eitaa logo
خدمتگزاران فاطمیه
2.8هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
398 فایل
یاری گر کسانی که قصد دارند در ایام فاطمیه فعالیت داشته باشند. می توانید از محتوای صوتی و تصویری، محصولات، مشاوره و... سایت: https://khedmatgozaran.com/mag/ ارتباط با ما: @khedmatgozaran_dastyar
مشاهده در ایتا
دانلود
شماره 11 بخوان دعای فرج را که یار می آید نسیم رحمت پروردگار می آید بخوان دعای فرج را که ماه منتظران چو مهر از افق انتظار می آید بخوان دعای فرج را که می دهند نوید به شهر دل شده گان شهریار می آید بخوان دعای فرج را که با سپیده ی صبح امید مردم امّیدوار می آید بخوان دعای فرج را که یادگار علی گرفته بر کف خود ذوالفقار می آید بخوان دعای فرج را که در خزان فراق نسیم روح فزای بهار می آید بخوان دعای فرج را که آفتاب حرم طلوع کرده و از کوهسار می آید بخوان دعای فرج را که صبح دولت وصل زده سپیده و گوید که یار می آید بخوان دعای فرج را که آرزوی حسین زکعبه با جگر داغدار می آید... ⛅ @https://eitaa.com/khedmatgozaran_group
شماره13 نشسته ام سر ره تا که یار باز آید خزان شدم که دوباره بهار باز آید ستاره های شب تیرگی نوید آرند که ماه مردم چشم انتظار باز آید بلاله های ز خون شسته میخورم سوگند که باغبان سوی این لاله زار باز آید کویر تشنه شد این بوستان و منتظر است که ابر رحمت پروردگار باز آید چو نخل خشک گرفتم هزار دست دعا کز آن بهار مرا برگ و بار باز آید به اشک مخفی شب زنده دار ها سوگند که صبح خیزد و آن روزگار باز آید بسان سایه شدم گوشه گیر و منتظرم که آفتاب من از کوهسار باز آید ز خون دل همه شب دیده را نگار کنم مگر بخانه خود آن نگار باز آید قرار داده ام از دست و می دهم جان هم اگر قرار دل بی قرار باز آید از آن نباخته ام جان ز دوریش که مباد بزحمت افتد و سوی مزار باز آید ز اشک چشمه چشمم از آن سبب خشکید که خون بدامن این جویبار باز آید به سوی کلبه یعقوب مژده بر میثم که روشنایی آن چشم تار باز آید ⛅️ @khedmatgozaran_group
شماره 14 جز وقت حاجتش به تو این دل چکار داشت؟ از تو تمام شــهر فقط انتظار داشت... این سنگ زینتی که فراموش کرده است سنگ است و زینتش ز نگاهت عیار داشت گفتم بیا، تو آمدی اما به روی تو دل از گناه دور خودش یک حصار داشت مظلوم عالمی تو که سرباز لشکرت... هر روز با سپاه مقابل قرار داشت از شهر خسته‌ام، غزلم یک بهانه بود... امشب دلم به سمت تو قصد فرار داشت ⛅️ @khedmatgozaran_group
شماره 15 نشسته ام سر ره تا که یار باز آید خزان شدم که دوباره بهار باز آید ستاره های شب تیرگی نوید آرند که ماه مردم چشم انتظار باز آید بلاله های ز خون شسته میخورم سوگند که باغبان سوی این لاله زار باز آید کویر تشنه شد این بوستان و منتظر است که ابر رحمت پروردگار باز آید چو نخل خشک گرفتم هزار دست دعا کز آن بهار مرا برگ و بار باز آید به اشک مخفی شب زنده دار ها سوگند که صبح خیزد و آن روزگار باز آید بسان سایه شدم گوشه گیر و منتظرم که آفتاب من از کوهسار باز آید ز خون دل همه شب دیده را نگار کنم مگر بخانه خود آن نگار باز آید قرار داده ام از دست و می دهم جان هم اگر قرار دل بی قرار باز آید از آن نباخته ام جان ز دوریش که میاد بزحمت افتد و سوی مزار باز آید ز اشک چشمه چشمم از آن سبب خشکید که خون بدامن این جویبار باز آید به سوی کلبه یعقوب مژده بر میثم که روشنایی آن چشم تار باز آی ⛅️ @khedmatgozaran_group
