❤️🍃❤️
✍ نامهے عاشقانهے شهید براے من و شما...😍👌👇
#بسیار_زیبا☺️
ای جوانان☺️؛ ای پسران و دختران عزیزم😍؛ و این نورِدیدگانم!☺️
ما در سنگرِ جبههی حق علیهِ باطل پشتِ دشمنان را شکستیم☺️؛ و از برای آرامش شما چه شبها که نخوابیدیم..😊.
ما از شما دفاع کردیم❤️؛ ما از ناموسمان دفاع کردیم.👌..
میدانم که میدانید غنچههای نشکفتهای را زیر تانکهای بعثیون فرستادیم😞، تا شما در آرامش به سر ببرید؛ تا هیچ ابرقدرتی نتوانند نگاه چپ به شما بکند☺️...
من و تمامِ سربازانِ جان بر کفِ امام فدای یک تار موی شما... بدانید که تا ما در سنگرِ نبرد هستیم🍃، هیچ نامردی نمیتواند از شما حتی یک قطره اشک بگیرد❤️...
#عاشقانه #شهیدسیدمجتبےهاشمے
@kheiybar
💔🍂
چشمـــانــش تو را مےنگـــرد☝️
حـــواستــــ هست😔💔
#شهــــداشـــرمندهایم💔
@kheiybar
💔🍂💔
#مولاےغریبــــم💔
چشم دیدار ندارم شده ام ڪورِ گناه😔💔
رو ڪه رونیست ولے تشنهدیدار توام😔
آرزو بر من آلوده روا نیست ولے
ڪاش یڪ روز ببینم ڪه ز انصار توام💔
❤️تعجیل در #ظهور ۳صلواتــ❤️
@kheiybar
❤️🍃
🔹 یادت باشه دوست شهیـد که داشته باشے و به رنگ او در بیایے ، شهیـدت میکنند .💔🕊
#شهیدمحمدابراهیمهمت❤️
روزتون متبرک به
#نگاهشهیدهمت☺️❤️
@kheiybar
❤️🍃❤️
❤ مثل #همت و خرازے
تا انقلاب مهدے(عجلالله تعالے فرجه)؛ این نسل☝️
#ادامهدارد...👌❤️
#امامخامنهاے❤️
@kheiybar
❤️🍃❤️
#خستگےناپذیر
#دوکوهه مسئول پیشتیبانے بود🍃و کارش سخت و پرتحرک بود👌 از هشت صبح تا هشت شب #خادمے بود و از نه شب تا یازده شب هم بازدید گردان تخریب بود☺️ که باید با زائران خواهر همراهے میکردیم🍃 و پای ثابت این کار او و یکی از دوستان بودند👌 تازه ساعت دوازده شب تا چهار صبح کنار رادیو📻 #دوڪوهه باید پست میدادیمهیچوقت نمینالید و با عشق علاقه کار میکرد❤️خلوص نیت در عملش بود و خستگی نداشت☺️ همیشه برای انجام کارها داوطلب بود🍃بنیه قوی و بدن سالمی داشت👌که او را سرحال نگه میداشت تا وظیفه #خادمیاش را به نحو مطلوبے انجام دهد☺️❤️
راوی:دوستشهید
#محمدرضادهقانامیرے❤️
@kheiybar
💔🍃
#نحـــوهشهــــادت💔
گويا يك مين تلهاي منفجر ميشود💣 و يك پاي همسرم را قطع ميكند😔. مجروح ميشود وقتي دوستانش با شنيدن صداي انفجار خودشان را به اكبر ميرسانند💔 با اينكه مين💣 كوچكي منفجر شده بود💥، اما شدت جراحت به حدي بود كه حالت غيرعادي ايجاد كرده بود.😔 همين حين اسلحه كلاشينكف🔫 همسرم در اثر گرما منفجر ميشود💥 و اكبر به شهادت ميرسد💔. همسرم به دليل مسائل امنيتي مجبور بود زمان تخريب مين💣، اسلحه همراهش باشد🔫. اكبر ساعت 8 و 30 دقيقه شنبه 28 آذر 94 يك روز قبل از شهادت💔 امام حسن عسكري(ع) در شهر سليميه سوريه كه نزديك خاك تركيه است مجروح شد💔 و در حين انتقالش به بيمارستان سليميه به شهادت رسيد🕊. در حالي كه 49 سال از عمرش ميگذشت به دوستان شهيدش پیوست🕊🕊💔
