🏷 سلیمانی چگونه #سلیمانی شد...
#فقطبرایخدا💕
جانباز بالای پنجاه درصد بود، هم حقوق جانبازی داشت، هم حق پرستاری، کارت بانکیاش را داد، گفت؛ این پول را خرج درمان جانبازانی کنید که توانش را ندارند.
این همه سال به موجودی کارت دست نزده بود❗️
#سپهبدشهیدقاسمسلیمانی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🏷 سلیمانی چگونه #سلیمانی شد...
#فقطبرایخدا
فرش کوچکی انداخت جلوی حیاط خانه پدری اش ، توی آفتاب ☀️.
پیرمرد را از حمام بیرون آورد ، روی فرش نشاند و سرش را خشک کرد
دست و پیشانی اش را می بوسید و میگفت : همه ی دل خوشی من توی دنیا ، #پدرمه😊 .
#احترامبهپدرومادر
#سپهبدشهیدقاسمسلیمانی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
▪️دیروز صبح، «علیرضا»، بعداز 3 ماه و چند روز از شهادت پدر به دنیا آمد.😔
پدرش شهید شهروز مظفرینیا سرتیم حفاظت حاج قاسم بود که همراه وی در 13 دی ماه سال 98 به شهادت رسید.🕊
از شهید مظفری نیا دو فرزند دختر دیگر نیز به یادگار مانده است.
روحشان شاد
💬 مهدی بختیاری
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🏷سلیمانی چگونه سلیمانی شد...
#فقطبرایخدا
ظرف غذایش که دست نخورده میماند وحشت میکردیم😔، مطمئن میشدیم به گروهانی در یک گوشه خطِ لشکر غذا نرسیده، اینطوری اعتراض میکرد به کارمان.
تا آن گروهان را پیدا نمیکردیم و غذا نمیدادیم، لب به غذایش نمیزد.
گاهی چهل و هشت ساعت غذا نمیخورد تا یقین کند همه غذا خوردهاند❗️
#سپهبدشهیدقاسمسلیمانی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🏷سلیمانی چگونه #سلیمانی شد
#فقطبرایخدا💕
آمد به خط فاطمیون
شب که شد گفتیم لابد می رود یک جایی دور از هیایوی رزمنده ها استراحت کند .
کفش هایش را گذاشت زیر سرش ، گوشه اتاق دراز کشید .
خودمان خجالت کشیدیم، اتاق را خلوت کردیم تاچند ساعت استراحت کند
#سپهبدشهیدقاسمسلیمانی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
#فقطبرایخدا💕
🍃 حاج قاسم هنگام افطار میگفت نزدیک افطار، عطش انسان برای آب و غذا زیاد میشود؛ در این لحظهها اجر این #نماز بیشتر است 🌺
#سپهبدشهیدقاسمسلیمانی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🏷مدالذوالفقار
#فقطبرایخدا💕
روزی که بابا مدال ذوالفقار را از حضرت آقا گرفتند، به ایشان تبریک گفتم.
گفتند: اینها همه دنیویاست، دعا کن یک روز مدال اخرویام را از #خدا بگیرم.
گفتند: مبادا مغرور شوید پدرتان فلان مقام و مدال را دارد❗️
در ذهنتان باشد پدرتان فقط یک سرباز و خادم مردم است و شما هم از مردم و خادم مردمید🌸
🔹زینب سلیمانی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🏷دعوتش کرده بودند برای سخنرانی در یک همایش.
توی سطح شهر کرمان هم بنرهای تبلیغاتی را با عکس حاجی زده بودند. وقتی رفت پشت تریبون قبل از هر حرفی گلایه کرد و گفت: «این رسم که هرکه میآید یک جا سخنرانی میکند، تصاویرش را میزنند.
مداح میآید با عکس، روحانی میآید با عکس، بعد با کلی تبلیغات، این اسراف است.
کار خوبی نیست... من بچه اینجا هستم، بچه دهات هستم، بچه عشایری هستم، فقیر هستم، ظرفیتم این کارها نیست.»
🔸
مجاهد عراقی تعریف میکرد. میگفت: «خودم دیدم. آستینهاش رو بالا زد و با نصف یک بطری آب کوچیک وضو گرفت. بهاندازه چندتا مشت آب هم نمیخواست اسراف کنه.»
منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص 161
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
یهو میومد میگفت "چرا شماها بیکارید"⁉️
میگفتیم "حاجی! نمیبینی اسلحه دستمونه؟! یا ماموریت هستیم و مشغولیم؟!"
میگفت "نه .. بیکار نباش! زبونت به ذکر خدا بچرخه پسر ..📿 همینطور که نشستی، هرکاری که میکنی #ذکر هم بگو"..
وقتی هم کنار فرودگاه بغداد زدنش تو ماشینش کتاب دعا و قرآنش بود ..💔
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🏷مادر شهید:
به خواب رفته بودم و خیلی گریه کرده بودم که سهراب آمد به خوابم😍دیدم یک دریا هست که خیلی عمق آن روشن است و اگر یک سکه بیندازی معلوم است ولی خیلی عمیق و گود است و روی آن نرده گذاشته اند و من تا خواستم پایم را روی نرده بگذارم می رفتم پایین…
گفتم : خدایا من می خواهم بروم آن طرف چرا من را می برد پایین؟!😔
دیدم پسرم شهیدم از آن طرف گفت : مامان جان چرا ناراحتی؟!
گفتم : سهراب جان می خواهم بیایم آن طرف ولی از این دریا می ترسم…😢
گفت : قسم بخور که دیگر گریه نمی کنی تا من بیایم دستت را بگیرم ببرم آن طرف…☝️
گفتم : نمی شود که گریه نکنم..!😞
گفت : نه… گریه بکن ، گریه برای امام حسین (ع) و حضرت فاطمه (س) بکن..
برای حضرت ام البنین گریه بکن برای من گریه نکن…✅
دستت را می گیرم و می برمت آن طرف…
آمد و دستم را گرفت ، نه آب بود و نه چیزی و رفتیم آن طرف…
لباس های سبز هم پوشیده بود و با آن چشم های آبی تا زمانی میرفت به من پشت نکرد و از آن زمان گریه که می کنم می گویم به نیت امام حسین (ع)….💔
#شهیدسهرابعلیخانی🌹
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
💎 #غذایاعیانی
🏷خاطره از همسر بزرگوار شهید مدافع حرم#مهدی_حسینی
👈همسرم
این عکس در دست تو بماند به امانت، تا آن زمان که من #شهید شدم. آنوقت به کسانی نشان بده که میگویند: "هرکس بره سوریه نونش تو روغنه..."❗️💔
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
هدایت شده از 🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
زندگے به سبک شهـــــدا
ماه رمضان برای احمد طعم خاصی داشت، انتظار ماه رمضان را میکشید که #اعتکاف کند و شبهای قدر احیا و شب زنده داری نماید....
او رمضان را ایستگاهی برای توقف و به راه افتادن با نیروی بیشتر میدانست و سفارش میکرد که به ایتام رسیدگی کنیم، از بچههای کشافه میخواست هر کس چیزی با خود از خانه بیاورد و همه را به خانوادههای مستضعفی که میشناخت میداد، با این کار هم بخشندگی را به اعضای کشافه آموزش میداد و هم انجام کار گروهی و در واقع میخواست همه را در این امر مستحب شریک کند...
#مدافـــــع_حـــــرم
#شهیـد #احمد_محمد_مشلب