🏴 #در_کربلا_چه_گذشت ...
ششم محرم الحرام | یاری طلبیدن حبیب ابن مظاهر ازبنی اسد
▪️جناب حبیب بن مظاهر اسدی با اذن #امام_حسین علیه السّلام برای آوردن یاور و کمک، به قبیله بنی اسد رفت. اسدیان پذیرفتند و حرکت کردند، ولی جاسوسان به عمر سعد خبر دادند و او عده ای را فرستاد تا مانع آنها شوند.
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسین_اند
هدایت شده از شراب و ابریشم...
من اگر روضهخوان بودم برای روضهی شب هفتم، اولش دو تا کلمه را شرح میدادم.
دو تا کلمهی ساده که نه فقط معنیَش را خیلیها بلدند که خیلی راحت توی حرف زدنها هم به کار میبرند!
یکیش غافلگیری و یکی هم استیصال.
اتفاقا بحث را خوب باز میکردم، کار نداشتم که مستمع با خودش غرولند برود که اینها را بلدیم.
بلد بودن با توجه داشتن فرق میکند.
من توجهِ مستمع را روی این دو کلمه میخواستم، تمرکزش روی معنیها.
یک حالتی مثل وقتی که معلمها نکتهی مهمی را میگویند به خودم میگرفتم و میگفتم: غافلگیر شدن یعنی یکهو بی هوا با یک اتفاقی مواجه شدن، یک چیزی که اصلا فکرش را هم نمیکردی و انتظارش را نداشتی.
استیصال توی دل خودش یک جور بیچارگی دارد، یکجور ناچاری، نَه راه پس داشتن و نَه راه پیش داشتن.
یک مقداری که با کلمهها ذهن مستمع را بازی دادم آن وقت وارد روضه میشدم.
برای شب هفتم باید روضهی غافلگیری خواند، روضهی استیصال!
روضهی غافلگیر شدنِ پدری که یکهو بی هوا پسرِ روی دستش را به تیر زدهاند!
روضهی استیصالِ مردی که بچه را از مادرش تحویل گرفته و حالا با این اتفاقی که افتاده نمیدانسته چطور برگردد سمت مادرِ بچه؟ یک قدم جلو میرفته، دو قدم برمیگشته عقب!
اینجای واقعه از آن جاهاییست که ابیعبدالله به معنی واقعی کلمه هم غافلگیر شده و هم مستأصل!
همینکه نوشتهاند سراسیمه بچه را کشیده زیر عبا یعنی لباس رزم تنش نبوده، یعنی اصلا انتظار تیر را نداشته، یعنی واقعه خیلی بیهوا رخ داده یعنی حسین بدجوری غافلگیر شده.
بعد از بالبال زدنِ بچه و از دست رفتنش نوبت به استیصالِ حسین رسیده، یک نگاهی به بچه انداخته، یک نگاهی سمتِ خیمهها، چند لحظه متحیر همانجا ایستاده.
"حالا باید چه کار کنم" اگر آدم بود، میشد آن لحظهی حسین! واقعا باید چه کار میکرد؟ باید کجا میرفت؟ باید بچهی پرپر شدهی روی دستش را کجا میبرد؟ همانطور که هی یک قدم جلو رفته و دو قدم برگشته عقب، دیده جایی بهتر از پشت خیمهگاه نیست.
جوری که عبایش روی زمین کشیده میشده و چاره نداشتن از سر و رویش میریخته خودش را به هر ضرب و زوری بوده رسانده پشت خیمه و بچه را همانجاها خاک کرده...
چند بابای اینجوری داغدیده سراغ دارید که خودشان برای بچه قبر کنده باشند؟ چند مردِ غیرتی میشناسید که اینجوری خجالتزدهی زن و فرزند شده باشند؟
غیر از ابیعبدالله هیچ کسی اینجور یکهویی، اینطور بیهوا داغ ندیده، هیچ کس اینطوری غافلگیر نشده، هیچ کس اینقدر به استیصال نرسیده...
روضهی اصغر، روضهی غافلگیر شدهترین پدر دنیاست، قصهی مستأصل شدهترین مرد عالم...
