eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
39.9هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
3.2هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰تمام تجملات زندگی یک مدیر اسلامی منزلی که در دزفول در آن زندگی می کردیم، قبلاً مرغداری بود❗️ واقعاً مرغدانی بود😊. کمی پول داشتم که با آن دو تا کاسه و بشقاب و استکان و یک قوری خریدم و آوردم. رختخواب هم نداشتیم؛ یک پتو توی ماشین بود🚕؛ آن را آوردیم و به جای رختخواب پهن کردیم☺️. همه ی اسباب و اثاثیه مان همین بود. تا این که من مریض شدم😞 و سینه ام درد گرفت😣. آن وقت رفت و یک بخاری گرفت و آورد. بعد هم چند تا ظرف نسوز (تفلون) خریدیم. مدتی هم در اندیمشک در خانه های سازمانی ای بودیم که پر از عقرب بود، آن روزها حدود بیست و پنج عقرب در آن خانه کشتیم!😰😣 راوے:همسرشهید 🌹 @KHEIYBAR
موقع شهادت پسرم جنازه چند تا از دوستانش را هم با هم آورده بودند.موقع تشیع یکی از همین ها بود،فکر کنم علوی بود که زیر پای دفن شده🍁.این شهید را شبانه دفن کردند.همان کسی که قبر را می کنده می گفت:شب بود.داشتم قبر را می کندم که یک دفعه کلنگ⛏ خورد به دیواره قبر و انگار توی قبر کلی مهتابی💡 روشن کرده بودند.چکمه ها و لباس تنش بود و بدنش سالم و فقط یک پارچه سفید رویش بود✨. چون لباس را بیرون نیاوردیم.فقط مادرم گفت احرامش را بکشید رویش. آن بنده خدا می گفت: یک بوی غلیظ عطر بیرون زد💫.آمدم بیرون،حول شده بودم.به سرعت کمی گچ درست کردم .سوراخ قبر را گرفتم.تا سال قبل هم این بنده خدا زنده بود و خودش ماجرا را تعریف می کرد.😢🌹 راوی:خواهر بزرگوار شهید @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 ببینید و بشنوید! شهیدان حاج قاسم سلیمانی، حسن باقری، احمدکشوری، علی صیادشیرازی، ، احمد کاظمی و ... با ملت ایران سخن می‌گویند: نترسید و امیدوار باشید😊✌️ ▫️ بازخوانی بمناسبت اولین هفته‌ی عروج سردار عالیقدر اسلام سپهبد سلیمانی؛ در بغداد @kheiybar
🔰تمام تجملات زندگی یک مدیر اسلامی منزلی که در دزفول در آن زندگی می کردیم، قبلاً مرغداری بود❗️ واقعاً مرغدانی بود😊. کمی پول داشتم که با آن دو تا کاسه و بشقاب و استکان و یک قوری خریدم و آوردم. رختخواب هم نداشتیم؛ یک پتو توی ماشین بود🚕؛ آن را آوردیم و به جای رختخواب پهن کردیم☺️. همه ی اسباب و اثاثیه مان همین بود. تا این که من مریض شدم😞 و سینه ام درد گرفت😣. آن وقت رفت و یک بخاری گرفت و آورد. بعد هم چند تا ظرف نسوز (تفلون) خریدیم. مدتی هم در اندیمشک در خانه های سازمانی ای بودیم که پر از عقرب بود، آن روزها حدود بیست و پنج عقرب در آن خانه کشتیم!😰😣 راوے:همسرشهید 🌹 @KHEIYBAR
موقع شهادت پسرم جنازه چند تا از دوستانش را هم با هم آورده بودند.موقع تشیع یکی از همین ها بود،فکر کنم علوی بود که زیر پای دفن شده🍁.این شهید را شبانه دفن کردند.همان کسی که قبر را می کنده می گفت:شب بود.داشتم قبر را می کندم که یک دفعه کلنگ⛏ خورد به دیواره قبر و انگار توی قبر کلی مهتابی💡 روشن کرده بودند.چکمه ها و لباس تنش بود و بدنش سالم و فقط یک پارچه سفید رویش بود✨. چون لباس را بیرون نیاوردیم.فقط مادرم گفت احرامش را بکشید رویش. آن بنده خدا می گفت: یک بوی غلیظ عطر بیرون زد💫.آمدم بیرون،حول شده بودم.به سرعت کمی گچ درست کردم .سوراخ قبر را گرفتم.تا سال قبل هم این بنده خدا زنده بود و خودش ماجرا را تعریف می کرد.😢🌹 راوی:خواهر بزرگوار شهید ♦️کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