شماره15 یک عمر دویدیم و به کویَت نرسیدیم دل از تو شکستیم؛ ولی دل نبریدیم روی تو گُل انداخت ز شرمِ گنهِ ما ما از گُل روی تو خجالت نکشیدیم خال لب تو دانه ی ما بود و صد افسوس کاندر طلب دانه به هر دام پریدیم رفتیم و دویدیم همه عمر و نگفتیم دنبال که رفتیم؟ به سوی که دویدیم؟ توسینه ی صد چاک ز ما خواستی و ما حتی ز فراق تو گریبان ندریدیم عالم همه جا بود محیط کرم تو افسوس که ما قطره ای از آن نچشیدیم بودیم سرافراز به مِهر تو هماره هرچند ز بار گنه خویش خمیدیم ⛅️ @khedmatgozaran_group
شماره 16 من کیم تا تو بیایی به سر بالینم چه کنم راه نجاتی نبود جز اینم بر من آنقدر توان بخش که در بستر مرگ خیزم از جا و به پیش قدمت بنشینم نیست انصاف کز این مهلکه بیرون بروم من که یک عمر تولای تو باشد دینم کاش صد بار به هر لحظه بمیرم هر روز تا گل روی تو را در دم مردن بینم هر چه تو جود کنی باز به تو محتاجم عادتم گشته گدایی چه کنم من اینم زخم زن تا که کُنم گرد رهت را مرهم درد ده تا چو طبیب آیی بر بالینم هرگز آن قدر ندارم که شوم مسکینت این شرف بس که به مسکین درت مسکینم نخل میثم ز ثنای تو بود بارآور ورنه اینقدر نباشد سخن شیرینم ⛅️ @khedmatgozaran_group
شماره 17 نشسته ام سر ره تا که یار باز آید خزان شدم که دوباره بهار باز آید ستاره های شب تیرگی نوید آرند که ماه مردم چشم انتظار باز آید بلاله های ز خون شسته میخورم سوگند که باغبان سوی این لاله زار باز آید کویر تشنه شد این بوستان و منتظر است که ابر رحمت پروردگار باز آید چو نخل خشک گرفتم هزار دست دعا کز آن بهار مرا برگ و بار باز آید به اشک مخفی شب زنده دار ها سوگند که صبح خیزد و آن روزگار باز آید بسان سایه شدم گوشه گیر و منتظرم که آفتاب من از کوهسار باز آید ز خون دل همه شب دیده را نگار کنم مگر بخانه خود آن نگار باز آید قرار داده ام از دست و می دهم جان هم اگر قرار دل بی قرار باز آید از آن نباخته ام جان ز دوریش که میاد بزحمت افتد و سوی مزار باز آید ز اشک چشمه چشمم از آن سبب خشکید که خون بدامن این جویبار باز آید به سوی کلبه یعقوب مژده بر میثم که روشنایی آن چشم تار باز آی ⛅️ @khedmatgozaran_group
شماره 18 از نفس صبح عید، می شنوم بوی تو در گل لبخند گل، می نگرم روی تو پای به هر جا نهی روی به هر سو کنی دیده کنم خاک پا روی نهم سوی تو چشم سرم را دواست عکس خیال رخت زخم دلم را شفاست خاک سر کوی تو گر چه نهان در دلی گرمی هر محفلی ملک وسیع خداست پر ز هیاهوی تو خاک توام سجده گاه روی توام قبله گاه گشته دو محراب من طاق دو ابروی تو روح مسیح خداست هر نفست را به لب لیلة قدری سَواست در سر هر موی تو برده دل از دست خلق طلعت نادیده ات کرده قیامت به پا قامت دلجوی تو تا صف محشر کند ناز به آب حیات خضر بنوشد اگر قطره ای از جوی تو دوزخ کافر شود بغض تو و خشم تو جنت مؤمن بود خلق تو و خوی تو گر چه بود محترم بر همه عالم حرم کعبة میثم بود طلعت نیکوی تو ⛅️ @khedmatgozaran_group