راوے:همسرشهید
#اڪبرملڪشاهے🍂
#سالروزشهــادتــــ💔🕊🕊
@kheiybar
•[✋🏻]•⇓💔🍂
••| #تـلنگرانـه |••
تو مترو نشستے رو صندلے
یه خانم یا آقایے میاد روبهروے
شما مے ایسته؛شما بلند میشے😊
و جاتو میدے بهش،از ایݩ کار
میتونے اهداف مختلفے داشتهباشے
حالا یا مبارزه باهواے نفْسیا خدمٺ
به خلق الله خادمے عبادالله...👌🏻
خانم یا آقایے کہ جاتو دادے بهش
از ایݩ لطف شمآ احساس شرمندگے
میکنݩ😓شرمنده میشݩ وقتےمیبینݩ
شما ایستادے و اوݩ جاے شما
نشسته،خودشو به شما مدیوݩ میدونه
و هے تشکر میکنه... 🏻
#رفـقـا..؛✋🏻
خـیـلـے وقته شهدا↶
جاشونو دادݩ که
ما بشینیم ؛ ݩـــه..💔جاشونو ندادݩ مـآ بشینیم جونشونو دادݩ ما بایستیم
ماچیڪارمیکنیم؟😔
حواسموݩ هسٺ؟ ✗
داریم جلوے چشم کسانے که
جونشونو بخاطر ما دادن گنـاه
میڪنیم..؛
#ببخشیدایشهید❀
ڪه بجاے راهٺ،
#راحتے را انتخاب ڪردم😔💔
@kheiybar
❤️🍃❤️
مهدے(عج) که بیاید☝️
نگاهش به آن بانوست.....
به همان فرشتهاے که
چادر بر سر دارد..‼️ ....
فرشته نجیبے را میبیند
که برای یک لحظه☝️
نگاه مهدے،
خود را یک عمر پوشاند
از هوسبازانے که تو براے نگاهشان له له میزدے❌....
مهدی(عج) نگاهش به آن بانوست☺️👌.....
به همان فرشتهاے
ڪه چادر بر سر دارد...‼️🍃
@kheiybar
💌 #یه_سلام_دوباره
حرم،
صداے زمزمهها،
نسیم خوشبوے رواق . . .✨
زندگے، #قشنگتر_از_همیشه جریان پیدا میکنه،😍👌
وقتی قلبت
با عشق میتپه؛ 💚
با عشق، به یه امام مهربون .😍❤️ . . :
#سلام_امام_خوبم💕
اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا
المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ
عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري
الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً
مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل
ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🍀
#چهارشنبههاے_امام_رضایے 💚
#پروفایل❤️
@kheiybar
❤️🍃❤️
تمام تجملات زندگے یڪ مدیر اسلامے👌
منزلی که در دزفول در آن زندگی می کردیم، قبلاً مرغداری بود🙂! واقعاً مرغدانی بود😊. کمی پول داشتم که با آن دو تا کاسه و بشقاب و استکان و یک قوری خریدم☺️ و آوردم. رختخواب هم نداشتیم🙂؛ یک پتو توی ماشین بود🚕؛ آن را آوردیم و به جای رختخواب پهن کردیم☺️. همه ی اسباب و اثاثیه مان همین بود. تا این که من مریض شدم😞 و سینه ام درد گرفت😣. آن وقت #حاجی رفت و یک بخاری گرفت و آورد😌. بعد هم چند تا ظرف نسوز (تفلون) خریدیم🍃. مدتی هم در اندیمشک در خانه های سازمانی ای بودیم که پر از عقرب بود، آن روزها حدود بیست و پنج عقرب در آن خانه کشتیم!😰😣
راوے:همسرشهید
#محمدابراهیمهمت❤️
@kheiybar