ازش بدم آمد!!! یادم ست توی دفتر خاطراتم📖 نوشتم، با وحشت هم نوشتم📝، که احساس می کنم این جنگ سرنوشت مرا تعیین می کند و نقش مهمی در زندگی من دارد. البته خوش بینانه نگاه می کردم. ولی مطمئن بودم سختی زیادی خواهم کشید.😞 مطمئن بودم این جنگ متصل میشود به سرزمین های اسلامی دیگر،مثل الجزایر و مصر و فلسطین و باعث میشود که… چی بگویم؟… سال بعد بود گمانم که باز از طرف دانشگاه برامان اردو گذاشتند.فکر کنم از طرف واحد جذب نیرو بود.قرار بود برویم در مناطق مختلف با جهادسازندگی و واحدهای فرهنگی سپاه همکاری کنیم.از همه قشری هم داشتیم.از دانشجو تا معلم و محصل های پانزده شانزده ساله. ما را فرستادند کردستان.راننده خواب آلود😨 بود و راه را عوضی رفت. رسیدیم کرمانشاه.گفتند نیروها باید تخلیه شوند. سنندج شلوغ بود و پاوه نیز به دست دکتر چمران آزاد شده بود✌️ و همه چیز ناآرام.خواهرهای گروه جیغ و داد می کردند که «ما می خواهیم برویم سنندج.»من حرفی نمی زدم. پیش خودم میگفتم«در شأن شهید نیست مسیرش را خودش انتخاب کند.»😇 راوی:همسرشهید کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
دفترچه کوچکی داشت📝 که در آن چیزهای مختلفی نوشته بود یک قسمت این دفتر، مخصوص نام دوستان شهید او بود💔 اسم شخص را نوشته بود و در مقابلش هم، منطقه عملیاتی که در آن شهید شده بود یکی، دو ماه قبل از شهادتش، در اسلام‌آباد این دفترچه را دیدم نام سیزده نفر در آن ثبت شده بود و جای نفر چهاردهم، یک خط تیره کشیده شده بود پرسیدم «این چهاردهمی ‌کیه؟😕 چرا ننوشته‌ای؟» گفت «این را دیگر تو باید دعا کنی »☺️ راوے:همسرشهید کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
یاد جبهه بخیر ... که دانشگاه خودسازی بود و کنکورش صداقت و اخلاص ؛ و متون آن را انتشارات شهادت در کربلا با مرکّب خون به چاپ می‌رساند ...🌱 پی‌نوشت : در دوران دفاع‌مقدس ۳هزار دانشجوی کشور به شهادت رسیدند. از هر ۶۲ دانشجوی کشور یک‌نفر به شهادت رسیده‌است که‌این عدد بیانگر حضور فعال دانشجویان در جبهه و نقش آفرینی آنان در میدان های مختلف جهاد است.☝️ شهیدان سیدحسین‌علم‌الهدی، مهدی رجب بیگی، محسن وزوایی، حسن باقری، اسماعیل دقایقی، و محمود شهبازی از شهدای‌شاخص‌دانشجو به‌شمار می‌روند🌹 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
💔 مادر می گوید « از جبهه برای دیدن فرزند تازه به دنیا آمده اش به شهرضا رسیده بود با اینکه دیروقت بود، نیمه شب باصدای گریه و تضرع او از خواب بیدار شدم و دیدم داره نماز شب می خونه صبح همان شب، وقتی که قصدبازگشت به جبهه را داشت، به او گفتم یک مقدار بمان و خستگی ات را رفع کن پاسخ داد مادرجان ما تا به حال درخواب های سنگین غوطه ور بودیم☺️، اما حالا دیگر وقت بیداری است ما هیچ وقت نمی توانیم فقط به راحتی و استراحت خودمان فکر کنیم☝️ اگر به این چیزها فکر کنیم دیگرنمی توانیم مزه‌ی بیداری را بچشیم من خواب و استراحت دنیا را با تمام زرق و برقش به دنیادارها می بخشم😊 مادر، این دنیا تنگ است و جای من نیست »🕊 راوی:مادرشهید کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