شماره 19 ای کاش که از چهره‌ی خود پرده گشایی «تا با تو بگویم غم شب های جدایی» اسپندم و در تاب و تب از آتش هجران «چون عودم و از سوختنم نیست رهایی» «من در قفس بال و پر خویش اسیرم» ای کاش تو یکبار به بالین من آیی در بنده نوازی و بزرگی تو شک نیست من خوب نیاموختم آداب گدایی عمری ست که ما منتظر آمدنت، نه تو منتظر لحظه ی برگشتن مایی می خواستم از ماتم دل با تو بگویم از یاد رود ماتم و دل چون تو بیایی امشب شده ای زائر آن تربت پنهان؟ یا زائر دلسوخته ی کرب و بلایی ای پرسشِ بی پاسخِ هر جمعه ی عشّاق آقا تو کجایی؟ تو کجایی؟ تو کجایی؟ ⛅️ @khedmatgozaran_group
شماره 20 چراغانی است چشمانم نمیبینی؟ خوشا جشنی که با دلدار بنشینی خوشا روزی که باشد نام تو با ما خوشا روزی که باشد ارض تو دنیا خوشا پرچم میان دستهای تو خوشا نامی که باشد در نوای تو خوشا روزی که می آيى، زمان در دست خوشا روزی که بت های جهان بشکست خوشا روزی که ماه نیمه شد کامل که جبرائیل هم دور تو شده حایل خوشا رهبر، خوشا سرور، خوشا ایمان خوشا مردان مرد و یوسف زهرا خوشا روزی که می آيى کنار کعبه دلها خوشا روزی که میلادت شود میعادگاه ما ⛅️ @khedmatgozaran_group
🌐معرفی مطالب کانال خدمتگزاران با هشتگ مربوطه 🖱با کلیک روی هر کدام از هشتگ ها به مطالب آن هشتگ دسترسی خواهید داشت. 💠 : عرض سلام خدمت امام عصر علیه السلام روزانه 💠 : تذکر به امام زمان علیه السلام 💠 و : روزشمار میلاد امام عصر علیه السلام به صورت عکس 💠: روزشمار میلاد امام عصر علیه السلام مناسب استوری اینستاگرام 💠: کلیپ کوتاه روزشمار میلاد امام عصر علیه السلام 💠: بیان حکایات و خاطرات و احیای نام و یاد امام زمان علیه السلام 💠: اشعار در مدح امام زمان علیه السلام 💠: معرفی کتبی در رابطه با مهدویت و امام زمان علیه السلام 💠: مهدویت و امام زمان علیه السلام در روایات ائمه علیهم السلام 💠: آیات مرتبط با مهدویت و امام زمان علیه السلام در قرآن 💠 : معرفی ادعیه مرتبط با امام زمان علیه السلام 💠 : مسابقه نیمه شعبان دو روز در هفته تا روز میلاد امام زمان علیه السلام 💠 : نواهای نیمه شعبان و مرتبط با وجود مقدس امام زمان علیه السلام 💠 : کلیپ های مرتبط با نیمه شعبان و امام زمان علیه السلام 💠 : دل نوشته های ادبی و در دل با امام زمان علیه السلام 💠 : سخنرانی های کوتاه در مورد امام زمان علیه السلام 💠 نیمه شعبان: شبهات مهدویت و پاسخ به آنان 💠: معرفی اصحاب و یاران و خدمتگزاران به ائمه علیهم السلام ⛅️ @khedmatgozaran_group
شماره21 کوچه‌های شهر را امشب چراغانی کنید عرش را و فرش را آینه‌بندانی کنید آمده نور دل‌انگیزی به سمت سامرا باید امشب کوچه‌ها را خوب نورانی کنید طبق رسم فصل حج، مثل تمام حاجیان جان ما را پیش پای یار، قربانی کنید دیدن روی سلیمان کار آسانی که نیست باید اوّل خوب از این مُلک، دربانی کنید هر که باشد نوکر تو زود آقا می‌شود قلبهای مرده با لطف تو إحیا می شود @khedmatgozaran_group
