🗓۲۵ ربیعالاول سال۴۱ق
🏳صلح امام حسن(ع)/۹
💠امام حسن(ع):
‼️والله اگر بامعاویه صلح نمیکردم هیچ شیعهای بر زمین نمیماند مگر آنکه کشته میشد! بحار ۴۴/۱
‼️والله من حکومت را تسلیم معاویه نکردم جز آنکه یارانی نیافتم، میگویند دلشان با ماست لکن شمشیرشان بر ماست! بحار۴۴/۱۴۷
‼️والله معاویه برایم بهتر ازشیعیان است،چراکه اگربا او بجنگم همینان مرا کتف بسته تحویل او میدهند پس در عزت صلح کنم بهتر است تا در اسارت مرا بکشد! بحار ۴۴/۲۰
💠رهبرانقلاب
‼️در ماجرای صلح، امام حسن تنها ماند و اين تنهايي، تاريخ اسلام را تحت تأثير قرارداد. حادثه صلح امام حسن جزو حوادث تلخ تاريخ اسلام است و به نظر من، امام حسن از مظلومترين افراد است.۷۱/۱/۲۵
‼️امیدواریم خداوند به همه ما بصیرتی عنایت کند، تا بتوانیم این بزرگوار را بشناسیم و نگذاریم پرده جهالت و غبار بدشناختیای که تا مدتها بر چهره آن بزرگوار بوده، باقی بماند. یعنی حقیقت را باید همه بفهمند و بدانند که صلح امام مجتبی، همانقدر ارزش داشت که شهادت برادر بزرگوارش، امام حسین ارزش داشت. و همانقدر که آن شهادت به اسلام خدمت کرد، آن صلح هم همانقدر یا بیشتر به اسلام خدمت کرد. ۶۹/۱/۲۲
#نشربامنبع
@Jahade_tabeini
🗓۲۵ ربیعالاول سال۴۱ق
🏳صلح امام حسن/۱۰ب
💠رهبرانقلاب
‼️من واقعا به شما عزیز توصیه میکنم که با تاریخ آشنا شوید. تاریخ درس است؛ از تاریخ بسیار درسها میشود آموخت و بسیار تجربهها میشود به دست آورد. عدهای سعی میکنند حوادث روزگار ما را یک حوادث استثنایی که به هیچ وجه از تاریخ قابل استفاده نیست، وانمود کنند. این غلط است. رنگها و روشهای زندگی عوض میشود؛ اما پایههای اصلی زندگی بشر و جبهه بندیهای اصلی بشر، تغییری پیدا نمیکند. در صدر اسلام بزرگترین و مهمترین ضربهای که بر اسلام وارد شد، این بود که حکومت اسلامی از امامت به سلطنت تبدیل شد. حکومت امام حسن و حکومت امیرالمومنین به سلطنت شام تبدیل شد! البته امام حسن آن روز به خاطر یک مصلحت بزرگتر که حفظ اصل اسلام بود مجبور شد این تحمیل را به جان بپذیرد. اما وقتی حکومت از مرکز دینىِ خودش خارج شد و در اختیار دنیاطلبان گذاشته شد، بدیهی است که بعد هم حادثه کربلا پیش میآید. آن وقت حادثه کربلا حادثهای نیست که بشود جلوش را گرفت؛ اجتناب ناپذیر میشود. ۲۰سال بعد از آن که حکومت اسلامی از دست محور اصلی آن که امامت است گرفته شد، امام حسین در کربلا با آن وضع فجیع به خاک و خون کشیده شد. اساس حمله و نقشه دشمن اینستکه حکومت را از محور اصلی، محور امامت، محور دین، خارج کند. امروز دشمن به برکت هوشیاری ملت ایران، به برکت انقلاب اسلامی ایران، نه امریکا و نه بزرگتر از امریکا قادر نیستند حادثهای مثل حادثه صلح امام حسن را بر دنیای اسلام تحمیل کنند. اینجا اگر دشمن زیاد فشار بیاورد، حادثه کربلا اتفاق خواهد افتاد. ۷۹/۲/۱
#نشربامنبع
@Jahade_tabeini
هفتم صفر
در این روز، بقول (شهید) و (کفعمى ) و دیگران شهادت حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام واقع شد.
بدانکه بعد از شهادت امیر المؤ منین علیه السلام مردم با فرزند آن جناب ، امام حسن (ع ) بیعت کردند و آن جناب قریب شش ماه بر سریر خلافت مستقر بود پس از آن با (معاویه ) صلح فرمود بشرحى که در جاى خودش رقم گشته و این در پنج روز بآخر ربیع الاول مانده ، سنه 41، بود و بعد از مصالحه ، (معاویه ) داخل کوفه شد و بر گردن آرزو و آمال خویش سوار گشت .
امام حسین علیه السلام بمدینه رفت و پیوسته کظم غیظ فرموده و ملازمت منزل خویش داشت و منتظر امر پروردگار خود بود تا آن که ده سال از مدت امارت (معاویه ) بگذشت و (معاویه ) عازم شد که بیعت بگیرد براى فرزند خود (یزید) چون این خلاف شرایط معاهده و مصالحه بود که با (امام حسن ) کرده بود لاجرم بدین سبب و هم به ملاحظه حشمت و جلال (امام حسن ) و اقبال مردم به آن جناب ، از آنحضرت بیم داشت ، پس یکدل و یکجهت تصمیم عزم قتل آنحضرت نمود و زهرى از پادشاه روم طلبیده تا صدهزار درهم براى (جعده ) زوجه آنحضرت ، دختر (اشعث ابن قیس ) فرستاد و ضامن شد که اگر جعده آن حضرت را مسموم نموده و به زهر شهید کند، اورا در حباله یزید درآورد.
لاجرم جعده به طمع مال و آن وعده کاذبه ، (امام حسن ) را بشربتى مسموم ساخت و آن حضرت ، چهل روز به حالت مرض مى زیست و پیوسته ، زهر در وجود مبارکش اثر میکرد تا در ماه صفر پنجاهم هجرى ، به سن چهل وهشت از دنیا رحلت کرد و برادرش ، امام حسین علیه السلام متولى تجهیز و تغسیل و تکفین او گشت و در نزد جده اش ، (فاطمه بنت اسد) رضى الله عنها، در بقیع مدفون گشت .
در این مدت که با (معاویه ) صلح کرده بود، دوست و دشمن خون بسیار در دل نازنینش کردند پیوسته دوستانش بخدمتش میرسیدند او را از این کار ملامت میکردند و گاهى تعبیر مى کردند از آن جناب به مذل المؤ منین و امثال آن ، و حضرت هر کدام را بنحوى جواب میفرمود، حتى در این اوقات که زهر خورده بود و نالان و بیحال در خانه نشسته بود، چنانچه در کتاب (احتجاج ) روایت شده که مردى بخدمت (امام حسن ) رفت و گفت : یا ابن رسول الله ! گردنهاى ما را ذلیل کردى و ما شیعیان را غلامان (معاویه ) گردانیدى حضرت فرمود: به چه سبب ؟ گفت ، بسبب آنکه خلافت را به معاویه گذاشتى آنجناب فرمود: بخدا سوگند که یاورى نیافتم و اگر یاورى می یافتم ، شب و روز با او جنگ مى کردم تا خدا میان من و او حکم کند، لکن شناختم اهل کوفه را و امتحان کردم ایشانرا و دانستم که ایشان بکار من نمى آیند، عهد و پیمان ایشانرا وفایى نیست و برگفتار و کردار ایشان اعتمادى نیست زبانشان با من است و دل ایشان با بنى امیه است .