می‌خواستم سفره بیندازم که دستم را گرفت گفت «‌وقتی من می‌آیم، تو باید استراحت کنی من دوست دارم شما را بیشتر در آسایش و راحتی ببینم☺️ گفتم «‌من که بالاخره نفهمیدم باید چه جور آدمی باشم یک روز می‌گفتی می‌خواهی زنت شریک باشد، حالا می‌گویی از جایم تکان نخورم شروع کرد به انداختن و مرتب کردن سفره سرش پایین بود با صدایی که انگار دوست ندارد، کسی غیر از خودش بشنود، گفت تو بعد از من سختی‌های زیادی می‌کشی😞 پس بگذار لااقل این یکی دو‌ روزی که در کنارت هستم،کمی کمکت کنم🙁☺️ راوی:همسرشهید 🌹 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
✉️نامہ در روز عـاشـورا بـرای خـانوادش👇👇 سلام بر عاشورا  میعادگاه عاشقان راه خدا سلام بر حسین و یاران حسین✋ سلام بر زینب الگوی همیشه جاوید زنان مسلمان🌸 سلام بر پدر و مادر و خواهران و برادران عزیزم باد که همیشه برای من زحمت کشیده‌اند؛ باری بسیار دلم می‌خواست بتوانم عاشورا را شهرضا باشم و عجیب علاقه به سینه‌ زدن و عزاداری💔 در این روز بزرگ را داشتم ولی به علت اینکه در اینجا کسی نبود و در ضمن کار بسیار زیاد بود، لذا نتوانستم بیایم به آقا بگویید به جای من هم سینه بزند.😢 من صحیح و سالمم و ان‌شاءالله در فرصتی دیگر که توانستم مرخصی بگیرم، به شهرضا سری می‌زنم؛ سلام مرا به همه فامیل و آشنایان برسانید خصوصاً به حبیب‌الله و همسرش، آقا منصور و همسرش و ننه جان عزیز. همه شما را به خدا می‌سپارم شاد و سربلند باشید.  حقیر و مخلص شما .🌹 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
ماجراي انار خوردن حاج‌همت✨   يك روز حاج‌همت به همراه آقاي شيباني از منطقه پيش ما آمدند تا به محمد عباديان سر بزنند و به قول معروف از پشتيباني لشگر بازديدي داشته باشند. حالا نمي‌دانم كه حاج‌همت در كجا انار خورده بود. وقتي حاج‌همت وارد سنگر فرماندهي تداركات شد و با حاج آقا عباديان حال و احوال و روبوسي كرد. حاج محمد شروع ‌كرد سر به سر گذاشتن با حاج همت. به حاج‌همت گفت: حاجي كجا بودي؟ حاج‌همت گفت: خط مقدم بوديم. حاج محمد گفت: خط بودي؟ بعد به بچه‌ها اشاره كرد كه مي‌خواهم سر به سر حاج‌همت بگذارم.حاج‌همت گفت: بله، خط بوديم. لباس‌هايمان خاكي است، معلومه كه خط بوديم. حاج عباديان گفت: بهت نمي‌آيد خط بوده باشي. حاج‌همت كه كم كم داشت از كوره در مي‌رفت؛ گفت: بابا جان، اين لباس‌هاي خاكي نشان نمي‌دهد كه ما كجا بوديم. حاج آقا عباديان گفت: حاجي به لب‌هايت نمي‌خورد كه در خط مقدم بوده باشي. لب‌هايت سرخ است. حاج‌همت گفت: محمد جان انار خورديم.☺️😂   راوی:همرزمان‌شهید 🌹 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
مقام شهیدهمت پس از شهادت حاجی حضرت زینب سلام الله علیها را در خواب دیدم که به من گفتند همسر شما از اولیای خاص خداست.☝️ راوے:همسرشهید کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
