eitaa logo
خاطره از مرحوم علی صفایی حائری
681 دنبال‌کننده
575 عکس
332 ویدیو
105 فایل
دل آدمي بزرگتر از اين زندگيست و اين راز تنهايي اوست... یاد مربی موحد، مجاهد، سردار جبهه تربیت و سازندگی، فقیه صاحب مکتب تربیتی، صفای اهل صفا، سالک خالص، ستاره آسمان گمنامی، سمبل اندیشه‌های ناب، بی‌تاب بوتراب و تطهیر شده با جاری قرآن...
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻نخستین نمایشگاه مجازی قرآن کریم🔻 📚 تمامی کتاب‌ها با 20 درصد تخفیف و ارسال رایگان به سراسر کشور عرضه می شود. ➕ به علاوه‌ی ۵۰٪ بن تخفیف ویژه‌ی طلبه‌ها و دانشجویانفقط ۳ روز تا پایان نمایشگاه 🔻 لینک کتاب‌های انتشارات لیله القدر (ناشر اختصاصی آثار استاد علی صفایی حائری «ره») https://book.icfi.ir/book?publisher=%D9%84%DB%8C%D9%84%D9%87%20%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%AF%D8%B1&isPublisherExact=true
22.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨✨✨✨✨✨✨✨ 👌عیش تمام در کلام امام رضا علیه السلام پرسش مهم امام از شاگردش: يابن شُعَيْب ارَايْتَ مَنْ احْسَن النّاسِ عيشةً»؛ پسر شعيب مىدانى چه كسى زندگى بهتر را دارد؟ بهترین زندگی کدام است؟ در برابر اين سؤال هر كس جوابى خواهد داشت. چه در بعد مادى و چه معنوى، زندگى بهتر زندگى همراه ايمان، همراه رضا، همراه يقين، همراه قرب خداست. و يا اين كه بهتر در اطاعت و تقوى و اجابت دستور حق است و يا اين كه زندگى بهتر در ثروت زياد و قدرت زياد و لذت زياد و ... است. حضرت به هيچ كدام از اين دو گونه جواب نمىپردازد و پس از واگذارى شعيب و اين كه شما آگاهتريد مىفرمايد: «مَنْ حَسُنَ عَيْشُ النَّاسِ فى عَيْشِهِ». زندگى بهتر زندگى كسانى است كه ديگران، در زندگى آنها به خوبى رسيدهاند و خوبى ديگران در باغ دستهاى آنها روييده است زندگى مادى و معنوى تو اگر با توليد و تكثير تو همراه نباشد بر تو وبال مىشود. در زندگى مادى اگر تو بهترينها را براى خودت جمع كنى و لذت و قدرت و ثروت را براى خودت بخواهى و به ديگران نرسى و پول را نپاشى و پخش نكنى، حتما منتظر باش كه حسادتها و دشمنىها و چشمها و دستها در آشكار و پنهان، مزاحمت بشوند. و از دست و دل و دماغت بيرون بياورند، كه تا پول را نپاشى و نكارى پولى برداشت نمىكنى. و در زندگى معنوى هم اگر تو در خوبى خودت غرق بشوى و ديگران در زندگى ايمانى و تقوايى و در يقين و رضا و قرب تو سهمى نگيرند و زندگى آنها در زندگى تو شكل نگيرد، حتما تو در غربت و تنهايى خودت محاصره خواهى شد و از دست خواهى رفت. 📚 درسهايى از انقلاب (تقيه)، ص: 104 @shagerd_Quran
📌علی صفایی حائری التقاط داشت یا مسیح مهاجری؟عادت قدیمی مدیر روزنامه جمهوری اسلامی در تهمت و دروغ؟! 🔺مرحوم علی صفایی حائری که به نام (عین-صاد) شناخته شده، نویسنده کتاب های معرفتی و مبانی دینی بود که مطالب آموزنده و نکات بدیعش، پایه های مبانی اعتقادی جوانان را استحکام می بخشید. با این حال، در دوران حیاتش و خصوصا در دهه شصت، برخی گروه ها و جریان ها به مخالفت با مرحوم صفایی و نظراتش قد علم کردند. کار به جایی رسید که عده ای بجای پاسخ علمی و فقهی، باب گفتگو را از آغاز بستند و کتاب های صفایی حائری را در زمره "کتب ضاله” قلمداد کردند! 