🔷پدر شهید :
یکی از خصوصیات ایشان این بود که هر جایی میرفت و هر کاری میکرد هیچ چیزی به ما نمیگفت و با شوخی😂 بحث را عوض میکرد،
به همین علت ما تا بعد از #شهادت ایشان نمیدانستیم #جانباز است.
یک ماه پیش به ایشان نامه زدند و گفتند به اصفهان برود و یک عکس پزشکی از خودش بگیرد و جوابش را بیاورد، زمانی که برگشت مادرش به او گفت این عکس برای چیست❓اما او بحث را عوض کرد و گفت چیز مهمی نیست.
پسرم از سال 1394 در حلب #سوریه #شیمیایی شده بود و تا الان به ما نگفته بود.😔
ما بعد از #شهادتش متوجه شدیم 40 درصد عفونت ریوی داشته است و یک کلمه به ما نگفته بود.
#شهیدوحیدزمانینیا
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
#سردارشهیدحاجقاسمسلیمانی در بخشی از وصیت نامه خود خطاب به همسرش خواسته است که در کنار مزار #شهیدیوسفالهی به خاک سپرده شود،
🛑 این شهید والامقام کیست که سردار دلها حاج قاسم سلیمانی در آخرین خواسته خود می خواهد که در کنار او آرام بگیرد❓❓
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
#شهیدمحمدحسینیوسفالهی سال 1340 در شهر «کرمان» متولد شد، پدرش فرهنگی بود و در آموزش و پرورش خدمت می کرد.
محیط خانواده کاملا فرهنگی بود و همه فرزندان از همان کودکی با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با اسلام و قرآن آشنا می شدند.
علاقه زیاد و ارتباط عمیق محمد حسین با #نهجالبلاغه نیز ریشه در همین دوران دارد.
در روزهای انقلاب محمد حسین دبیرستانی بود و حضوری فعال داشت و یکی از عاملان حرکتهای دانش آموزان در شهر کرمان بود.
آغاز جنگ عراق علیه ایران در لشکر 41 ثارالله واحد اطلاعات و عملیات به فعالیت خود ادامه داد و بعدها به عنوان جانشین فرمانده این واحد انتخاب شد. در طول جنگ پنج مرتبه به سختی مجروح شد و بالاخره آخرین بار در عملیات والفجر هشت به دلیل مصدومیت حاصل از بمبهای شیمیایی در بیست و هفتم بهمن ماه سال 1364 در بیمارستان لبافی نژاد تهران به #شهادت رسید.❤️
#شهیدمحمدحسینیوسفالهی
#شهیدسردارحاجقاسمسلیمانی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
8.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻گریه های #شهیدسردارقاسمسلیمانی درفراق دوست شهیدش #محمدحسینیوسفالهی 😭😭
چگونه لبی بخندد که عارف ما ، عاشق ما، مخلص ما ، حسین آقای ما نباشد ....😭😭😭😭
#شهیدسردارحاجقاسمسلیمانی
#شهیدمحمدحسینیوسفالهی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره ای از #شهیدمحمدحسینیوسفالهی به زبان همرزم شهیدشان #شهیدحاجقاسمسلیمانی
حتماا ببینید 👆👆
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
دو تا از بچّه های واحد شناسایی ازما جدا شدند. آنها با لباس غوّاصی در آب-ها جلو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند.
محمّد حسین که مسؤول اطّلاعات لشکر ثارالله بود، موضوع را با برادر حاج قاسم سلیمانی ـ فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت.
حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر #اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر می شود.
امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب #تکلیف این دو نفر را مشخّص می کنم.
صبح روز بعد حسین را دیدم. خوش حال 😊بود. گفتم: چه شد؟ به قرارگاه خبر دادید؟
گفت: نه. پرسیدم: چرا؟!
مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را.
با خوش حالی گفتم: الآن کجا هستند؟
گفت: «در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهرة اکبر نور بود❗️خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟
اکبر اگر درون آب هم بود، #نماز شبش ترک نمی شد. در ثانی اکبر نامزد داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود.