یاد جبهه بخیر ... که دانشگاه خودسازی بود و کنکورش صداقت و اخلاص ؛ و متون آن را انتشارات شهادت در کربلا با مرکّب خون به چاپ می‌رساند ...🌱 پی‌نوشت : در دوران دفاع‌مقدس ۳هزار دانشجوی کشور به شهادت رسیدند. از هر ۶۲ دانشجوی کشور یک‌نفر به شهادت رسیده‌است که‌این عدد بیانگر حضور فعال دانشجویان در جبهه و نقش آفرینی آنان در میدان های مختلف جهاد است.☝️ شهیدان سیدحسین‌علم‌الهدی، مهدی رجب بیگی، محسن وزوایی، حسن باقری، اسماعیل دقایقی، و محمود شهبازی از شهدای‌شاخص‌دانشجو به‌شمار می‌روند🌹 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
💔 مادر می گوید « از جبهه برای دیدن فرزند تازه به دنیا آمده اش به شهرضا رسیده بود با اینکه دیروقت بود، نیمه شب باصدای گریه و تضرع او از خواب بیدار شدم و دیدم داره نماز شب می خونه صبح همان شب، وقتی که قصدبازگشت به جبهه را داشت، به او گفتم یک مقدار بمان و خستگی ات را رفع کن پاسخ داد مادرجان ما تا به حال درخواب های سنگین غوطه ور بودیم☺️، اما حالا دیگر وقت بیداری است ما هیچ وقت نمی توانیم فقط به راحتی و استراحت خودمان فکر کنیم☝️ اگر به این چیزها فکر کنیم دیگرنمی توانیم مزه‌ی بیداری را بچشیم من خواب و استراحت دنیا را با تمام زرق و برقش به دنیادارها می بخشم😊 مادر، این دنیا تنگ است و جای من نیست »🕊 راوی:مادرشهید کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
به یاد معلم بسیجی حقیر؛ ؛ دانشجوی دانشگاه اصفهان و معلم مدارس راهنمایی و دبیرستان های شهرضا هستم از آنجا که به لباس مقدس پاسداری عشق زیادی داشتم، بعد از پیروزی انقلاب دانشگاه را کنار گذاشتم، از اداره آموزش و پرورش ماموریت گرفتم ولباس پاسداری را به تن کردم✌️ قسمتی از مصاحبه با دوشنبه ۱۰ خرداد ۶۱🌸 نثار ارواح مطهر شهدا که همگی معلم بشر هستند صلوات🌹 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
✉️نامہ در روز عـاشـورا بـرای خـانوادش👇👇 سلام بر عاشورا  میعادگاه عاشقان راه خدا سلام بر حسین و یاران حسین✋ سلام بر زینب الگوی همیشه جاوید زنان مسلمان🌸 سلام بر پدر و مادر و خواهران و برادران عزیزم باد که همیشه برای من زحمت کشیده‌اند؛ باری بسیار دلم می‌خواست بتوانم عاشورا را شهرضا باشم و عجیب علاقه به سینه‌ زدن و عزاداری💔 در این روز بزرگ را داشتم ولی به علت اینکه در اینجا کسی نبود و در ضمن کار بسیار زیاد بود، لذا نتوانستم بیایم به آقا بگویید به جای من هم سینه بزند.😢 من صحیح و سالمم و ان‌شاءالله در فرصتی دیگر که توانستم مرخصی بگیرم، به شهرضا سری می‌زنم؛ سلام مرا به همه فامیل و آشنایان برسانید خصوصاً به حبیب‌الله و همسرش، آقا منصور و همسرش و ننه جان عزیز. همه شما را به خدا می‌سپارم شاد و سربلند باشید.  حقیر و مخلص شما .🌹 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