🔺در روز 29 آذرماه 1360، مسیح مهاجری مطلبی علیه علی صفایی حائری در روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رساند. او نوشت: "نویسنده این کتاب‌ها تلاش می‌کند در سبک نوشتن از برخی نویسندگان معاصر تقلید کند و مطالب انحرافی را در قالب عبارات به ظاهر زیبا به خورد مردم دهد. بسیاری از مطالبی که در کتاب‌های آقای عین-صاد آمده است از بینش مادی و التقاطی ریشه می‌گیرد و متاسفانه تاکنون نقدی هم نسبت به آن بعمل نیامده است و این شخص همچنان القائات انحرافی خود را پی می‌گیرد. امید است صاحب‌نظران انحرافات این کتاب‌ها را مستدلا به مردم بنمایانند.” 🔺صفایی مدتی بعد مطلبی تحت عنوان "برای پس از مرگم” نگاشت و به تمام اتهاماتی که به او وارد می کردند پاسخ داد، از جمله ادعای عقاید ماتریالیستی و التقاطی. صفایی در این باره نوشت: "برای من این جمله‌ها که آقای مسیح مهاجری نوشته بودند و بینش مادی و انحراف و التقاط را یک جا به من چسبانده بودند، خیلی خنده آور بود و نشانه این که آقا این نوشته‌ها را هیچ ندیده‌اند و شاهد این نکته این مطلب است که ایشان به واسطه آقای فلسفی نامی، یک نقد از کتاب‌ها شامل 16 صفحه برای یکی از معترضین فرستاده‌اند که در این نقد جزو خصلت‌های مثبت نوشته‌ها ضدماتریالیستی و کمونیستی بسیار قوی، و ضد التقاطی و ضد ارتجاعی بودن آن‌ها آمده است و گمان می‌کنم بدون آن که نیاز به جوابی باشد، خود جواب خود را دریافته‌اند.” 🔺صفایی در قسمت دیگری خاطر نشان کرد: "ما در دین خود این قدر سخت گیر بوده‌ایم که نه در برابر شرق و غرب، که حتی در برابر سنت‌های خودمان هم بایستیم. من نه تنها در منابع و مقاصد و مجاری فکرم، وسواس به خرج می‌داده‌ام، بل در کلماتی که فکرم را با آن بیان می‌کنم، کوشیده‌ام که از متن باشد و این است که حتی یک کلمه امپریالیسم هم در این نوشته‌ها نیاورده‌ام؛ چون من این طور فکر نکرده بودم که با این زبان بنویسم. من در قسمت شناخت، انسان، جهان، تاریخ، طبقات، مبارزه، مراحل و شکل‌های آن، موضع‌گیری‌ها در برابر قدرت‌ها و دولت جمهوری و جنگ و گروگان‌ها، حرف‌های مشخصی دارم که نتیجه‌اش همان خواهد بود که در آن تالار گفتم، که امروز مذهبی‌ترین بچه‌های ما حتی همین آقای مهاجری دارند مارکسیستی فکر می‌کنند و نمی‌دانند کلمات زیربنا و روبنا و جبر تاریخ و بورژوا و خرده بورژوا و خصلت‌های بورژوایی و امپریالیسم هم از آن زمینه برخاسته است…”
✨✨✨✨✨✨✨✨ 🌱روحهای جدا شده از پلیدی؛ معلمان راهِ بینهایتِ انسان 👌چه بسا يك دارو، يك غذا، يك سيگار كه امروز در من شور و حال و خوشى هم بياورد اما در مجموعه‏ى عمر من به ضرر و زيان بينجامد. انسان پس از گسترش دانش‏هايش اگر چيزى را بدست بياورد و چيزى را كشف كند، همانهايى است كه تجربه‏اش كرده و با آن روبرو بوده است و چه بسيار عوالمى كه هنوز به آن نرسيده‏ايم و تجربه‏اش نكرده‏ايم و چه بسيار مراحلى كه هنوز از آن بى‏خبريم و غافليم. و بخاطر اين محدوديت در ديد و اين وسعت در ديدگاه هستى است كه انسان، به سوى خدا مى‏شتابد و از او مى‏پرسد و از او مى‏پذيرد. او كه به تمام هستى آگاه است؛ از تمام نفع‏ها و ضررها و از تمام اثرها؛ اثر يك غذا بر تمام سلول‏ها، آن هم نه در يك سال و دو سال و هفتاد سال و در اين محدوده‏ى هستى و در اين عالم؛ كه در تمام طول راه، تا بينهايت. انسان هنگامى