اکبر در خواب گفت که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر می گردیم.»
پرسیدم: چه طور؟!
گفت: #شهید شده اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل.
من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست.
وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده❗️بعد هم پیکر اکبر پیدا شد❗️
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
به من گفته بود در کنار اروند بمان و جذر و مدّ آب را که روی میله ثبت می شود بنویس.
بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد.
نیمه های شب خوابم😴😴 برد. آن هم فقط 25 دقیقه.
بعداً برای این فاصلة زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم. وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: #توشهیدنمیشوی❗️❗️❗️
با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و گفت: چرا آن 25 دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر می نوشتی که خوابم برد، بهتر از #دروغ نوشتن بود.
در آن شب و در آن جا هیچ کس جز خدا همراه من نبود❗️❗️
#شهیدمحمدحسینیوسفالهی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔴آخرین روز ...ازسردار آسمانی
...خواندنی
پنجشنبه(98/10/12)
ساعت 7 صبح
#دمشق
با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه میشوم،
هوا ابری است و نسیم سردی میوزد.
.
ساعت 7:45 صبح
به مکان جلسه رسیدم.
مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروههای مقاومت در #سوریه حاضرند.
.
ساعت 8 صبح
همه با هم صحبت میکنند... درب باز میشود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد میشود.
با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی میکند
دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری میشود تا اینکه حاجقاسم جلسه را رسما آغاز میکند...
هنوز در مقدمات بحث است که میگوید؛
همه بنویسن، هرچی میگم رو بنویسین!
همیشه نکات را مینوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت.
.
گفت و گفت... از منشور پنجسال آینده... از برنامه تکتک گروههای مقاومت در پنجسال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از...
کاغذها پر میشد و کاغذ بعدی...
سابقه نداشت این حجم مطالب برای یکجلسه
.
آنهایی که با حاجی کار کردند میدانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطعکردن صحبتهایش را نمیدهد، اما #پنج_شنبه اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه...
.
ساعت 11:40 ظهر
زمان اذان ظهر رسید
با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد!
.
ساعت 3 عصر
حدود #هفت_ساعت! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم.
پایان جلسه...
مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبتکنان تا درب خروج همراهیش کردیم.
خوردویی بیرون منتظر حاجی بود
حاجقاسم عازم #بیروت شد تا سیدحسننصرالله را ببیند...
.
ساعت حدود 9 شب
حاجی از #بیروت به دمشق برگشته
شخص همراهش میگفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و #خداحافظی کردند.
حاجی اعلام کرد امشب عازم #عراق است و هماهنگی کنند
سکوت شد...
یکی گفت؛
حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین!
حاجقاسم با لبخند گفت؛
میترسین #شهید بشم!
باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد
_ #شهادت که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعهست!
_ حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم
حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمردهشمرده گفت:
میوه وقتی میرسه باغبان باید بچیندش، #میوه_رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده میشه و خودش میفته!
بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضیها اشاره کرد؛ اینم رسیدهست، اینم رسیدهست...
ساعت 12 شب
هواپیما پرواز کرد
ساعت 2 صبح جمعه
خبر شهادت حاجی رسید
به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم
کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود...
(راوی؛ ستاد لشکر فاطمیون)
🌹شادی روح مطهرش سه صلوات
@syed213
سه روز با هم هم سفر بوديم.
در تمام اين مدت هر جا كه براي #نماز توقف كرديم، محمد حسين مي ايستاد
كنار مهرهاي نماز و يكي يكي مهره ها را بر مي داشت و با دقت🤔 نگاه مي كرد.
مي خواستم بفهم براي چه اين كار را انجام مي دهد، تا اينكه يك بار ايستاد به #نماز، مهرش را برداشتم.
سبز رنگ بود و بوي عجيبي داشت. #تربتكربلا بود.
#شهیدمحمدحسینیوسفالهی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28