ماجراي انار خوردن حاج‌همت✨   يك روز حاج‌همت به همراه آقاي شيباني از منطقه پيش ما آمدند تا به محمد عباديان سر بزنند و به قول معروف از پشتيباني لشگر بازديدي داشته باشند. حالا نمي‌دانم كه حاج‌همت در كجا انار خورده بود. وقتي حاج‌همت وارد سنگر فرماندهي تداركات شد و با حاج آقا عباديان حال و احوال و روبوسي كرد. حاج محمد شروع ‌كرد سر به سر گذاشتن با حاج همت. به حاج‌همت گفت: حاجي كجا بودي؟ حاج‌همت گفت: خط مقدم بوديم. حاج محمد گفت: خط بودي؟ بعد به بچه‌ها اشاره كرد كه مي‌خواهم سر به سر حاج‌همت بگذارم.حاج‌همت گفت: بله، خط بوديم. لباس‌هايمان خاكي است، معلومه كه خط بوديم. حاج عباديان گفت: بهت نمي‌آيد خط بوده باشي. حاج‌همت كه كم كم داشت از كوره در مي‌رفت؛ گفت: بابا جان، اين لباس‌هاي خاكي نشان نمي‌دهد كه ما كجا بوديم. حاج آقا عباديان گفت: حاجي به لب‌هايت نمي‌خورد كه در خط مقدم بوده باشي. لب‌هايت سرخ است. حاج‌همت گفت: محمد جان انار خورديم.☺️😂   راوی:همرزمان‌شهید 🌹 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
💔 مادر می گوید « از جبهه برای دیدن فرزند تازه به دنیا آمده اش به شهرضا رسیده بود با اینکه دیروقت بود، نیمه شب باصدای گریه و تضرع او از خواب بیدار شدم و دیدم داره نماز شب می خونه صبح همان شب، وقتی که قصدبازگشت به جبهه را داشت، به او گفتم یک مقدار بمان و خستگی ات را رفع کن پاسخ داد مادرجان ما تا به حال درخواب های سنگین غوطه ور بودیم☺️، اما حالا دیگر وقت بیداری است ما هیچ وقت نمی توانیم فقط به راحتی و استراحت خودمان فکر کنیم☝️ اگر به این چیزها فکر کنیم دیگرنمی توانیم مزه‌ی بیداری را بچشیم من خواب و استراحت دنیا را با تمام زرق و برقش به دنیادارها می بخشم😊 مادر، این دنیا تنگ است و جای من نیست »🕊 راوی:مادرشهید کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
به یاد معلم بسیجی حقیر؛ ؛ دانشجوی دانشگاه اصفهان و معلم مدارس راهنمایی و دبیرستان های شهرضا هستم از آنجا که به لباس مقدس پاسداری عشق زیادی داشتم، بعد از پیروزی انقلاب دانشگاه را کنار گذاشتم، از اداره آموزش و پرورش ماموریت گرفتم ولباس پاسداری را به تن کردم✌️ قسمتی از مصاحبه با دوشنبه ۱۰ خرداد ۶۱🌸 نثار ارواح مطهر شهدا که همگی معلم بشر هستند صلوات🌹 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
✉️نامہ در روز عـاشـورا بـرای خـانوادش👇👇 سلام بر عاشورا  میعادگاه عاشقان راه خدا سلام بر حسین و یاران حسین✋ سلام بر زینب الگوی همیشه جاوید زنان مسلمان🌸 سلام بر پدر و مادر و خواهران و برادران عزیزم باد که همیشه برای من زحمت کشیده‌اند؛ باری بسیار دلم می‌خواست بتوانم عاشورا را شهرضا باشم و عجیب علاقه به سینه‌ زدن و عزاداری💔 در این روز بزرگ را داشتم ولی به علت اینکه در اینجا کسی نبود و در ضمن کار بسیار زیاد بود، لذا نتوانستم بیایم به آقا بگویید به جای من هم سینه بزند.😢 من صحیح و سالمم و ان‌شاءالله در فرصتی دیگر که توانستم مرخصی بگیرم، به شهرضا سری می‌زنم؛ سلام مرا به همه فامیل و آشنایان برسانید خصوصاً به حبیب‌الله و همسرش، آقا منصور و همسرش و ننه جان عزیز. همه شما را به خدا می‌سپارم شاد و سربلند باشید.  حقیر و مخلص شما .🌹 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