كه تمام راه را رفت، آنگاه مى‏يابد كه اثر يك نگاه، اثر يك خيال، اثر يك تصميم، بر تمام هستى و بر تمام عوالم تا چه اندازه بوده است و آنگاه مى‏يابد كه چقدر بر اثر بى توجهى و سركشى ضرر كرده و زيان ديده است و آن روز بانگ برمى‏دارد و ناله مى‏كند كه: يا حَسْرَتا عَلى ما فَرَّطْتُ فى جَنْبِ اللّه و إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السّاحِرين. «1» اما امروز خيلى هم كه دوربين به دست بگيرد و از وسايل علميش كمك بستاند بيش از اين محوطه، بيش از اين عالم را نمى‏بيند و نمى‏يابد و تجربه نمى‏كند. از اين رو از آنچه از عوالم بعد مى‏گذرد و از آنچه يك نگاه و يك لبخند و يك غذا و يك مشروب بدنبال مى‏آورد نه در اين محدوده بلكه در آن وسعت و در آن مرحله بيگانه است. اين پيداست كه ناچار با وحى آشنا مى‏شود و از خدا مدد مى‏گيرد. و خدا روح‏هايى را از پليدى جدا كرده و به عصمت رسانده و او دل‏هايى را با نور «2» و با فرقان، «3» همراه نموده و او براى آنها از تمام هستى حكايت كرده و بر طبق قانون‏هايى كه بر تمام هستى، در تمام راه انسان حاكم هستند، قانون‏هايى گذاشته و دستورهايى داده و به آنها سپرده است. __________________________________________________ (1)- زمر، 56. (2)- يجعل لكم نورا تمشون به، حديد، 28. كافى ج 1، باب الحجه، ح 3. (3)- يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا. انفال، 29. 📚غدير، ص: 19 @shagerd_Quran
تصویری از دوره نوجوانی مرحوم حاج شیخ حائری أعلی الله تعالی مقامه...
استاد سید مجید طباطبایی: سلام علیکم. نکته مهمی که وجود دارد این است که مرحوم استاد صفایی خود را ملتزم می دید که حتما درانتخابات های مختلف نظام شرکت کند . مادر بزرگوارم از مادر آقا موسی سلمه الله (فرزند مرحوم استاد) نقل می کرد که حاج شیخ در روز رای گیری برای جمهوری اسلامی، اولین رای گیری نظام، همه آشمایان و دوستان را به شرکت در رای دادن به جمهوری اسلامی تشویق می کرد. (مادرم با مادر آقا موسی از قبل از پیروزی انقلاب مانوس هستند). بنده به اتفاق خانواده آبان سال 60 به قم منتقل شدیم . قبل از آن مرتب رفت و آمد داشتم. پس از انتخابات اول مجلس شورای اسلامی ، یک روز به قم آمده بودم . یک راست آمدم منزل حاج شیخ در اندرونی بودند، تق تق به در آشپزخانه زدم تا ایشان آمد. یادم هست حتی ننشستیم. همان طور ایستاده گفتم: « شنیده ام شما گفته اید در انتخابات شرکت نکنید، خواستم صحت و سُقم آن را به طور مسنقیم از خودتان بپرسم ». ایشان جواب دادند : «هر کس گفته است یا بی اطلاع بوده یا منظور خاصی از این نسبت به من داشنه است . من در انتخابات شرکت کردم و فقط به شیخ محمد یزدی رای دادم . آقای خلخالی را صالح نمایندگی ندانستم چون با او قبل از انقلاب در درس لمعه آقای موسوی اردبیلی شرکت می کردیم و می شناسمش ». دست دادیم خداخافظی کردم و رفتم . یکی دو کار کوچکی داشتم . سفارشی مرحوم پدرم کرده بود تا به یکی از اقوام بکنم. بعد از ظهر هم به تهران برگشتم. توصیه ام به دوستان عزیز و محترم ، به ویژه جوان تر ها این است که حواسمان باشد در آستانه بیست و دومین سال فقدان استاد، آن بزرگوار را خرج افکار امروز خودمان و ترویج و تثبیت آن ها نکنیم .خداوند ان شاالله همه ما را بیش از پیش مرهون الطاف خود قرار دهد.
👌✨گفتگوی شنیدنی با حجت‌الاسلام حسین دست پروری مدرس حوزه و دانشگاه . در این دیدار حجت الاسلام دست پروری علاوه بر صحبت درباره دوران تحصیل خود در ایران و امریکا، به بیان خاطرات مرحوم استاد صفایی حائری پرداخت. درباره مرحوم استاد صفایی: دنبال مریدبازی بودم با یک جلسه گفتگو ریشه مریدبازی را زد؛ فهمیدم نه سال اشتباه میکردم. ما با قال الصادق شروع میکنیم او با کشتی شروع میکرد... دیگران به گرد پایش نمی‌رسند... عهده داری و امامت میکرد ... ✨خواب بودم سخن عشق تو بیدارم کرد مست بودم تشر قهر تو هشیارم کرد یک زمان سر به هوا بودم و از دل غافل تا کمند غم عشقت گر فتارم کرد 🎥 https://www.aparat.com/v/f9FY3 🌷🇮🇷🌷
هدایت شده از چشمه جاری
🎤👈 حاج آقا پور سید آقایی ✅ یکی از رفقای استاد صفایی رحمة الله علیه امکاناتی به دست آورده بود و اصرار داشت برای موسی (پسر دوم استاد) که به تازگی طلبه شده بود، خانه ای بخرد. ✅ حاج شیخ گفت: به جای موسی برای فلانی خانه بخر؛ نیاز او بیشتر است، موسی تازه ازدواج کرده و در خانه عمه اش اتاقی دارد. ✅ فلانی چند سال است که طلبه است و بچه هم دارد. ✅ از او اصرار و از حاج شیخ انکار. بالاخره راضی اش کرد که برای دیگری خانه بخرد. 📚 حکایت ها و هدایت ها، ص ۱۴ 🆔👉 @cheshmeyejarie
هدایت شده از چشمه جاری
🎤👈 حاج آقا حیدری ❇️ یک بار یکی از بستگان را که پزشک بود، نزد استاد صفایی رحمة الله علیه بردم و ایشان بعد از گفتگوهای جالب و دلنشینی در تحقیر دنیا، که دوای درد آن پزشک بود. ❇️ با حالتی مخصوص به خودش به دکتر گفت: دکتر به بیماری ما هم برس. دکتر با خجالت تأملی کرد و گفت: آخر رشته ی ما درد شما نیست. ❇️ استاد پرسید: مگر تخصص شما چیست؟ دکتر گفت: ناباروری زنان و عقیمی! ❇️ حاج شیخ بلافاصله فرمود: دکتر! ما هم عقیم هستیم. باید بارور شویم و تولیدی و تولدی داشته باشیم. ❇️ دکتر دوباره گفت: ولی ما انگشت کوچک شما هم نیستیم. شیخ فرمود: نه، کوچک نباشید. ما دوستان بزرگ می خواهیم. 📚 مشهور آسمان ص ۵۰ 🆔👉 @cheshmeyejarie
هدایت شده از چشمه جاری
🎤👈 حاج آقا حیدری 💟 طلبه ای از شاگردان خوب و قدیمی استاد صفایی رحمة الله علیه تعریف کرد: یکی از شب های تابستان که از نیمه گذشته بود، یکی از طلبه ها به من زنگ زد و گفت: فلانی با این هوای گرم قم یک پنکه نداریم و دیگر طاقت زنم تمام شده و خلاصه کلافه ایم. 💟 با آنکه پاسی از شب گذشته بود و همه خواب بودند، هر چه فکر کردم کسی جز آقای صفایی به ذهنم نیامد که بی منت و ملالت کارگشا باشد. 💟 با کمی وسواس و تأمل، شماره شیخ را گرفتم. خودش گوشی را برداشت و راحت احوال پرسید. 💟 موضوع را گفتم. بی تأمل گفت: آره، آره. پنکه هست کجا بیاورم؟! 💟 گفتم: نه، نیایید. خودم می آیم و بیرون زدم. هنگامی که نزدیکی های خانه استاد رسیدم، دیدم ایشان پنکه به دست، سر خیابان ایستاده اند. 📚 مشهور آسمان، ص ۱۵۷ 🆔👉 @cheshmeyejarie