اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
اولین رزمندگان #مدافع_حرم🙂✌️ ▫️ سرانجام مجموعۀ سوم از رزمندگان اعزامیِ قوای محمد رسول الله (ص) به
⁉️ #سوری_های_مرموز
◻️ نیروهای اعزامی آن شب در محوطۀ زینبیه، ساعتی به نیایش و عزاداری پرداختند؛ اما ماجراهای پس از زیارت بسیار شنیدنی است. جعفر جهروتی زاده روایت می کند:👇👇
... مراسم نماز جماعت و خواندن زیارت نامۀ مخصوص حضرت زینب (س) که تمام شد، #حاج_احمد و #حاج_همت🙂 ، خواستند نیروها را از حرم مطهر بیرون آورند؛ اما بچه ها دست بردار نبودند😢؛ #حاج_احمد با کمک #حاج_همت به هزار مشقّت، گریبان آنها را می گرفتند و در حالی که خودشان هم به سختی اشک می ریختند😭، بچه ها را کِشان کِشان از حرم خارج می کردند.
از سوی دولت سوریه، #پادگان_زبدانی به عنوان محل استقرار نیروها در نظر گرفته شده بود؛ پادگانی بی در و پیکر که بیشتر به «حلبی آباد»! شباهت داشت تا یک پادگان نظامی، اقامتگاه مزبور، نه سرویس بهداشتی درست حسابی داشت و نه از امکانات اولیهی زندگی در آن اثری به چشم میخورد🍃. از همه بدتر، سرویس دهی بد #سوری_ها بود. آنان اصلاً مراعات موازین مهمان نوازی را نمی کردند و به دلایلی نامعلوم، از پذیرایی این میهمانان مضائقه می نمودند؛ آن مهمان هایی که برای کمک به #سوریه چند هزار کیلومتر راه را طی کرده و خودشان را به دمشق رسانده بودند تا به زعم خودشان، باری از دوش آنها بردارند. خُب، نبود امکانات اولیه و ضروریی مثل دستشویی و حمام، امری نبود که به سادگی بشود از آن گذشت. از این رو، #حاج_همت🙂 رفت سر وقت مسئولین سوری و از آنها پرسید: «آخر شما چطور مسلمان هایی هستید😒 که در پادگان خودتان، حمام و دستشویی و سرویس توالت ندارید؟»
سوری ها هم جوابی برای این پرسش #حاج_همت نداشتند. البته فقدان امکاناتی مثل مواد خوراکی، با خرید غذاهای کنسرو شده که از مغازه های شهر تأمین می شد، قابل جبران بود👌؛ اما مسئلۀ عدم وجود سرویس های بهداشتی و نظافتی و حتی آب آشامیدنی سالم در داخل پادگان، امری لاینحل مانده بود که می بایست تحمل می شد.☹️😇
👈 ادامه دارد...
📙 #همپای_صاعقه ، صفحات ۷۸۱ و ۷۸۲
@kheiybar
هدایت شده از اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
💚 #حسیـــــن_جان💚
از ازل قرعہعشقٺ بہ من افتادحسین
همہ ذراٺوجودم شده فریادحسین🌱
ازهمین فاصلہے دورسلامم بپذیر✋
ڪه خراب توشدمخانہات آبادحسین
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله❤️
@kheiybar
هدایت شده از اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
...
هـر صبـــح🌤
زنـدگى
براى ادامه پيدا كردن،
به دنبـالِ بهانه ميگردد🌱
و چه بهانه اى
زيبــاتـر از نگاهتان😍
#شهید_ابراهیم_همت
#روزتون_مزین_به_نگاهشهید☺️❤️
@kheiybar
#محبوب_و_دوستداشتنی
ریخته بودند دور و برش و سر و صورت و بازوهاش را می بوسیدند😘. هر کاری می کردی، نمی توانستی #حاجی را از دستشان خلاص کنی. انگار دخیل بسته باشند، ول کن نبودند. بارها شده بود #حاجی، تو هجوم محبت بچه ها صدمه دیده بود☹️؛ زیر چشمش کبود شده بود، آن قدر سر و گردن #حاجی را از این طرف و آن طرف می کشیدند که تا مدت ها گردن ایشان درد می کرد حتی یک بار انگشتش را شکسته بودند.😱
باید با فوت و فن برای سخنرانی🎤 می آوردیم و می بردیمش. یک بار سریع سوار ماشینش کردیم🚕 تا چند صدمتر، ده بیست نفری به ماشین آویزان بودند🏃. آخر مجبور شدیم بایستیم و #حاجی بیاید پایین.😑😐
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#فرمانده_دلهـــا❤️
@kheiybar
هدایت شده از امــام زمانت نیست راحتے؟!!