شماره22 الا که رازِ خدایی، خدا کند که بیایی تو نورِ غیب نمایی، خدا کند که بیایی شبِ فراقِ تو جانا، خدا کند به سرآید سرآید و تو برآیی، خدا کند که بیایی دمی که بی تو سَر آید، خدا کند که نیاید الا که هستیِ مایی، خدا کند که بیایی فسرده غنچه‌ی گلها، فتاده عقده به دلها تو دستِ عقده گشایی، خدا کند که بیایی ز چهره پرده بر افکن، به ظلم شعله در افکن تو دستِ عدلِ خدایی، خدا کند که بیایی نظام هر دو جهانی، امام عصر و زمانی یگانه راهنمایی، خدا کند که بیایی تو مشعری، عرفاتی، تو زمزمی، تو فُراتی تو رمزِ آبِ بقائی، خدا کند که بیایی دلِ مدینه شکسته، حرم به راه نشسته تو مروه‌ای، تو صفایی، خدا کند که بیایی به سینه‌ها تو سُروری، به دیده‌ها همه نوری به دردها تو دوایی، خدا کند که بیایی تو را به حضرت زهرا، بیا ز غیبتِ کبری چه مشکل است جدایی! خدا کند که بیایی. ⛅️@khedmatgozaran_group
شماره22 الا که رازِ خدایی، خدا کند که بیایی تو نورِ غیب نمایی، خدا کند که بیایی شبِ فراقِ تو جانا، خدا کند به سرآید سرآید و تو برآیی، خدا کند که بیایی دمی که بی تو سَر آید، خدا کند که نیاید الا که هستیِ مایی، خدا کند که بیایی فسرده غنچه‌ی گلها، فتاده عقده به دلها تو دستِ عقده گشایی، خدا کند که بیایی ز چهره پرده بر افکن، به ظلم شعله در افکن تو دستِ عدلِ خدایی، خدا کند که بیایی نظام هر دو جهانی، امام عصر و زمانی یگانه راهنمایی، خدا کند که بیایی تو مشعری، عرفاتی، تو زمزمی، تو فُراتی تو رمزِ آبِ بقائی، خدا کند که بیایی دلِ مدینه شکسته، حرم به راه نشسته تو مروه‌ای، تو صفایی، خدا کند که بیایی به سینه‌ها تو سُروری، به دیده‌ها همه نوری به دردها تو دوایی، خدا کند که بیایی تو را به حضرت زهرا، بیا ز غیبتِ کبری چه مشکل است جدایی! خدا کند که بیایی. ⛅️@khedmatgozaran_group
شماره 23 منتظر مانده زمین تا که زمانش برسد صبح همراه سحرخیز جوانش برسد خواندنی‌تر شود این قصه از این نقطه به بعد ماجرا تازه به اوج هیجانش برسد پرده‌ی چاردهم وا شود و ماه تمام از شبستان دو ابروی کمانش برسد لیله القدر بیاید لب آیینه‌ی درک سوره ی فجر به تاویل و بیانش برسد نامه داده‌ست ولی عادت یوسف اینست عطر او زودتر از نامه رسانش برسد شعر در عصر تو از حاشیه بیرون برود عشق در عهد تو دستش به دهانش برسد ظهر آن روز بهاری چه نمازی بشود که تو هم آمده باشی و اذانش برسد ⛅️ @khedmatgozaran_group
