8.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ولی آهنگای عاشقانه قدیمی
یه جور دیگه قشنگن😍💕🌺
@khaterate_shirin
😊یه زمانی برای خودش سالار بوده،
هیچی تو این دنیا همیشه در اوج نیست
@khaterate_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهنگ بسیار زیبا و شنیدنی 🌺🍃💕
@khaterate_shirin
سه چیز زیباست:
بیخبر؛ دعایت کنند
نبینی، نگاهت کنند
ندانی؛ یادت کنند
من دعایتان میکنم به خیر
نگاهتان می کنم به پاکی
یادتان می کنم به خوبی
هر جا هستید
بهترین ها رو برایتان آرزو دارم
@khaterate_shirin
8.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دستانم را بگیر.
مرا ببر بر پُل خاطراتِ روزهایی
که زود گذشت.
آنجا که سادگی زیباترین بود
و زیباترین ها در سادگی...
#ساناز_سلطانی
@khaterate_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غصه دنیا را نباید خورد
@khaterate_shirin
10.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آهنگ زیبا و دلنشین❤️🌸
@khaterate_shirin
10.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حال و هوای شیراز قشنگ 😍
@khaterate_shirin
📘#حکایت_خواندنی
💞مردی گناهکار در آستانه ی دار زدن بود. او به فرماندار شهر گفت: «واپسین خواسته ی مرا برآورده کنید. به من مهلت دهید بروم از مادرم که در شهر دوردستی است، خداحافظی کنم. من قول می دهم بازگردم.»
فرماندار و مردمان با شگفتی و ریشخند بدو نگریست. با این حال فرماندار به مردم تماشاگر گفت: «چه کسی ضمانت این مرد را می کند؟»
ولی کسی را یارای ضمانت نبود. مرد گناهکار با خواری و زاری گفت:
«ای مردم شما می دانید كه من در این شهر بیگانه ام و آشنایی ندارم. یك نفر برای خشنودی خدای ضامن شود تا من بروم با مادرم بدرود گویم و بازگردم.»
ناگه یکی از میان مردم گفت:«من ضامن می شوم. اگر نیامد به جای او مرا بكشید.»
فرماندار شهر در میان ناباوری همگان پذیرفت. ضامن را زندانی كردند و مرد محكوم از چنگال مرگ گریخت. روز موعود رسید و محكوم نیامد.
ضامن را به ستون بستند تا دارش بزنند، مرد ضامن درخواست كرد: «مرا از این ستون ببرید و به آن ستون ببندید.»
گفتند:«چرا؟» گفت:« از این ستون به آن ستون فرج است.»
پذیرفتند و او را بردند به ستون دیگر بستند که در این میان مرد محکوم فریاد زنان بازگشت.
محكوم از راه رسید ضامن را رهایی داد و ریسمان مرگ را به گردن خود انداخت.
فرماندار با دیدن این وفای به پیمان، مرد گنهکار محکوم به اعدام را بخشید و ضامن نیز با از این ستون به آن ستون رفتن از مرگ رهایی یافت.
از همین رو به کسی که گرفتاری بزرگی برایش پیش بیاید و ناامید شود؛ می گویند: «از این ستون به آن ستون فَرَج است.»
یعنی تو کاری انجام بده هرچند به نظر بی سود باشد ولی شاید همان کار مایه ی رهایی و پیروزی تو شود.
@khaterate_shirin