اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#رفاقت_با_دوست_شهید❤️ 👈گام اول: انتخاب یڪ #شهید برای دوستی #رفیق_شهیدت ڪیه؟! 🔸رفیق شهید دستتو می
سلام خدا بر ادامه دهنده گان راه شهدا✋
از این ڪه در این محفل شهدایی ما را همراهی میڪنین متشڪریم😊
از حالا به بعد خودتون رو نظر ڪرده ی شهدا بدونین...گام اول انتخاب دوست شهید هست ڪه یا انجام دادین یا ڪه انشاءالله هرچه سریعتر یه شهید رو برای رفاقت انتخاب میڪنین.
از چند طریق میشه انتخاب ڪرد‼️
✅نگاه ڪردن به چهره ی شهدا .هرڪدوم ڪه دلت رو لرزوند بدون انتخابت ڪرده
✅خوندن زندگی شهدا و انتخاب یڪی از اون ها.
✅از گلزار شهدای شهر ڪمڪ گرفتن و انتخاب یڪ شهید همشهری
و.....
❌یڪ چیزی رو یادت باشه: قبل از اینڪه تو دوست شهیدت رو انتخاب ڪنی ،قبلش همون انتخاب ڪرده
تو رو❌
به دوست شهیدت بگو من انتخابت ڪردم، دستمو به طرفت دراز ڪردم، میدونم انقد خوب هستی ڪه دستمو پس نزنی😔
در ضمن تاریخ آشناییتون رو توی تقویم بنویس☺️...ازاین به بعد این تاریخ میشه تاریخ تولدت😍
🌸شهید ؛ شهیدت میڪند اگر بخواهی🌸
#ادامـــہدارد
🌹 #یادشهداباصلوات...
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
❣ #قرار_شبانه 🌸ختم صلوات به نیابت از ✨رفیقشهیدم✨ هدیه به { امامموسیکاظم ع،امامرضا ع، امام مح
❣جمع کل صلوات
🌸6985🌸
قبول باشه از همگی حاجتروا بشید انشاءالله💐
#شهید_همت به روایت همسرش 1
#قسمت_دوم
اولین نگاه
اولین بار او را در کردستان دیدم😌؛ در کانون مشترک فرهنگی جهاد و سپاه در پاوه. محل کانون در ساختمان کهنه و قدیمی بود؛ با حیاطی خاکی که دور تا دور آن اتاقهایی با در و پنجره چوبی قرار داشت. محل استقرار من و خواهران در اتاق طبقه پایین بود🍃. همان روز اول، جلسهای تشکیل شد که من هم در آن شرکت داشتم. در این جلسه بود که برای اولینبار با نام و چهره #ابراهیم آشنا شدم🙂. البته در آن زمان به « #برادرهمت» معروف بود. جوانی با قدی متوسط، محاسنی سیاه و بلند، چهرهای کشیده و بسیار جدی.😐
با پیراهن و شلوار کردی آمد و در جلسه نشست. موهای سرش خیلی بلند بود. چون صورتش نیز در اثر تابش آفتاب☀️ سوخته بود، در نگاه اول فکر کردم که یکی از نیروهای بومی منطقه است. ولی وقتی شروع به صحبت کرد، از لهجهاش فهمیدم که بایستی از اطراف اصفهان باشد.😊
محل کار و استراحت او اتاق کوچکی بود که تمام امکانات مربوط به ماشین نویسی📇 و تکثیر اوراق در آن قرار داشت. گاهی اوقات که نیمههای شب🌓 از خواب بیدار میشدم و نگاه به حیاط میانداختم، ☝️تنها اتاقی بود که چراغش تا نیمههای شب روشن بود. شبها تا دیروقت کار میکرد و هر روز صبح هم پیش از بیدار شدن بقیه، ایوان و راهروها را آب و جارو میکرد🙂.روزهای اول نمیدانستیم که قضیه از چه قرار است؛ فقط وقتی بیدار میشدیم، میدیدیم که همهجا تمیز و مرتب است. بعدها فهمیدیم که این کار هر روز اوست.☺️
راوی:همسرشهید
#محمد_ابراهیم_همت
#ادامه_دارد....🌹
@kheiybar