شماره 24 غصه ام هجر است درمانم بجز دیدار نیست هیچکس جز تو دوای این دلِ بیمار نیست نیمه شب ها دوریت را بیشتر حس میکنم چون که خورشیدِ دلم، با هجر تو انگار نیست هرکه می پرسد مرا از عشق، گریه می کنم جز شما آخر کسی بر عاشقت دلدار نیست سالها گفتم که مردم! دلبری دارد دلم گُفتَنَم با مَضحَکه: داری ولی جان دار نیست واقعاً می خواهمت از عمق جان اما چرا بعد هجرانی چنین، وصل و فرج در کار نیست؟ طعنه ها از این و آن خوردم، ولی گفتم دلا راه سوی روی نرگس، راحت و بی خار نیست! لاجرم با سرزنش ها ساختم، اما دگر هیچکس اندازه من بین عالم زار نیست خبط من عشق است و محکومم به جرم عاشقی قدر من يارا کسی روی زمین بدکار نیست گفتمت محبوب من دیگر بس است این دوری و گفتی ام عشقِ در این، در دیدنِ رخسار نیست سوختم جانا از این غم ها ولی عشق است و بس تا که جز او بهرِ غم های دلم غمخوار نیست غصه های نیمه شب سر می‌شود ای دل ولی قدر این غصه بدان عشقی چو این خوش بار نیست دلبرا میدانم اکنون حاضری بین دلم دلبرا جز تو کسی بین دل و در کار نیست هرچه موجود است، آن چیزیست که دل می دهد غیر دل هر چیز موجود است جز آوار نیست حاليا، دل مهدی آل محمد مي طلب غیر آن محبوب، یاری لایق بازار نیست ⛅️ @khedmatgozaran_group
شماره 25 قرار دل ز فراقت دگر قرار ندارم به انتظار قسم تاب انتظار ندارم به احتضار مبدل شد انتظار ظهورت اجل رسیده دگر تاب احتظار ندارم ز بس گریستم و دیده ام ندید رخت را گمان برند گروهی به من که یار ندارم اگر بهار شود دچار فصل سال برایم خدا گواست که بی روی تو بهار ندارم به سلطنت ندهم رتبه ی گدایی خود را که در زمین و زمان جز تو شهریار ندارم نه مانده تاب فراق و نه هست طاقت جرم چگونه صبر کنم دیگر اختیار ندارم دیار من نبود غیر خاک مقدم یارم چو دور غیبت یارم بود دیار ندارم به اشک دیده بیارم مگر به دست دلت را عزیز دل چه کنم چشم اشکبار ندارم اگر تو سوزدهی جز به آتشت نگدازم دگر تو اشک دهی غیر گریه کار ندارم ⛅️ @khedmatgozaran_group
شماره 26 گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن گفتم به نام نامیت هر دم بنازم گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم گفتم که دیدار تو باشد آرزویم گفتا که در کوی عمل کن جستجویم گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن گفتم ز حق دارم تمنای سکینه گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه گفتم رخت را از من واله مگردان گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان گفتم به جان مادرت من را دعا کن گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن گفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن گفتا به آب دیده دل را شستشو کن گفتم دلم از بند غم آزاد گردان گفتا که دل با یاد حق آباد گردان گفتم که شام تا دلها را سحر کن گفتا دعا همواره با اشک بصر کن گفتم که از هجران رویت بی قرارم گفتا که روز وصل را در انتظارم ⛅️ @khedmatgozaran_group
شماره 27 کاری برای وضع بد این گدا کنید باشد قبول من بدم اما دعا کنید هر کار می‌کنم دلم احیا نمی‌شود قرآن به نیت من بیچاره واکنید بی‌دردی‌ است دردِ من در به در شده بر درد عشق جان مرا مبتلا کنید برگشته‌ام به سوی شما ایها العزیز در خیمه‌گاه خویش مرا نیز جا کنید بی التفاتِ دوست تقلا چه فایده؟ قدری به دست و پا زدنم اعتنا کنید در پشت خانه‌ تو نشستن مرا بس است اصلاً که گفته حاجت من را روا کنید؟! ⛅️ @khedmatgozaran_group
