#شهیدهمت به روایت همسرش4
#قسمت_شصتونهم
در روزهای اندیمشک،خانه مان🏘 آن جا در بیابان های اندیمشک بود.جایی پرت و غریب.تلفن هم که #ابراهیم اجازه نمی داد برامان وصل کنند.از تنهایی داشتم می پوسیدم😞.یک بار که #ابراهیم غروب آمد اصرار کردم امشب را خانه بمان.گفت خیلی کار دارم.باید برگردم منطقه.از نگهبانی مجتمع آمدند گفتند تلفن📞 فوری شده با او کار دارند.بلند شد لباسش را پوشید رفت.دفترچه ی یادداشتش📖 را یادش رفت بردارد،که همیشه زیر بغلش می گرفت همه جا می بردش.بیکار بودم.و کنجکاو.برش داشتم.بازش کردم.چند تا نامه توش بود از بسیجی هایی که توی لشکر و منطقه به دستش رسانده بودند.☹️یکیشان نوشته بود: #حاجی! من سر پل صراط جلوت را می گیرم.داری به من ظلم می کنی.الآن سه ماه ست که توی سنگر نشسته ام،به عشق رؤیت تو،😔 آنوقت تو #ابراهیم برگشت.گفتم مگر کارت نداشتند؟برو خب!برو ببین چی کارت دارند!گفت رفتم.دیدی که.گفتم برو حالا. شاید باز هم کارت داشته باشند😒.گفت بچه های خودمان بودند اتفاقاً. بشان گفتم امشب نمی آیم.گفتم اصلاً نه. شوخی کردم.کی گفته من امشب تنهام؟ بروی بهترست.بچهها منتظرتند.خندید😃 گفت چی داری می گویی،ژیلا؟هیچ معلوم هست.گفتم می گویم برو.همین الآن.گفت بالاخره بروم یا بمانم؟چشمش به دفترچه اش که افتاد فهمید.گفت نامه ها را خواندی🙁؟گفتم اوهوم.ناراحت شد گفت اینها اسرار من و بچه هاست.دوست نداشتم بخوانیشان😞.سکوتش خیلی طول کشید.گفت فکر نکن من آدم بالیاقتیام که بچه ها اینطور نوشته اند.این ها همه اش عذاب خداست😢☝️
راوی:همسرشهید
#محمدابراهیمهمت
#ادامهدارد...
@kheiybar
همه این روزها از فانتزی هایشان میگویند،منم فانتزی های خاص خودم را دارم😇
یکی از انها شهادت است🕊.اما از انجایی که دختری از تبار فاطمه ام،مردانی با غیرت علوی اجازه جنگ با دشمن در میدان نبرد را نمی دهند☝️خودشان میجنگند تا مبادا به ما اسیبی برسد،آنها حتی پیشگیری بهتر از درمان است را خوب درک کرده و فهمیده اند🍃
میدانند که در کشور های همسایه جنگ است فقط به خاطر ما،برای نابودی ایران و ایرانیها،اگر مثالی میخواهید،برایتان از #مدافعحرمها می گویم.رفتند تا از حرم عمه سادات،بیبیزینب کبری،ناموس سیدالشهدا و ابواافضل العباس دفاع کنند🙂✌️حال،یه عده از دشمنان وطنی با حرفای عوامانه در گوش مردم میگویند:شهدا به خاطر پول رفتند.😒و اما جواب من به آنها☝️اول،چیزی داشتن به نام غیرت.دوم،شهدا را نمیشناسی.فکر نکنم شهیدی که ماشین🚙 چند صد میلیونی زیر پایش است،نیاز به اندک پولی داشته باشد.سوم،شهادت را درک نکرده ای،اگر میدانستی که میتوانی یک تیرو چند نشان بزنی حتما انتخاب اولت بود.😉چهارم،مهم دنیا و هم اخرت را دارند، چون مؤمن زیرک و باهوش است.