آنحضرت ، سخن مى گفت ناگاه خون از حلق مبارکش فرو ریخت طشتى طلب کرد و در زیر آن خونها گذاشت و پیوسته خون از حلق مبارکش مى آمد تا آن که آن طشت مملو از خون شد.
راوى گفت : یا ابن رسول الله ! این چیست ؟ فرمود که معاویه زهرى فرستاد و بخورد من داده اند آن زهر بجگر من رسیده است و این خونها که در طشت مى بینى قطعه هاى جگر من است گفتم چرا مداوا نمیکنى فرمود: که دو مرتبه دیگر مرا زهر دادند و مداوا شده و این مرتبه سوم است و قابل معالجه و دوا نیست .
و فرمود مهیاى سفر آخرت شو و توشه این سفر را پیش از رسیدن اجل تحصیل نما و بدانکه تو طلب دنیا میکنى و مرگ ترا طلب مى کند کلماتى چند از راه موعظه و نصیحت با وى فرمود که ناگه نفس مقدسش منقطع گشت و رنگ مبارکش زرد شد.
در این هنگام ، حضرت امام حسین علیه السلام با اسودبن ابى الاسود از درآمد برادر بزرگوار خود را در برگرفت و سر مبارک او را و میان دو دیده اش را بوسید و نزد او نشست و راز بسیار با یکدیگر گفتند پس (ابوالاسود) گفت :(انالله و انا الیه راجعون ) گویا که خبر فوت (امام حسن ) به او رسیده است پس حضرت امام حسین علیه السلام را وصى خود گردانید و اسرار امامت را به او گفت و ودایع خلافت را به او سپرد و روح مقدسش بریاحین قدس پرواز کرد در روز پنجشنبه آخرماه صفر در سال پنجاهم هجرى و عمر مبارکش در آنوقت چهل وهفت سال بود و در بقیع مدفون گردید و وقایعى که رخ داد در وقت بردن جنازه مطهره را بروضه منوره نبویه مقام ذکرش نیست و واقعه تیر باران کردن جنازه در مناقب قطب المحدثین (ابن شهر آشوب ) مذکور است و در زیارت جامعه ائمة المؤ منین که مشایخ از ائمه علیهم السلام نقل کرده اند اشاره باین مصیبت شده در آنجا که فرموده :
یا موالى فلو عاینکم المصطفى و سهام الامة مغرقة فى اکبادکم و رماحهم مشرعة فى نحورکم و سیوفها مولعة فى دمائکم یشفعی ابناء العواهر غلیل الفسق من ورعکم و غیظ الکفر من ایمانکم و انتم بین صریع فى المحراب قد فلق السیف هامته و شهید فوق الجنازه قد شکت بالسهام اکفانه و قتیل بالعرآء قدر رفع فوق القناة راسه و مکبل فى السجن قدرضت بالحدید اعضائة و مسموم قد قطعت بجرع السم امعاوه ."1"
در روایت است که چون بدن امام حسن (ع ) در لحد نهاده شد، امام حسین (ع ) در مرثیه برادر اشعارى بگفت که از جمله این دو بیت است :
ادهن راسى ام اطیب محاسنى
وراسک معفور و انت سلیب
بکائى طویل و الدموع غیرة
و انت بعید و المزار قریب "2"
و نیز در این روز،(سنه 128ه)، ولادت باسعادت حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام واقع شد در بین الحرمین در موضعه معروف به (ابوا) که منزلى است میان مکه و مدینه. والده آنجناب حمیده است که حضرت باقر علیه السلام در حق او فرموده :
(حمیدة فى الدنیا محمودة فى الاخرة )"3"
و او را حمیده مصفاة میگویند به جهت آنکه حضرت صادق (ع ) در حق او فرموده :
حمیدة مصفاة من الادناس کسبیکة الذهب ما زالت الاملاک تحرسها حتى ادیت الى کرامة من الله لى و الحجة من بعدى ."4"
مشایخ حدیث از ابوبصیر روایت کرده اند که گفت : در سالى که حضرت امام موسى علیه السلام متولد شد، من در خدمت حضرت صادق علیه السلام بسفر حج رفتم .