شماره 28 بیا که صبر برایم چه خوب معنا شد در انتظار ظهورت دلم شكیبا شد تمام دفترعمرم سیاه شد اما امید دیدن رویت دوباره پیدا شد چه جمعه ها كه گذشت و نیآمدی آخر دعای منتظرانت حدیث شبها شد چكیده قطره اشكی زدیدگان زان پس فضای سبز نیایش پر از تمنا شد حصار یأس چه زیبا شكست با یادت ولی چگونه بگویم كه عقده ها وا شد هنوز مانده به دل آرزوی دیدارت بیا بیا كه بهارم خزان غمها شد ⛅️ @khedmatgozaran_group
شماره 28 بیا که صبر برایم چه خوب معنا شد در انتظار ظهورت دلم شكیبا شد تمام دفترعمرم سیاه شد اما امید دیدن رویت دوباره پیدا شد چه جمعه ها كه گذشت و نیآمدی آخر دعای منتظرانت حدیث شبها شد چكیده قطره اشكی زدیدگان زان پس فضای سبز نیایش پر از تمنا شد حصار یأس چه زیبا شكست با یادت ولی چگونه بگویم كه عقده ها وا شد هنوز مانده به دل آرزوی دیدارت بیا بیا كه بهارم خزان غمها شد ⛅️ @khedmatgozaran_group
شماره 29 به این غبار، نگاهی که آفتاب شود بسوز قلبِ مرا، کز غمت مُذاب شود دوباره رویِ تو را آسمانِ جمعه ندید کدام جمعه، جمالِ تو ماهتاب شود؟ برای آمدنت، شب به شب دعا کردم اشاره کن به دعایم که مستجاب شود زمان به خاطرِ ما دیر دیر می‌گذرد برایِ خاطرِ تو کاش پُرشتاب شود امیدِ گریه، مرا هم صحابه‌ خود کن که آسمانِ نگاهم پر از سحاب شود نباید اشکِ تو بر صورتِ زمین بچکد سرشکِ چشمِ تو بایست که گلاب شود من آمدم که سلامِ مرا جواب دهی سلام می‌کنم و وای اگر جواب شود ⛅️ @khedmatgozaran_com
شماره30 کشیده از همان آغاز نرجس انتظارش را نه چندین روز و شب، نه ماه خالص انتظارش را ولایت گر که شد معیار و روضه گر که شد مقیاس برای شیعیان کردند شاخص انتظارش را اگر شب منتظر باشی برای دیدن خورشید یقین اینگونه بهتر می‌کنی حس انتظارش را فقط فصل بهار و فصل تابستان نشو خیره مکش‌ای پنجره اینگونه ناقص انتظارش را پرانده با شمیم خویش شب بو عطر نامش را کشیده با همان یک چشم نرگس انتظارش را مفاتیح الجنان صد جلد دیگر داشت در توشیح اگر می‌گفت: مرحوم محدث انتظارش را نه تنها آل یاسین و سمات از او نشان دارند نوشته در امین‌الله و وارث انتظارش را ⛅️ @khedmatgozaran_com
شماره31 چشم عالم به ماه منظر او به هوای ظهور دیگر او ذوالفقار علی بوَد در دست زره مصطفی به پیکر او هم سر دست چادر زهرا همره او دعای مادر او سیصد و سیزده خدایی مَرد بسته صف جان به کف برابر او ذکر پیوستۀ «حسین حسین» در نفس‌های روح‌پرور او گوییا با دو چشم می‌بینم گشته عباس میرِ لشکر او پایگاه حکومتش کوفه همه عالم بوَد به محضر او ⛅️ @khedmatgozaran_com
شماره32 نه فقط چشم ماست منتظرت ملک بی‌انتهاست منتظرت از همان شب‌ که وحی نازل شد خاتم‌الانبیاست منتظرت چار ارکان کعبه، حجر و مقام مروه، زمزم، صفاست منتظرت از شب رحلت رسول‌الله علیِ مرتضاست منتظرت کوچه‌های مدینه می‌گویند حسن مجتباست منتظرت از زمانی که گوشواره شکست چشم خیرالنساست منتظرت به خداوند می‌خورم سوگند خون خون خداست منتظرت بر سر قبۀ مزار حسین پرچم کربلاست منتظرت ⛅️ @khedmatgozaran_com