✍ملیحه سادات مهدوی
#مهدوی
اجر این روضه و اشکهایش تقدیم به بانوی با ادبِ کربلا، هموکه وقتی اباعبدالله شیرخوارهاش را پشت خیمهها میبرد نه تنها نگفت پسرم چی شد؟ بلکه پرسید: خودتان که سالمید انشاالله؟
باور نکنید رباب گفته باشد صبر کن یک نظر طفلم را ببینم، خانوم ادبش بیشتر از این حرفها بوده که قرار باشد اباعبدالله را خجالت بدهد و در آن لحظهی سخت نمک روی زخمش بپاشد.
https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
👌با درخواست و هماهنگی اتحادیه کشوری و موافقت ریاست محترم سازمان امور مالیاتی کشور
فردا شنبه از ساعت ⏰️
۹ صبح الی ۱۲ ظهر ☀️
نشست مجازی آموزش سامانه
مؤدیان مالیاتی و تکمیل اظهارنامه مالیاتی 📊
با تدریس استاد
دکتر مهدی غریب 🎓
عضو شورای عالی مالیاتی کشور ✅
ویژه موسسات و تشکلهای قرآن و عترت(ع) برگزار میگردد
لینک ورود به جلسه مجازی:
🌐https://www.skyroom.online/ch/mahdihabibi_as/etghan
📍نکته: برای ورود به سامانه بر روی گزینه زرد رنگ "ورود میهمان” را فعال بفرمایید.
👈 با توجه به لزوم ثبت اظهارنامه مالیاتی موسسات قرآنی در سامانه مؤدیان مالیاتی جهت برخورداری از معافیتهای مالیاتی، شرکت مؤسسات و تشکلهای قرآنی در این جلسه ضروری است🤔
#قوانین
#نشست_مالیاتی
#بنیاد_خیران_وواقفان_دانشگاه_قرآن
🌐 khayeran.quran.ac.ir
🆔 @khayeran_quran
🏴 #در_کربلا_چه_گذشت ...
هفتم محرم الحرام | منع آب
▪️در این روز عبید اللّه به عمر بن سعد دستور داد بین #امام_حسین (ع) و یاران با آب فرات فاصله ایجاد كرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد.
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسین_اند
هدایت شده از شراب و ابریشم...
من اگر روضهخوان بودم برای مثل امشبی، هیچ مقدمهای نمیچیدم، هیچ ملاحظهای نمیکردم، همانطور یکهو وارد مقتل میشدم و روضهی باز میخواندم.
شب هشتم مستمعها باید بیهوا با روضه مواجه شوند تا لااقل چند نفری از هولِ مقتل غش کنند و روی دست مجلس بمانند!
نمیشود روضهی شب هشتم خواند و انتظار داشت آدمها فقط گریه کنند یا نهایت دستی به سر و صورت بکوبند، برای روضهی شب هشتم باید از جمع تلفات گرفت!
آخر چطور میشود روضهی غش کردن حسین را خواند و آدمها را غش نداد؟!
من اگر روضهخوان بودم فقط برای لحظهی وداع اباعبدالله و علی اکبر کمِکمش پنج شش نفری را غش میدادم چه رسد برای لحظهی رسیدنِ حسین بالای نعش اکبر...
بلند بلند و گریهکنان جوری که مستمع بفهمد حال روضهخوان دست خودش نیست میگفتم اسبهای جنگی تعلیم دیدهاند تا سوار زخمی خود را سمت سپاهِ خودی برگردانند، خون اکبر چشمهای اسب را بست، اسب راه را گم کرد و سمت دشمن شتاب گرفت؛ لشکر کوچه باز کرد و از دو طرف شمشیر زدنها آغاز گرفت...
هر ضرب شمشیر یک تکه از اکبر جدا میکرد، شتاب اسب هر تکهی اکبر را یک سمت صحرا پرتاب میکرد... اینجا دیگر باید روضهخوان خودش را بزند، باید فریاد بکشد، باید گریبان بدرد آه اکبر تکه تکه روی دشت پاشیده شد.... اکبر آنقدر متلاشی شد آنقدر پخش و پلا که حسین بالای سرش که رسید افتاد و همانجا غش کرد... آنقدر تکرار میکردم حسین غش کرد، حسین غش کرد، حسین غش کرد، تا مستمعها داد بزنند و نزدیک باشد که جان بدهند... حسین بالای سر اکبر جوری گریه کرده، جوری فریاد کشیده و داد برآورده که آنهمه طبل و شیپور جنگ، آنهمه سوت و کرنا، آنهمه هیاهوی لشکر یکباره فروکش کرده، صحرا یکدست ساکت شده و تا چند لحظه فقط صدای گریههای حسین به گوش میرسیده....
من اگر روضهخوان بودم شب هشتم خودم پیشتر از مستمعهایم غش میکردم تا آدمها دورم جمع شوند و روی دست بلندم کنند و بعد همانطور که داشتند من را از مجلس بیرون میبرند، هر چه رمق داشتم در خودم جمع میکردم و از بالای همان دستهایی که بلندم کرده بودند باز فریاد میزدم حسین غش کرد... و دو دستی میکوبیدم توی سرم تا همهی آنهایی که نگاهم میکردند به تبعیت از من بزنند توی سر و رویشان و داد بزنند وای حسین.... وای حسین.... آه حسین...