و پنجم و ششم های دیگر،اما قول من به شهدا😊✋مادری میشوم و پسرانم را برای سربازی امام زمان و جهاد در راه خدا و دخترانی همچون ارمان های خودم،به دنیا اورده و بزرگ میکنم✌️.هم از لحاظ جسمانی و هم از لحاظ معنوی نه یکی،نه دوتا بلکه چندتا🙃هر وقت،وقتش شد خودم از زیر قران ردشان میکنم،وتا زمانی که اول اسمشان واژه #شهید اضافه نشد،حقِ برگشت به خانه را ندارند.دشمن قبل از پسرانم باید از خود من بترسد.اگر شخصاً به میدان نیایم،پشت میدان در حال پرورش مردانی دیگر هستم🤗
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
❣ #قرار_شبانه 🌸ختم صلوات به نیابت از ✨شهید محمد ابراهیم همت✨ هدیه به { حضرت محمد ص } برای سلامتی
جمع کل صلوات
🌸12,653🌸
قبول باشه از همه شما بزرگواران
حاجتروا بشید
انشاءالله دو بزرگوار اعضای کانال هم حاجتروا بشن با عنایت شهید همت💐
❣ #قرار_شبانه
🌸ختم صلوات به نیابت از
✨شهید محمد ابراهیم همت✨
هدیه به { حضرت علی ع،حضرت فاطمهالزهرا سلاماللهعلیها } برای سلامتی و تعجیل آقا امام زمان عج💐
بزرگواران یکی از اعضا التماس دعا گفتن دعا کنید که به حق حضرت زهرا حاجتروا بشن انشاءالله✨
🌺مهلت صلوات فرستادن فرداشب تا ساعت ۲۱🌺
تعداد صلوات های خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇
@shahidhematt
#شهیدهمت به روایت همسرش4
#قسمت_هفتاد
این ها همه بزرگی خود بچه هاست. من حتماً یک گناهی کرده ام😞 که باید با محبت های تک تک شان عذاب پس بدهم.😢گریه اش گرفت گفت «وگرنه من کی ام که اینها برام نامه بنویسند؟»📝همیشه فکر می کرد برای بسیجی ها کم می گذارد. یا برای خدا حتی. منتها دیگران اینطور نمی گفتند. بخصوص خانواده ی عباس ورامینی، که با ما زندگی می کردند و بعدها خودش شهید شد. خانمش تعریفها از #ابراهیم می کرد که من تا به حال از کسی نشنیده بودم.به خودش که گفتم ناراحت شد🙁 گفت «تو فقط همان قدر از من قضاوت کن که توی زندگی خصوصی مان می بینی. کاری نداشته باش بیرون از خانه از من چی می گویند.»😕گفتم «ولی آخر یک نفر دو نفر نیستند که. هرکی از راه می رسد می گوید.»گفت «این دیگر از بزرگواری خود بچه هاست.☺️☝️زل زد توی چشم هام. آنقدر که اشک هردومان درآمد، آرام، و گریه کردیم. از عصر تا شب.😢گفت «تو نمی دانی، ژیلا. نیستی ببینی چطور یک پسر پانزده شانزده ساله قبر می کند می رود توش می نشیند، استغاثه می کند، توبه می کند، گریه می کند. اگر اینها برای فرمانده شان می نویسند، یا منتظرش هستند بیاید ببیندشان، یا اسمش از دهان شان نمی افتد، فقط به خاطر معرفت خودشان ست. من خیلی کوچکتر از این حرف هام، ژیلا، باور کن!»😔باور نمی کردم. چون خودم هم چیزها در #ابراهیم دیده بودم و نمی خواستم به این سادگی از دستش بدهم. اما تنهایی مگر می گذاشت. و عقرب.🦂😰
راوی:همسرشهید
#محمدابراهیمهمت
#ادامهدارد...