ماجراي انار خوردن حاج‌همت✨   يك روز حاج‌همت به همراه آقاي شيباني از منطقه پيش ما آمدند تا به محمد عباديان سر بزنند و به قول معروف از پشتيباني لشگر بازديدي داشته باشند. حالا نمي‌دانم كه حاج‌همت در كجا انار خورده بود. وقتي حاج‌همت وارد سنگر فرماندهي تداركات شد و با حاج آقا عباديان حال و احوال و روبوسي كرد. حاج محمد شروع ‌كرد سر به سر گذاشتن با حاج همت. به حاج‌همت گفت: حاجي كجا بودي؟ حاج‌همت گفت: خط مقدم بوديم. حاج محمد گفت: خط بودي؟ بعد به بچه‌ها اشاره كرد كه مي‌خواهم سر به سر حاج‌همت بگذارم.حاج‌همت گفت: بله، خط بوديم. لباس‌هايمان خاكي است، معلومه كه خط بوديم. حاج عباديان گفت: بهت نمي‌آيد خط بوده باشي. حاج‌همت كه كم كم داشت از كوره در مي‌رفت؛ گفت: بابا جان، اين لباس‌هاي خاكي نشان نمي‌دهد كه ما كجا بوديم. حاج آقا عباديان گفت: حاجي به لب‌هايت نمي‌خورد كه در خط مقدم بوده باشي. لب‌هايت سرخ است. حاج‌همت گفت: محمد جان انار خورديم.☺️😂   راوی:همرزمان‌شهید 🌹 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
💔 مادر می گوید « از جبهه برای دیدن فرزند تازه به دنیا آمده اش به شهرضا رسیده بود با اینکه دیروقت بود، نیمه شب باصدای گریه و تضرع او از خواب بیدار شدم و دیدم داره نماز شب می خونه صبح همان شب، وقتی که قصدبازگشت به جبهه را داشت، به او گفتم یک مقدار بمان و خستگی ات را رفع کن پاسخ داد مادرجان ما تا به حال درخواب های سنگین غوطه ور بودیم☺️، اما حالا دیگر وقت بیداری است ما هیچ وقت نمی توانیم فقط به راحتی و استراحت خودمان فکر کنیم☝️ اگر به این چیزها فکر کنیم دیگرنمی توانیم مزه‌ی بیداری را بچشیم من خواب و استراحت دنیا را با تمام زرق و برقش به دنیادارها می بخشم😊 مادر، این دنیا تنگ است و جای من نیست »🕊 راوی:مادرشهید کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
به یاد معلم بسیجی حقیر؛ ؛ دانشجوی دانشگاه اصفهان و معلم مدارس راهنمایی و دبیرستان های شهرضا هستم از آنجا که به لباس مقدس پاسداری عشق زیادی داشتم، بعد از پیروزی انقلاب دانشگاه را کنار گذاشتم، از اداره آموزش و پرورش ماموریت گرفتم ولباس پاسداری را به تن کردم✌️ قسمتی از مصاحبه با دوشنبه ۱۰ خرداد ۶۱🌸 نثار ارواح مطهر شهدا که همگی معلم بشر هستند صلوات🌹 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
✉️نامہ در روز عـاشـورا بـرای خـانوادش👇👇 سلام بر عاشورا  میعادگاه عاشقان راه خدا سلام بر حسین و یاران حسین✋ سلام بر زینب الگوی همیشه جاوید زنان مسلمان🌸 سلام بر پدر و مادر و خواهران و برادران عزیزم باد که همیشه برای من زحمت کشیده‌اند؛ باری بسیار دلم می‌خواست بتوانم عاشورا را شهرضا باشم و عجیب علاقه به سینه‌ زدن و عزاداری💔 در این روز بزرگ را داشتم ولی به علت اینکه در اینجا کسی نبود و در ضمن کار بسیار زیاد بود، لذا نتوانستم بیایم به آقا بگویید به جای من هم سینه بزند.😢 من صحیح و سالمم و ان‌شاءالله در فرصتی دیگر که توانستم مرخصی بگیرم، به شهرضا سری می‌زنم؛ سلام مرا به همه فامیل و آشنایان برسانید خصوصاً به حبیب‌الله و همسرش، آقا منصور و همسرش و ننه جان عزیز. همه شما را به خدا می‌سپارم شاد و سربلند باشید.  حقیر و مخلص شما .🌹 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar