همه بیایید به‌جز خادمان! جمله شوک‌آوری بود! باید یک امتحان دیگر را تحمل می‌کردیم.. نمی‌توانستیم زیر تابوت شهید را بگیریم.. برخی برای دیدن تکرار نشدنی‌ترین صحنه تاریخی دانشگاه، لحظه‌ای مسئولیت را رها کردند و به استقبال شهید رفتند، اما برخی مانده بودند. شهید را روی سِن آوردند؛ مادر شهید مفقودالاثری با بی‌تابی‌هایش دل همه‌مان را هوایی می‌کرد‌.. سالروز وفات ام البنین(س) بود و خیلی‌ها متوسل شده بودند به آقا ابالفضل(ع).. کسی چه می‌داند؟ شاید دوست شهیدمان، فائزه رحیمی هم همانجا متوسل شده بود.. نام پسر آن مادر شهید، مصطفی بود. و با گریه‌هایش نام مصطفی را هنگام بغل کردن کفن شهید، مدام به زبان می‌آورد. راوی می گفت: دیگر شهید گمنامتان نام‌دار شده است.. از آن روز بسیاری از دانشجوها به شهید دانشگاه، (مصطفی) می‌گویند. مصطفی، برای ما که آمدنش را به چشم دیدیم، تحولی عظیم در دل‌هایمان داشت و با جان و دل به او متوسل می‌شویم.. امیدواریم که سایر دانشجوها در دوره های بعد، همینقدر آقا مصطفی ما را تکریم کنند.. ✍️ دانشجو معلم زهرا پاشایی 🌐 بله | تلگرام ▫️خط معلم | بسیج دانشجویی مرکز شهید باهنر تهران @khate_moallem_eitta