@kheiybar
آمد پیشم درخواست مرخصی کرد، گفتم خودت میدونی برادر الان نمیشه چند روز دیگه عملیات شروع میشه ‼️
دیدم شانه هاش شروع کرد به لرزیدن، اشک از چشماش سرازیر شد.😭گفتم : چی شده!؟گفت: همین الان باخبر شدم مادرم فوت کرده😔گفتم: مادرت کجا زندگی میکرد؟گفت: افغانستان.😢گفتم: آخه تو که نمی تونی بری افغانستان❗️گفت: آخه مادرم جز من کسی رو نداشت😔و من جز مادرم کسی رو ندارم😭راضیش کردم نره، مجلسی هم برای مادرش همون جا برگزار کردیم.🏴بعد از اون هر وقت میدیدمش میگفت:فلانی،دعا کن زودتر برم پیش مادرم، آخه میترسم اون دنیا هم تنها باشه😔هر بار که اینو می گفت غوغایی تو دلم میشد.💔
یکی از غریبترین شهدای فاطمیون
#بوستان_قربانی
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
❣ #قرار_شبانه 🌸ختم صلوات به نیابت از ✨شهید محمد ابراهیم همت✨ هدیه به { حضرت علی ع،حضرت فاطمهالز
جمع کل صلوات
🌸9283🌸
قبول باشه از همگی حاجت روا بشید
انشاءالله اون دو بزرگواری که التماس دعا گفتن هر چه زودتر مشکلشون حل بشه با عنایت شهید همت💐
#شهیدهمت با روایت همسرش4
#قسمت_هفتادویکم
اولین عقرب را من در رختخواب مهدی کشتم. چند شب از ترس این که بچه را بزند اصلاً خواب نرفتم😞.تمام رختخواب ها را می انداختم روی تخت،می رفتم می نشستم روش،خیره می شدم به عقربها🦂 که راحت،خیلی راحت می آمدند روی در و دیوار و همه جا برای خودشان راه می رفتند.هرجا پا می گذاشتم عقرب بود.😱آن روزها من نزدیک بیست وپنج تا عقرب کشتم.فقط این نبود.هفت هشت روز بعد یکی آمد در خانه را زد. #ابراهیم نبود.می دانستم.او همیشه دو یا سه بعد از نصف شب می آمد.چادرم را سرم کردم رفتم گفتم کیه👀؟جواب نداد.باز هم گفتم.هیچی به هیچی.که دیدم سایه ی مردی افتاده توی هال خانه.آن جا در زیاد داشت،از این درهای بلند آلومینیومی و تمام شیشه.سایه به #ابراهیم نمی خورد.کلاه بخصوص سرش بود😣.یک چیزی هم مثل چپق دستش بود.هرچی گفتم کیه جواب نداد.نفسم بند آمد.سرم گیج رفت افتادم زمین.از هوش رفتم😥.ده بیست دقیقه طول کشید بیدار شدنم.که باز دیدم سایه هنوز هست.میرفتم کلید را از توی قفل درآوردم،آمدم نشستم به نماز خواندن،دعا کردن.نماز را درست نمی خواندم.وسطش متوجه می شدم سوره ی حمد را نخوانده ام😶.از هرجا که بودم شروع می کردم به خواندن سوره ی حمد.قلبم داشت از جاش کنده می شد،که #ابراهیم آمد،ساعت نه شب و نه مثل همیشه.گفت چرا رنگ به روت نیست امشب؟ چی شده باز ژیلا؟ از دست من ناراحتی؟🙁گفتم دزد.دزد آمده بود.خیلی سعی کردم قرص باشم،نلرزم، گریه نکنم😐.نشد.خندید گفت ترس نداشته که عزیز من.نگهبان بوده حتما.😕😂
راوی:همسرشهید
#محمدابراهیمهمت
#ادامهدارد...
@kheiybar
تاجر پولداری که #مدافع_حرم شد‼️👇
همه میدانستند از لحاظ مال مشکل ندارد👌حاج حبیب اساسا یک انسان اجتماعی بود و با اطرافیان سریع ارتباط برقرار میکرد، از خصوصیات بارز ایشان کارگشایی و گره باز کردن از کار مردم است که به خاطره این ویژگی بین اقشار مختلف مردم شهره بود 🌺
در تشییع پیکر مطهر حاج حبیب سیل عظیمی از مردم را دیدیم که حضور داشتند، به نظر بنده این به خاطر همین اخلاق حسنه و سجایای اخلاقی بود که ایشان داشتند.🌸
حبیب در مراسم یادواره شهدا شرکت میکرد و با دوستانش کمکهای مالی💶و فرهنگی به خانوادههای سوری میکردند. بنابراین تمام شایعات مبنی بر "مادی بودن" علل حضور "مدافعان حرم" در سوریه را رد میکنم☝️؛ زیرا همسرم را به عینه دیدم که با وجود وضعیت مالی خوب، بدون هیچ توقعی عازم سوریه شد✌️.
شهید مدافع حرم حبیب بدوی🌹
#سالروز_شهادت🕊
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
❣ #قرار_شبانه 🌸ختم صلوات به نیابت از ✨شهید محمد ابراهیم همت✨ هدیه به { امام حسن ع و امام حسین ع
جمع کل صلوات
🌸16,348🌸
قبول باشه از همگی حاجتروا بشید انشاءالله💐