چون به منزل ابوا رسیدیم ، حضرت براى ما چاشت طلبید و بسیار و نیکو آوردند در اثناى طعام خوردن ، پیکى از جانب حمیده بسوى آن حضرت آمد که حمیده مى گوید اثر وضع حمل در من ظاهر شده و فرموده بوید که چون اثر آن ظاهر شود ترا خبر کنم که این فرزند مثل فرزندان دیگر نیست .
پس حضرت ، شاد و خوشحال برخاست و متوجه خیمه حرم شد و بعد از اندک زمانى معاودت نمود شکفته و خندان و آستینهاى مبارک خود را برزده بود گفتیم خدا همیشه دهان ترا خندان و دل ترا شادمان بدارد، حال حمیده چگونه شد؟ فرمود که حق تعالى بمن پسرى عطا فرموده که بهترین خلق خدا است و حمیده مرا بامرى خبر داد که من از او اطلاعم بیشتر بود به آن .
ابوبصیر گفت : فداى توشوم! چه خبر داد ترا حمیده ؟ فرمود: گفت که چون آن مولود مبارک بزمین آمد: دستهاى خود را بر زمین گذاشت و سر خود را بسوى آسمان بلند کرد من باو گفتم که چنین است علامت ولادت حضرت رسالت - صلى الله علیه واله - واوصیاء بعد از آن حضرت ...
از منهال قصاب مروی است که حضرت صادق علیه السلام به مدینه مراجعت نمود و براى آن مولود مسعود سه روز اهل مدینه را ولیمه داد.
شیخ مفید از سراج ، روایت کرده که گفت داخل شدم بر حضرت صادق علیه السلام در حالیکه آنحضرت ایستاده بود در بالاى سر پسرش موسى علیه السلام و با او راز میگفت و در آنوقت حضرت موسى در گهواره بود پس زمان طویلى (حضرت صادق ) با او راز گفت و من نشستم تا فارغ شد پس من برخاستم .حضرت صادق بمن فرمود: نزدیک مولاى خود برو و بر او سلام کن! من نزدیک گهواره شدم و سلام کرد م .حضرت موسى (ع ) به زبان فصیح ، جواب مرا داد پس فرمود: برو تغییر بده اسم دخترت را که دیروز نام گذاشتى ، همانا آن نامى است که خداوند دشمن میدارد او را پس حضرت صادق (ع ) فرمود: اطاعت کن امر مولاى خود را که نیکبخت و ارشاد شوى .
یعقوب گفت دخترى براى من متولد شده بود و من نام او را حمیرا گذاشته بودم ، پس تغییر دادم نام او را.
"1-المزار الکبیر،ص298.
2-مناقب آل ابی طالب،ج3،ص205.
3-کافی،ج1،ص476.
4-همان،ص477"
💠─┅═ঊ﷽ঈ═┅─💠
✳️موضوع هماندیشی :
#سیریدرزمانهوزندگیامامحسنمجتبیعلیهالسلام
🎤باحضور و روشنگری: #حجتالسلاموالمسلمیناستاداحمدنعمتی
#فعالدرزمینهیتفسیرومشاورهیاسلامی
🗓 زمان : سهشنبه ۱۴٠۲/۰۵/۳۱
⏰ساعت ۲۲:۳۰
🌍 مکان: #ابرگروهگامدومانقلاباسلامی
لینک گروه:
http://eitaa.com/joinchat/1963524107C2412dc3224
🔵 برای #گفتگویآنلاین با میهمان برنامه دراین هماندیشی مشارکت و ما راهمراهی بفرمائید
🔵 جلسات را در کانال #محرمانه_مدیا دنبال بفرمائید. 👇👇
@mahramane_media
🔵کانال محرمانه 👇
@secret_file