❣ #سلام_آقای_من❣
کاش می شد
چشم خود با آب توبه شستشو داد
تا که شاید
لایق دیدار روی
چون مه مهدی شود😔✋
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
تعجیل درفرج #پنج صلوات
#جمعههای_مهدوی💚
@emame_zamanam
هدایت شده از امــام زمانت نیست راحتے؟!!
💎 #امام_صادق (علیه السلام):
🔰نزديكترين حالت بندگان به خدا و خشنودى او از آنها هنگامى است كه #حجّت_خدا در ميان آنها #نباشد و براى آنها ظاهر نشود و آنها محـل او را ندانند. ولى در عين حال #معتقد باشند كه حجّت خدا هست👌، در اين زمان شب و روز در انتظار فرج باشند.🌹
📗بحارالأنوار: ج ۵٢، ص ١۴۵
❣اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ❣
@emame_zamanam
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
⁉️ #سوری_های_مرموز ◻️ نیروهای اعزامی آن شب در محوطۀ زینبیه، ساعتی به نیایش و عزاداری پرداختند؛ ام
📷 رفعت اسد، برادر حافظ اسد و فرمانده کل قوای مسلح سوریه✨
🔹او برادر کوچکتر حافظ اسد رئیس جمهور سوریه بود ولی شأن خود را بالاتر از ایشان می دانست. وی بعدها به جرم خیانت به کشور و برنامه ریزی برای کودتا دستگیر و به فرانسه تبعید شد⚡️❌
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
📷 رفعت اسد، برادر حافظ اسد و فرمانده کل قوای مسلح سوریه✨ 🔹او برادر کوچکتر حافظ اسد رئیس جمهور سوریه
ماجرای کش رفتن کلت برادر حافظ اسد😱😂
🔹 خرداد ۱۳۶۱ - قوای محمد رسول الله (ص) به فرماندهی #حاج_احمد_متوسلیان، برای مقابله با حمله ارتش صهیونیستی به سوریه و لبنان، وارد #دمشق شده بودند.
#حاج_احمد_متوسلیان، #سیدمحمدرضا_دستواره و #حاج_محمدابراهیم_همت🙂، با ژنرال « #رفعت_سد» جلسه داشتند. رفعت، فرمانده وقت نیروهای مسلح سوریه و برادر کوچک حافظ اسد رئیس جمهور سوریه بود. (وی بعدا به جرم خیانت و کودتا به فرانسه تبعید شد).❌
در میان جلسه، رفعت اسد از موضع بالا و متکبرانه، با صدای بلند خطاب به #حاج_احمد حرف می زد.😏
#دستواره که این صحنه را دید، خونش به جوش آمد. در گوش #حاج_همت🙊 گفت: من یک بلایی سر این (...) میارم که دیگه غلط بکنه با #حاج_احمد این جوری حرف بزنه.🙂
ساعتی بعد جلسه تمام شد. #حاج_احمد که جلوی جمع درحال خروج از ستاد فرماندهی بود، متوجه شد #حاج_همت و #دستواره در گوش هم پچ پچ می کنند و می خندند.😂برگشت طرف آنها و با غضب پرسید: چه خبرتونه؟ چی شده که این جوری نیشتون تا بناگوش بازه؟!😕
#حاج_همت با خنده گفت: چیزه حاجی ... این رضا ...🙊خود #دستواره آمد جلو، یک قبضه کلت🔫 کمری از جیبش درآورد و درحالی که آن را به #حاج_احمد می داد، گفت: این کلت، مال اون #رفعت_اسد فلان فلان شدش.😐حاجی با تعجب پرسید: پس دست تو چیکار می کنه؟دستواره با خنده گفت: وقتی دیدم اون طوری با داد و فریاد با شما حرف میزنه، گفتم حالش رو بگیرم و این کلت رو از کشوی میزش زدم!🤗 #حاج_احمد با عصبانیت گفت: کلت فرمانده کل نیروهای مسلح سوریه رو از کشوی کارش دزدیدی😤؟ - نه حاجی، ندزدیدم که، بلند کردم تا حالش رو بگیرم تا بفهمه جلوی ما صداش رو بالا نبره.🙂☝️ #حاج_احمد گفت: مگه تو دزدی؟