روضهی شب هشتم، روضهی غش کردنها و از حال رفتنهاست
روضهی محکمتر از همیشه توی سر و صورت کوفتنها
روضهی نعره زدنها و فریاد برآوردنها...
غیر از این اگر باشد حق مطلب ادا نمیشود...
آه حسین....
✍ملیحه سادات مهدوی
اجر این روضه و اشکهایش تقدیم به پدر و مادرهای شهدا، همانها که علیاکبرهایشان را دادند تا ما مثل امشبی آسودهخاطر و در امنیت برای علیاکبر حسین گریه کنیم.
تقدیم به همهی پدر و مادرهای داغِ جواندیده، خاصه پدربزرگ و مادربزرگ خودم که داغ دو جوان دیدند و از این دنیا رفتند... و پدر و مادر داغدار رفیقم سمیه.
https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
هدایت شده از دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم
🎓 دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم با همکاری حوزه مجازی امتداد برگزار میکند:
کارگاه آموزشی#مجازی
🔅 روخوانی و روانخوانی قرآن کریم
🔅 تجوید قرآن کریم
🔅 صحت قرائت نماز
ویژگیهای دوره:
🔸۲۰ ساعت ویدیوی آموزشی با بالاترین کیفیت
🔸تمرین و پشتیبانی روزانه به مدت ۲ ماه
🔸پشتیبانی مجزا برای آقایان و خانمها
🔸اعطای مدرک پایان دوره از حرم حضرت معصومه (س)
🎁 تخفیف ویژه مخصوص دانشجویان دانشگاه
❗️ظرفیت محدود❗️
شروع دوره 👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/quran_emtedad/6
دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم در فضای مجازی👇
ایتا:
🆔 https://eitaa.com/quran_ac_ir
آپارات:
🆔 https://www.aparat.com/quran.ac.ir
#در_کربلا_چه_گذشت ...
هشتم محرم الحرام | ملاقات امام(ع) با عمرسعد
▪️#امام_حسین (ع) فرمودند:« ای پسر سعد! آیا با من مقاتله می کنی و از خدا هراسی نداری؟» ابن سعد گفت:« اگر از این گروه جدا شوم، خانه ام را خراب و اموالم را از من می گیرند و من بر حال افراد خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناکم.»
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسین_اند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سنگها صورت او را عوضم بوسیدند
تیرها سخت به آغوش علی چسبیدند
داشت می رفت به میدان قد و بالایی داشت
عمههایش همگی دور سرش چرخیدند
سرو من تشنه به میدان شهادت میرفت
خواهرانش عوض ابر بر او باریدند
پیرمردان همه گفتند رسولالله است
جمعیت از نفس افتاد، همه ترسیدند
نمک زندگی من پسرم بود ولی
نمک زندگی ام را به زمین پاشیدند
مجلس ختم گرفتیم کنار بدنش
عوض فاتحهخوانی همگی رقصیدند
هفت بار از جگر سوختهام ناله زدم
مرد و نامرد همه غربت من را دیدند
آمدم جمع کنم زندگیام را از خاک
دستهجمعی به من و گشتن من خندیدند
شاعر: رضا قربانی
هدایت شده از شراب و ابریشم...
من اگر روضهخوان بودم برای شب تاسوعا، روضه را از آخرِ واقعه میخواندم!
آرام و غمگین جوری که غصه توی صورتم موج بزند رو به مستمعها میگفتم:
این زنها و بچهها که از دور دیده بودند اباعبدالله چطور قدمهایش را روی زمین میکشیده و خودش را با چه ضرب و زوری به چادر علمدار رسانده، با همان دهانهای خشک و قلبهایی که نزدیک بوده از جا کنده شود، سرجایشان ایستاده و فقط تماشا کردهاند.
اول با این مقدمه دلشوره به جان مستمع میانداختم و بعد خواهش میکردم این صحنه را تصور کنند، چشم هشتاد زن و بچه از دور تا دورِ خیمهگاه به حسین دوخته بوده، ابیعبدالله با آن کمری که از داغ عباس شکسته، زیر سنگینیِ این نگاههای منتظر چطوری قرار بوده خودش قاصد ماجرا شود و خبر را به حرم بدهد؟ تمنا میکردم مستمعها با خودشان حساب کنند آن لحظهی ابیعبدالله چقدر سنگین بوده؟ چقدر نفسگیر؟ و بعد فرصت میدادم تا با دهانهایی باز و چشمهای مضطرب چند لحظه فقط نگاهم کنند و در دل تکرار کنند: چقدر سنگین؟ چقدر نفسگیر؟
و بعد ادامه میدادم:
ابیعبدالله بی هیچ حرفی، بدون حتی یک کلمه صحبت، دست گرفته به عمودِ خمیه و با یک تکان، عمود و چادر را روی زمین انداخته.
با فروافتادن چادر و تکانی که باد به پَرَش انداخته یکمرتبه دلهای این بچهها فروریخته و همینکه عمود کوبیده شده روی زمین و صدایش در پهنهی دشت پیچیده، انگار مُهرِ سکوت از خیمهگاه برداشته شده و یکدفعه وِلوِله افتاده توی حرم. حالا این حسینی که چند لحظه پیش داغی به آن سنگینی دیده چجوری باید به حرم تسکین میداده؟
با این صحبتها اول دل مستمع را خوب ورز میدادم و بعد اینطور گریز میزدم به شروع واقعه: آخر اصلا قرارِ جنگ نبوده که حسین اینجور بد، تلفات داده!
قرار فقط برای آوردن آب بوده، پس چی شده که حسین شهید داده؟
با این سوالها دل جمع را میلرزاندم ولی باز هم سمت شرح واقعه نمیرفتم. آخر روضهی عباس روضهی مردهاست، جایی که زن و بچه نشسته باید فقط با استعاره حرف زد.
آخر حسین خودش روضهی عباس را اینجوری خوانده، گریههای بلند بلندش را کنار علقمه وسط مردها کرده ولی سمت زنها که رسیده هیچ کس حتی صدایش را نشنیده!
همینقدر جگرسوز، آرام و بی سر و صدا فقط سوخته!
من اگر روضهخوان بودم برای مثل امشبی فقط با دل مستمع بازی میکردم و سمت مقتل نمیرفتم.
همهی سعیم را میکردم تا مستمع را به حالی دچار کنم که ابیعبدالله در آن ساعتِ سختِ فروافکندنِ خیمهی عباس داشته.
میگفتم برای ما از کنار علقمه و گریههای حسین زیاد گفتهاند، از افتادنِ دستهای عباس، از عمود آهنی و فرق ابالفضل، از مشک پاره و ناامیدی علمدار، از زمین خوردن حسین و از داد برآوردنش، از هلهلهی لشکر و از انکسار حسین زیاد خواندهاند، اما برای ما روضهی "حالا چطوری خبر را به بچهها بدهم" کمتر خواندهاند!
هیچ مردِ پُر عاطفهای غیر از حسین در یک صبح تا عصر اینهمه مجبور به خبر بد دادن به اهل و عیال نشده، هیچ مردی غیر از حسین زیر بارِ شرم از نگاه هشتاد زن و بچه اینطور لِه نشده...
غیر از حسین هیچ داغدیدهای خودش، همهی زحمتها را به دوش نکشیده...
من اگر روضهخوان بودم شب تاسوعا بیشتر از ماجرای عباس، مردم را برای ماجرای حسین میگریاندم... آرام، بی سر و صدا با شرحِ حالِ حسین جگرها را به آتش میکشاندم...
بعد هم میگفتم زنها را بفرستید بروند، فقط مردها بمانند، میخواهم کمی از علقمه بخوانم...
✍ملیحه سادات مهدوی
اجر این روضه و اشکهایش تقدیم به همسرِ باوفای امیرالمؤمنین، مادرِ پر افتخارِ سردار علقمه، بانو امالبنین
❌ با احترام به جهت رعایت حق مولف نشر مطالب بدون نام نویسنده و لینک کانال جایز نیست🙏🌱
https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
شیری اُفتاد زِ پا وَ هَمِگے شیر شُدَند
گُـذَر گُرگ بـه آهوی حَـرَم هـا اُفـتـاد
◾️السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ سَلَّمَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ... اَلسّلامُ عَلیک یا أبَاالْفَضْلِ الْعَبّاسَ بْنَ أمِیرِالمُؤمِنِین
🏴 فرا رسیدن تاسوعای حسینی؛ روز ایثار و وفاداری، روز پای مردی و وفاداری پیروان امام حسین علیه السلام بر شیعیان و دوستداران خاندان عصمت علیهم السلام تسلیت و تعزیت باد.
#حضرت_عباس (ع) #تاسوعا
#بنیاد_خیران_وواقفان_دانشگاه_قرآن
🌐 khayeran.quran.ac.ir
🆔 @khayeran_quran