eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
38.7هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
چله بندگی قرائت زیارت عاشورا🌹 آیت‌الله حق شناس ره: شما چهل روز زیارت عاشورا بخوانید اگر از خدا حاجتتان را نگرفتید،بیاید من برای شما حاجتتان را از خدا میگیرم و من ضامن شما هستم. شروع چله زیارت عاشورا چهل شب تا محرم هرشب به نیابت یک شهید ✨شب هشتم به نیابت شهید محمد احمدی جوان✨ دوستان حتما در چله شرکت کنید به نیت حاجت روایی و نیت ترک گناه کردن ان‌شاءالله همگی حاجت روا باشید🌹 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
📚 #سه_دقیقه_در_قیامت 2⃣1⃣ #قسمت_دوازدهم 💎حتی به من گفتن اینکه ازدواج شما به آسانی صورت گرفت و زندگ
📚 3⃣1⃣ 📘از دیگر اتفاقاتی که در آن بیابان مشاهده کردم این بود که برخی از آشنایان که قبلا از دنیا رفته بودند را دیدم. یکی از آنها عموی خدابیامرزم من بود، او را دیدم که در یک باغ بزرگ قرار دارد. سوال کردم: عموجان این باغ زیبا را در نتیجه کار خاصی به شما دادند؟ 🔰گفت: من و پدرت در سنین کودکی یتیم شدیم. پدر ما یک باغ بزرگ را به عنوان ارث برای ما جا گذاشت. اما شخصی آمد و قرار شد در باغ ما کار کند. اما او با چند نفر دیگر کاری کردند که باغ از دست ما خارج شد. آنها باغ را فروختند و البته هیچکدام عاقبت به خیر نشدند و در اینجا نیز همه آنها گرفتارند... ⛔️چون با اموال یتیم این کار را کردند، حالا این باغ را به جای باقی که در دنیا از دست دادم به من داده‌اند تا با یاری خدا در قیامت به باغ اصلی برویم. بعد اشاره به در دیگر باغ کرد و گفت: این باغ دو در دارد که یکی از درهای باغ برای پدر شماست که به زودی باز می شود. باغ بزرگ دیگری آنجا بود که متعلق به یکی از بستگان ما بود. به خاطر یک وقف بزرگ صاحب این باغ شده بود. ☘همانطور که به باغ خیره بودم یکباره تمام باغ سوخت و تبدیل به خاکستر شد! بنده خدا با حسرت به اطرافش نگاه می‌کرد. شگفت‌زده پرسیدم: چرا باغ شما سوخت؟؟ گفت: پسرم اینها همه از بلایی است که پسرم بر سر من می آورد،او نمی گذارد ثواب خیرات این زمین به من برسد. 🌺پرسیدم: حالا چه می‌شود؟ چه کار باید بکنید؟! گفت: مدتی طول می‌کشد تا دوباره با ثواب خیرات باغ من آباد شود به شرطی که پسرم نابودش نکند. من در جریان ماجرای زمین وقفی و پسر ناخلف اش بودم، برای همین بحث را ادامه ندادم. ✨آنجا می توانستیم به هر کجا که می‌خواهیم سر بزنیم یعنی همین که اراده می کردیم بدون لحظه ای درنگ به مقصد می‌رسیدیم. پسر عمه ام در دوران دفاع مقدس شهید شده بود ،دوست داشتم جایگاهش را ببینم. بلافاصله وارد باغ بسیار زیبایی شدم. مشکلی که در بیان مطالب آنجاست عدم وجود مشابه در این دنیا است... 🌏 یعنی نمی دانیم زیبایی‌های آنجا را چگونه توصیف کنیم؟! کسی که تاکنون شمال ایران و دریا و سرسبزی جنگل‌ها را ندیده و تصویر و فیلمی از آن جا ندیده هرچه برایش بگویم نمی تواند تصور درستی در ذهن خود ایجاد کند. 💢حکایت ما با بقیه مردم همینگونه است. ما باید به گونه‌ای بگوییم که بتواند به ذهن نزدیک باشد. وارد باغ بزرگ شدم که انتهای آن مشخص نبود. از روی چمن هایی رد می شدم که بسیار نرم و زیبا بودند. بوی عطر گلهای مختلف مشام انسان را نوازش می داد. 🌳درختان آنجا همه نوع میوه‌ای را داشتند، میوه های زیبا و درخشان. بر روی چمن ها دراز کشیدم. مثل یک تخت نرم و راحت و شبیه پرقو بود. بوی عطر همه جا را گرفته بود. صدای پرندگان و شرشر آب رودخانه به گوش می‌رسید. اصلا نمی شد آنجا را توصیف کرد. 🍀 به بالای سرم نگاه کردم درختان میوه و میوه و یک درخت نخل پر از خرما دیدم. با خودم گفتم: خرمای اینجا چه مزه‌ای دارد؟ یک باره دیدم درخت نخل به سمت من خم شد. دستم را بلند کردم و یکی از خرماها را چیدم و داخل دهان گذاشتم. ♻️ نمی‌توانم شیرینی آن خرما را با چیزی در این دنیا مثال بزنم، اینجا اگر چیزی خیلی شیرین باشد باعث دلزدگی می‌شود. اما نمی‌دانید آن خرما چقدر خوشمزه بود. از جا بلند شدم به سمت رودخانه رفتم.در دنیا معمولا در کنار رودخانه‌ها زمین گل آلود است و باید مراقب باشیم تا پای ما کثیف نشود. 💠اما همین که به کنار رودخانه رسیدم دیدم اطراف رودخانه مانند بلور زیباست... به آب نگاه کردم آنقدر زلال بود که تا انتهای رود مشخص بود دوست داشتم بپرم داخل آب. اما با خودم گفتم بهتر است سریعتر بروم سمت قصر پسر عمه. آن طرف رود یک قصر زیبای سفید و بزرگ نمایان بود نمی‌دانم چطور توصیف کنم. ♻️با تمام قصر های دنیا متفاوت بود. تمام دیوارهای قصر نورانی بود میخواستم به دنبال پلی برای عبور از رودخانه باشم اما متوجه شدم می توانم از روی آب عبور کنم. با پسر عمه صحبت می کردم، او گفت:ما در اینجا در همسایگی اهل بیت هستیم. میتوانیم به ملاقات امامان برویم و این یکی از نعمت‌های بزرگ بهشت برزخی است... ... کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
ختم به نیت:🔰 💔 هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و مولا امیرالمومنین علیه السلام و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)🌺 مهلت: تا فردا شب ساعت۲۱ تعداد صلواتهای خود را به آیدی زیر بفرستید👇 @Behzadii
﷽ هستم بہ ياد تو بخدا پنج شنبہ‌ها هستم دخيل نام شما پنج شنبہ‌ها📿 از صبح پنج‌شنبہ دلم‌تنگ مغرب است دارم هواے پنج شنبہ ها💔 🕊 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
‌‌‌‌ ✨امام علی علیه‌السلام فرمودند: مبادا اعمال نیک را به اتکاى دوستى آل محمد (ص) رها کنید، مبادا دوستى آل محمد (ص) را به اتکاى اعمال صالح از دست بدهید، زیرا هیچ کدام از ایـن دو ، به تنهایى پذیرفته نمى شود.✨☝️ کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
صبح آن است کہ با یاد شما برخیزم ورنہ هرصبح مثال شب تارے دگر است💔 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
شهیدی که دم در بهشت نگه‌ داشته شده بود...! رفاقت‌های زمان جنگ عجیب بود؛ یک فرمانده گردان به نام «ماشاءالله رشیدی» داشتیم، او شب عملیات «کربلای 5» می‌خواست وارد عملیات شود؛ دم خط به سنگر من آمد؛ گردان هنوز نرسیده بود، او موضوعی تعریف کرد. رشیدی فرمانده گروهانی به نام ذکی‌زاده داشت که دو روز پیش شهید شده بود؛ رشیدی می‌گفت: من و ذکی‌زاده با هم عهد بستیم که هر کدام از ما زودتر شهید شد، وارد بهشت نشود، تا دیگری بیاید، دیشب ذکی‌زاده را خواب دیدم که به من می‌گفت: «ماشاءالله مرا دم در نگه داشتی چرا نمی‌آیی؟!»😢 وقتی رشیدی این موضوع را تعریف کرد، فهمیدم که به زودی شهید می‌شود؛ او را نگه داشتم اما رفت و درگیر خط شد؛ بلافاصله هم شهید شد.💔 🌹خاطره ای به یاد شهیدان ماشاءالله رشیدی و ذکی‌زاده راوی: کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
🍒کمپوت اهدایی به رزمندگان ... 😇 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
شهید مجید محمدی یقه تان را میگیرم اگر را تنها بگذارید...☝️ کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
🚨 تولد قاسم سلیمانی در تنگستان و وحشت اینستاگرام! ⭕️ سحرگاه ۱۴۰۰/۰۴/۱۴ در بیمارستان سلمان فارسی بوشهر نوزادی متولد می شود که از آنجایی که نام خانوادگی پدرش سلیمانی هست، پدر و مادر نام او را به عشق سردار بزرگ اسلام شهید حاج قاسم سلیمانی، قاسم می گذارند. ⭕️ ساعتی بعد دکتر قاسم برجوئی فرد پزشک چکاب نوزاد تازه متولد شده عکس این اتفاق میمون را به همراه پیراهن منقوش به تصویر سردار دل ها که بر تن نوزاد پوشانده شده در صفحه اینستاگرام خود می گذارد. ⭕️ کمتر از ۲۴ ساعت بعد اینستاگرام در حرکتی غیراخلاقی اقدام به حذف این تصویر می کند. 🔻دشمن از نام قاسم هم می ترسد هرچند که یک نوزاد باشد... کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏تو گرمای تابستون ‏زیر رگبار تیر و خمپاره ‏کمپوت های اهدایی مردم جیگرشون رو حال میاورد.. ‏نگاهشون کن برادر‼️ ‏شک ندارم جیگر تو‌ هم خنک میشه ‏«تیرماه 1365-منطقه عمومی مهران-عملیات کربلای1» کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar