واکنش تند سید محمد #خاتمی (از حامیان اصلی #پزشکیان) به گرانی دلار، مسکن، قطعی آب، #برق و گاز در دولت پزشکیان😳😳🤔 @khatevelayat

⭕ چراغ سبز پزشکیان برای دولت ترامپ جهت تحریم واردات بنزین 🔽ببینید چگونه دولت پزشکیان آشکارا داره فتنه و آشوب ۱۴۰۴ رو کلید می‌زنه🔥🔥🔥 #محاکمه_روحانی #محاکمه_ظریف #پزشکیان_دودوزه_باز #سرطان_بدخیم_اصلاحات #دوتابعیتی #برجام_خسارت_بار @khatevelayat

صنعت #هسته_ای ایران چقدر فروخته شد؟ #جان_کری در فروشنده روایت می کند! برشی از مستند جنجالی #فروشنده ۲ پ؛ن؛ بهترین سند خیانت به ملت و رسوایی دولت اصلاح طلب روحانی همین نتیجه امروزه هست که جلوی چشم ملت هست...از وضعیت دلار ،مرغ،تحریم های بیشتر،گرانی افسار گسیخته .....اما در وین چه نقشه ای برای منافع ملی دارن به اسم رفع تحریم؟ایا این همه فرصت دادن به انها و پند کافی نیست؟ ایا باید نشست و شاهد فروش منافع ملت و بازی انتخاباتی آنها بود؟ #ابوابراهیم @khatevelayat

⚠️ شما صدای آذری جهرمی را می‌شنوید ❌ با دولت پزشکیان گرانی چند برابری بنزین، برق، گاز و آب در انتظار شماست @khatevelayat

مرگ ونفرین بر زیر و زبر اسراییل @khatevelayat

چرا در این شرایط مذاکره با آمریکا برای ایران آورده‌ای نخواهد داشت؟ در گفتگو با بهمن آزاد @khatevelayat

هیس! جامعه در حال انفجار است! برشی از جدال اپیزود 610 پس از سوریه: چه باید کرد؟ با امیر خراسانی و احسان فرزانه @khatevelayat

این جراحی‌ها کی تمام خواهد شد؟ چرا هر بار این سفره مردم است که جراحی می‌شود نه توبره سرمایه‌داران؟ چرا همیشه دلارداران و دلاری‌فروشان از این جراحی‌ها نفع می‌برند؟ @khatevelayat

این چهره های سیاه و نکیر که می بیند برای سوریه جدید آزادی آوردند. اونایی که تو صف اعدام ایستادند مثل وقایع پادگان اسپایکر عراق حتی یک تیر سمت دشمنشلیک نکردند و اونایی که خوابیده روی زمین از ترس مرگ زوزه میکشن هم #امان_نامه گرفته بودند. حالا سرنوشت جان و ناموس و زندگی این ها دست یک مشت مزدور اجاره ای هست. میگن زوزه بکش باید بکشی ، به بدترین شکل مثل حیوان ذبح میشی، تحقیرمیشی وتصویرت منتشر میشه تا همه دنیا ببینن چه افتخاری نصیب این وحوش انسان نما شده. و تو قطعه قطعه میشی قبل اونکه حتی بمیری ،چون #مقاومت نکردی و دل در گرو #امان_نامه یک مشت#بی_وطن که خودش مزدور اجنبیه داشتی.

خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی فاطمه ناکام برونسی و راز آن شب #قسمت_نوزدهم 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ آخرش هم نرفت آن روز با مادرم بچه را بردیم حمام و شستیم. چند روز بعد تو خانه با فاطمه تنها بودم بین روز آمد و گفت:«حالت که ان شا الله خوبه؟» گفتم: « آره، برای چی؟» گفت: «یک خونه اجاره کردم نزدیک مادرت می خوام بند و بساط رو جمع کنیم و بریم اون جا.» چشمام گرد شده بود. گفتم:« چرا می خوای بریم؟ همین خونه که خوبه خونه بی اجاره» گفت: نه این بچه خیلی گریه می کنه و شما این جا تنهایی، نزدیک مادرت باشی بهتره. مکث کرد و ادامه داد: می خوام خیلی مواظب فاطمه باشی شروع کردیم به جمع و جور کردن وسایل..... صاحبخانه وقتی فهمیده بود می خواهیم برویم ناراحت شد آمدپیش او،گفت:« این خونه که دربستی هست ازشما هم که نه کرایه می خوایم نه هیچی چرا می خوای بری؟» «دیگه بیشتر از این مزاحم شما نمی شیم» «چه مزاحمتی عبدالحسین! برای ما که زحمتی نیست، همین جا بمون، نمی خواد بری.» قبول نکرد پاتو یک کفش کرده بود که برویم و رفتیم فاطمه نه ماهه شده بود اما به یک بچه دو سه ساله می.مانست هر کس می دیدش، می گفت: «ماشاءالله این چقدر خوشگله.» صورتش روشن بود و جذاب یک بار که عبدالحسین بچه را بغل کرده بود و گریه می کرد مچش را گرفتم. پرسیدم:« شما چرا برای این بچه ناراحتی؟» سعی کرد گریه کردنش را .نبینم گفت:« هیچی دوستش دارم چون اسمش فاطمه است خیلی دوستش دارم.»