دستواره مظلومانه گفت: دزد که نه، ولی خب شد دیگه. حالا چیکار کنم؟ می خوای برگردم پیشش و بگم بفرمایید این کلت🔫 شما رو من از کشوی میزت بلند کردم! و هر سه زدند زیر خنده😂🙈
@kheiybar
🔴 پروژه های ضد حجاب !⚠️
محجبههایی که در تصویر میبینید☝️
در پیاده رو خیابان های تهران راه میرفتند و با جلب توجه عجیب و زیاد، سیگار میکشیدند❗️
دخترانی که چادر داشتند اما چادری نبودند؛
پروژه های ضدحجاب از خلق اکانت های فیک در فضای مجازی به اجرای سناریوی چادری های فیکِ سیگاری در خیابان رسیده‼️
#چادرحضرتزهرا_س_حرمت_دارد😔
@kheiybar
هدایت شده از نحوه آشنایےو عنایات شهیدهمت
#ارسالی_همسنگری دیشب ساعت ۲۳:۴۵ از همه مهمتر اینه که این بزرگوار فقط یکساعتونیم با مزار حاجی فاصله دارن و دیشب به جمع ما همسنگریا پیوستن😍👇👇
شاید این پیام پایین رو هیچ کس نخونه اما من معتقدم رفیقای رفیقم رفیق منم هستن... والسلام ختم کلام...
یهو دلم گرفت... یعنی یهو که دلم نگرفت... دلم خیلی وقت بود گرفتهبود... یهویی دلم از حاجی شاکی شد...
نگاه کردم به پوستری که رو در کمدم بود و طرح حاجی زینتبخشش بود... پوستره رو دو ماه پیش که با داداشم دوتایی دلمون واسش تنگ شد و رفتیم شهرضا زیارتش از فروشگاهی که اونجا بود خریدم...
بگذریم... نگاه کردم به چشماش و گفتم: حاجی جان... الهی قربون این چشمای آسمونیت برم من... از هفدهم اسفند که باهات عهد و پیمون بستم خودت شاهدی که...
صلواتهام شد به نظر تو... دعای قنوتم شد رسیدن به تو... خریدم شد چیزایی که روش بود عکس تو... همهی نقاشیهام و طراحیهام آخرش شد چهرهی تو... رفیقم شدی... شفیقم شدی.. حقا که آرامش گرفتم از توسل بهت...
اما حاج همت...
بگو تو هم هستی... بگو گناهام ناامیدت نکرده... بگو به یادمی...
بعدم اشکامو پاک کردم و دوباره شروع کردم به دیوونهبازی جلوی عکسش...
از رو عکس گونهشو ماچ کردمو بعد مثل این خاله زنکها نچنچ کردمو گفتم : اسسستغفرالله حاجی... یادم نبود شهدا هم نامحرمند... حالا شما سرخ و سفید نشو حاجی جان... گناهش گردن خودم...
بعدم بیخیال دنیا اومدم تو ایتا که دیدم یکی از کانالهایی که داخلشم یه پست تبلیغاتی گذاشته واسه کانال حاج همت...
پروفایلای ادمین کانالو که دیدم اشکام درومد... حاجی زل زدهبود تو چشمام میگفت حالا یه کم حاجی حاجی کردی فکر کردی خبریه؟!؟
اگه تو از هشت تا پروفایلت یکیش منم رفیقایی دارم که هر ۵۰ و خوردهای پروفایلشون عکس منه... از من خاطره میگن... یادمو زنده میکنن... اما ببین... با وجود اونا حواسم به تو هم هست... اینم از نشونهای که خواستهبودی ازم نرگس خاتون...
@enayate_shahidhemat
هدایت شده از امــام زمانت نیست راحتے؟!!
❣ #سلام_امام_زمانم❣
بہ گریہ هاے یتیمانه ے گـدایانت
اراده ڪن برسد، دست ما بہ دامانت✋
عزاے حضـرت صادق رسیده آقـاجان💔
فداے شال عـزا و دو چشم گـریانت😔
#اجرکاللهیاصاحبالزمان▪️
@emame_zamanam