eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
39.9هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
3.2هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
#حـــر_زمان روایت شهــیدیست ڪه به وسیله #شهیدهمت تغییر کرد🙂👇👇
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#حـــر_زمان روایت شهــیدیست ڪه به وسیله #شهیدهمت تغییر کرد🙂👇👇
یک شب که در مقر بودیم یکی از بچه ها با عجله خودش را به ما رساند و گفت : ((یک نفر از بالا صدا می زند که من می خواهم بیایم پیش شما . کیست ؟!😕 سریع بلند شدیم و خودمان را به محل رساندیم تا ببینیم قضیه از چه قرار است . گفتیم که شاید کلکی در کار است و آن ها می خواهند کمین بزنند😒 . وقتی به محل رسیدیم فریاد زدیم : اگر می خواهی بیایی نترس!بیا جلو! گفت : من را می خواهم!😢 گفتیم :بیا تا ببریمت پیش با ترس و دلهره و احتیاط جلو آمد .🙁 وقتی نزدیک رسید و دید که همه پاسدار هستیم جاخورد . فکر کرد که دیگر کارش تمام است ولی وقتی برخورد خوب بچه ها را دید کمی آرام گرفت🙂 . او را پیش بردیم . پرسید : شما هستید😕 گفت بله خودم هستم .☺️ آن مرد کرد پرید جلو و دست را گرفت که ببوسد . دستش را کشید و اجازه نداد . آن مرد دوباره در کمال ناباوری پرسید : ((شما ارتشی هستید یا سپاهی؟😕 گفت : .☺️ او گفت : (( من آمده ام پیش شما پناهنده شوم قبلا اشتباه می‌کردم . رفته بودم طرف ضد انقلابها و با آنها بودم , ولی حالا پشیمانم .😢 گفت :قبلا از ما قهر کرده بودی . حالا هم که آمدی خوش آمدی . ما با تو کاری نداریم و به تو امان نامه می‌دهیم.☺️ و بعد او را در آغوش کشید و بوسید و گفت : فعلا شما پیش سایر برادرهایمان استراحت کن تا بعد با هم صحبت کنیم.🙂 آن مرد , مسلح بود . اجازه نداد که اسلحه اش را از او بگیریم و او با خیال راحت در میان بچه ها نشست .🍃 شب , با او صحبت کرد از وضعیت ضد انقلاب گفت و سعی کرد تا ماهیت آنها را برای او فاش کند . آن مرد گفت : راستش خیلی تبلیغات میکنند . میگویند که همه را میکشند همه را سر میبرند خلاصه از این حرفها .😒 گفت : نه! اصلا این حرفها حقیقت ندارد . 🙂 و صحبت می کنیم آن مرد محو صحبت های شده بود . وقتی این جملات را شنید , به گریه افتاد . پرسید : برای چه گریه می کنی ؟ گفت : به خاطر این که در گذشته در مورد شما چه فکرهایی می‌کردم .😔 گفت : دیگر فکرش نکن حالا که برگشته ای عیب ندارد .🙂 او گفت : من هم می‌خواهم پاسدار شوم. گفت : اشکالی ندارد. پاسدارباش.اگر اینطوری دوست داری , از همین لحظه به بعد تو پاسدارباش .🙂 آن شخص با شنیدن این حرف, خیلی خوشحال شد . رفتار و برخورد چنان تأثیر عمیقی بر او گذاشت که یکی از نیروهای خوب و متعهد شد و در همه جا حضور فعال داشت👌 . او بعد از مدتی در عملیات (( محمد رسول الله (ص) )) شرکت کرد و شهید شد🕊 . بچه ها به او لقب داده بودند . پس از این ماجرا , تعداد دیگری از ضد انقلابیون فریب خورده هم آمدند و خود را تسلیم کردند🍃. جالب این که آن ها هم در لحظه ورود , سراغ را می گرفتند .☺️❤️ @kheiybar
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#عکس_کمتر_دیده_شده #شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت و #شهید_صیاد_محمدی در حال گفتگو با یکی از برادران پيشمرگ کرد مسلمان #سپاه_پاوه🌹 خاطره شنیده نشده قسمت دوم👇 آن مرد گفت : راستش خیلی #تبلیغات میکنند🙁 . میگویند که #پاسدارها همه را میکشند همه را سر میبرند خلاصه از این حرفها .😞 #حاج_همت گفت : #نه! اصلا این حرفها حقیقت ندارد . همه ما #پاسدار هستیم و صحبت می کنیم🍃 آن مرد محو صحبت های #حاج_همت شده بود . وقتی این جملات را شنید , به #گریه افتاد . همت پرسید : برای چه گریه می کنی ؟ گفت : به خاطر این که در #گذشته در مورد شما چه فکرهایی می‌کردم .😢 #حاج_همت گفت : دیگر فکرش نکن حالا که برگشته ای #عیب ندارد .☺️ او گفت : من هم می‌خواهم #پاسدار شوم.)) #حاج_همت گفت : اشکالی ندارد. پاسدارباش.اگر اینطوری دوست داری , از همین لحظه به بعد تو پاسدارباش .🙂✌️ آن شخص با شنیدن این حرف, خیلی #خوشحال شد . رفتار و برخورد #حاج_همت چنان تأثیر عمیقی بر او گذاشت که یکی از #نیروهای #خوب و #متعهد شد و در همه جا #حضور فعال داشت . او بعد از مدتی در #عملیات محمد رسول الله (ص) شرکت کرد و #شهید شد🕊. بچه ها به او لقب #حر_زمان داده بودند . پس از این ماجرا , تعداد دیگری از #ضد_انقلابیون #فریب خورده هم آمدند و خود را #تسلیم کردند. جالب این که آن ها هم در لحظه ورود , سراغ #حاج_همت را می‌گرفتند.❤️ #شهیدمحمد‌ابراهیم‌همت #فرمانده_دلهــا @kheiybar
روایت شهــیدیست ڪه به وسیله تغییر کرد😍👇👇
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#حـــر_زمان روایت شهــیدیست ڪه به وسیله #شهیدهمت تغییر کرد😍👇👇
یک شب که در مقر بودیم یکی از بچه ها با عجله خودش را به ما رساند و گفت: یک نفر از بالا صدا می زند که من می خواهم بیایم پیش شما. کیست ؟!سریع بلند شدیم و خودمان را به محل رساندیم تا ببینیم قضیه از چه قرار است.گفتیم که شاید کلکی در کار است و آن ها می خواهند کمین بزنند😒. وقتی به محل رسیدیم فریاد زدیم : اگر می خواهی بیایی نترس!بیا جلو!گفت:من را می خواهم!😢گفتیم:بیا تا ببریمت پیش با ترس و دلهره و احتیاط جلو آمد.🙁 وقتی نزدیک رسید و دید که همه پاسدار هستیم جاخورد.فکر کرد که دیگر کارش تمام است ولی وقتی برخورد خوب بچه ها را دید کمی آرام گرفت🙂.او را پیش بردیم.پرسید: شما هستید همت گفت بله خودم هستم.☺️آن مرد کرد پرید جلو و دست همت را گرفت که ببوسد. همت دستش را کشید و اجازه نداد.آن مرد دوباره در کمال ناباوری پرسید:شما ارتشی هستید یا سپاهی؟ همت گفت: .😊او گفت:من آمده ام پیش شما پناهنده شوم قبلا اشتباه می‌کردم.رفته بودم طرف ضد انقلابها و با آنها بودم , ولی حالا پشیمانم.😢 همت گفت:قبلا از ما قهر کرده بودی.حالا هم که آمدی خوش آمدی.ما با تو کاری نداریم و به تو امان نامه می‌دهیم.و بعد او را در آغوش کشید و بوسید و گفت: فعلا شما پیش سایر برادرهایمان استراحت کن تا بعد با هم صحبت کنیم.🙂آن مرد مسلح بود. اجازه نداد که اسلحه اش را از او بگیریم و او با خیال راحت در میان بچه ها نشست.شب همت با او صحبت کرد از وضعیت ضد انقلاب گفت و سعی کرد تا ماهیت آنها را برای او فاش کند. آن مرد گفت:راستش خیلی تبلیغات میکنند.میگویند که پاسدارها همه را میکشند همه را سر میبرند خلاصه از این حرفها.😒 گفت:نه! اصلا این حرفها حقیقت ندارد . و صحبت می کنیم آن مرد محو صحبت های شده بود.وقتی این جملات را شنید , به گریه افتاد. پرسید: برای چه گریه می کنی ؟گفت: به خاطر این که در گذشته در مورد شما چه فکرهایی می‌کردم.😞 گفت:دیگر فکرش نکن حالا که برگشته ای عیب ندارد.🙂او گفت: من هم می‌خواهم پاسدار شوم. گفت: اشکالی ندارد.پاسدارباش.اگر اینطوری دوست داری از همین لحظه به بعد تو پاسدارباش.🙂آن شخص با شنیدن این حرف خیلی خوشحال شد. رفتار و برخورد چنان تأثیر عمیقی بر او گذاشت که یکی از نیروهای خوب و متعهد شد و در همه جا حضور فعال داشت👌. او بعد از مدتی در عملیات محمد رسول الله (ص) شرکت کرد و شهید شد🕊 . بچه ها به او لقب داده بودند . پس از این ماجرا تعداد دیگری از ضد انقلابیون فریب خورده هم آمدند و خود را تسلیم کردند. جالب این که آن ها هم در لحظه ورود سراغ را می گرفتند.☺️🌹 @kheiybar