•••
[امروز بـه عشاق حسیـن زهـرا دهد مـزد عزا
یک عده را درمان دهـد، یـک عده بخشـش در جزا
یک عـده را #مشهد برد، یک عده را دیدار حج
باشد کـه مزد مـا شود تعجیل در امر فرج💚🖐🏼]
حلول ماه#ربیع_الاول بر همه مسلمانان جهان تبریک وتهنیت باد…🌙
#ربیع_الاول_مبارک🌸^^
@kheiybar
تو با خنده
دوا ڪردے
تمام درد هایم را🌱
ڪدام اڪسیر جاویدے
درون خنده ات
پیداست ...😍✨
#شهیدابراهیمهمت
#روزتون_متبرڪ_به_لبخندشهید🌹
@kheiybar
« به #بسیجیها خیلے علاقه داشت و آنها را «دریا دل» مینامید او روی ڪارت شناسایی منطقهی جنگی خود ، علامتی کہ او را عضو سپاه معرفی میکرد ، خط زده❌ و در مقابل بسیـج علامت ضربدر گذاشته بود »🙂 مادرش در همین ارتبـاط سخنی دارد پسرم می گفت « من خاڪ کف پای #بسیجیها هم نمی شوم ، ای ڪاش یک #بسیجی و در سنگرهای خط مقدم بودم😊✌️
راوی:حاج صادق آهنگران
#شهید_محمد_ابراهیم_همت🌹
» 📚 صنوبرهای سرخ ص ۸۷
@kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به همرزمانش گفته بود:
«من سی و سومین شهید
روستای بیشه سر هستم»✌️
💬به اطرافیان گفته بود برای شهادتش دعا کنند🌹و به همه سفارش می کرد تا در قنوت🤲 نمازشان، دعای فرج بخوانند😎و شهادت📿او را از خدا بخواهند.
🎤میگفت ''گرچه به کمتر از شهادت راضی نیستم؛ولی از خدا می خواهم که اگر شهید نشدم، اجر شهید را به من بدهد''🎨🥇
#شهید_کمیل_صفری_تبار
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍 فصل هفتم قسمت7⃣2⃣1⃣ تیپ مستقل ۵۸ذوالفقار ،تیپ مستقل ۳۷زرهی ارتش و تیپ۲۷مح
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍
فصل هفتم
قسمت9⃣2⃣1⃣
این همه جلسه ، پشت سر هم ، این همه کار ، حوصله ای دارید ماشاءالله...!🙊
ناهار هم که نخوردید ، شام هم که دیگر از وقتش گذشته، چه جوری طاقت می آورید حاج آقا ؟؟😬
همت خواب آلود نگاهش کرد و پرسید:رسیدیم؟🤔
نه هنوز نرسیدیم...
و دوباره چرت می زد...😴
چند دقیقه بعد به دوکوهه می رسیدند...
داخل سنگر که شدند، پس از احوال پرسی، باقرشیبانی به محمد عبادیان گفت:
شام نخوردیما چیزی دارید؟🤔
حاجی تعارف کرد و گفت:خوردیم اما این بنده خدا ناهار هم نخورده!
من خبر دارم...توی جلسه بود. بعدش یادش رفت😶
محمد عبادیان دو تا تن ماهی آورد و روی برنج ریخت...
باقر شیبانی هول زده قاشق برداشت و بی بسم الله شروع به خوردن کرد...🤭
حاج همت اولین قاشق را که دم دهان برد ، نگاهی به عبادیان اداخت و پرسید :بچه ها شام چی داشتند؟🤔
محمد عبادیان گفت :از همین👌
حاج همت پرسید:جان من،از همین بود؟
عبادیان من و من کرد:همه اش که نه. برنجش همین بود .تنش را فردا ظهر می دهیم بخورند!
حاج همت قاشق را توی بشقاب برگرداند...
لقمه توی دهان باقرشیبانی خشک شد!
عبادیان نگران شد و گفت:
به خدا قسم فردا ظهر می دهیم به همه شان...
حاج همت گفت:به خدا قسم من هم فردا ظهر می خوردم!🙃
فصل هفتم
قسمت0⃣3⃣1⃣
در مرحله دوم عملیات فتح المبین ،حاج همت و برادرش ولی الله، خسته و خواب آلود ، خود را به جاده ی دهلران رساندند...
پشت سر آن ها تعداد دیگری از رزمندگان اسلحه به دست و پیاده می آمدند...🚶♂
تلو تلو می خوردند و به سختی راه می رفتند...🤦♂
ولی الله به کنار جیپی که در اختیارش بود ، رسید و از شدت خستگی نشست...
هنوز به درستی به بدنه جیپ تکیه نداده بود که خوابش گرفت...😴
دو سه نفر از بسیجی ها🧔به سمت حاج همت می آمدند...
او را که دیدند به هم ریخته و پریشان و زخمی از او کمک خواستند...
حاج همت باآن ها صحبت کرد!
آن ها سرهایشان را پایین انداختند و خسته تر از قبل از کنار جاده به راه خویش ادامه دادند...👌
حاج همت آهی کشید و خود را به جیپ رساند،ولی الله را که غرق خواب بود از خواب بیدار کرد و به او گفت:
ولی بلند شو برو به امامزاده عباس!
من ببینم چجوری می تونم مشکل این بچه های مظلوم رو حل کنم😓و به آن ها که کنار جاده افتاده بودند اشاره کرد...👈
ولی الله خواب آلود و گیج گفت:آن جا را بلد نیستم.به خدا نمیدونم باید کجا برم...🤭
و در حالی که دوباره خوابش گرفته بود همان طور خواب آلود و با حالت التماس گفت:باشه بعد ابراهیم...
حاج همت بازوی ولی الله را گرفت ، تکانش داد و گفت:پاشو برو!
مگه نمیبینی بچه های مردم دارن از بین میرن...🤨
بسیجی ها که آن سوتر روی زمین نشسته و بعضی ها خوابیده و چند نفر هم سرپا بودند انگار خیلی عجله داشتند یکیشان دوباره دوید کنارحاج همت و گفت:بچه ها توی تله افتاده اند...😟
حاج همت بیش از پیش ناراحت شد...😞باعجله رو به برادرش ولی الله که دوباره خوابیده بود گفت:
بهت میگم پاشو...
فوری باید بری امامزاده عباس...!
#ادامه_دارد...
@Kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
🏴 #قرار_شبانه ختم صلوات به نیابت از ✨#شهید_سیدمیلاد_مصطفوی✨ {هدیه به حضرت زهــرا س} و برای سلام
جمع کل صلوات
🌸4،870🌸
قبول باشه از همگی حاجت روا بشید ان شاءالله💐
🏴 #قرار_شبانه
ختم صلوات به نیابت از
✨#شهید_محمد_استحکامی✨
#سالروز_شهادت💔
{هدیه به حضرت زهــرا س}
و برای سلامتی و تعجیل در ظهور اقا امام زمان عج💐
☑️مهلت صلوات فرستادن فرداشب تا ساعت 21 ☑️
تعداد صلوات خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇
@Behzadii
یه لحظه صبر کن😳😳
شنیدی کانالی راه اندازی شده تو ایتا به اسم😳👇
#امام_زمانت_نیست_راحتی⁉️😔
اینجا پره از متنهای
💯 تلگرانه ؛ حرف حساب؛ سخن بزرگان؛ اندکی تفکر؛ به وقت بندگی؛ دلبرانه؛عاشقانهای با خدا؛ حرف قشنگ؛ تکست؛ منبر مجازی؛ حاج حسین یکتا ؛ دل بده ؛استاد پناهیان؛ حرف دل♥️ پست های مهدوی🌱
🔰پستاش عالیه میتونی برا کانالت هم استفاده کنی مطمئن باش ضرر نمیکنی😌👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2779709457Cea40fa4630
#یا_حسن_غریب_مادر
دوباره صبح دوشنبه
دوباره روز کـریـــــم✨
دوباره یاد حســن (ع)
یاد بارگاه و حـریـــم🕌
#دوشنبه_های_امام_حسنی💚
@Kheiybar
✨حضرت زهرا سلام اللّٰه علیها فرمودند:
🌸بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم نرم تر و مهربان تر باشد و ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با همسرانشان مهربان و بخشنده اند.✨♥️
@kheiybar
روشن از روی تو
چشم و دلِ روز✨
صبح 🌤
از نام تو دم زد که دمید !😍
#شهیدحاجمحمدابراهیمهمت
#روزتون_منور_به_نگاه_شهید🌹
@kheiybar
💔سپهبد #شهیدحاجقاسمسلیمانی: برای نجات اسلام،
خیمه ولایت را رها نکنید☝️
📚بخشی از وصیتنامه شهید سلیمانی
@Kheiybar
🔴 #التزام_به_اقتصاد_مقاومتی
گونی های نان خشک را چیده بودیم کنار انبار، #حاجی وقتی فهمید خیلی عصبانی شد. پرید به ما که: «دیگه چی؟ نون خشک معنی نداره»😶
از همان موقع دستور داد تا این گونی ها خالی نشده، کسی حق ندارد☝️ نان بپزد و بدهد به بچه ها. تا مدتها موقع ناهار و شام، گونی ها را خالی می کردیم وسط سفره، نان های سالم تر را جدا می کردیم و می خوردیم.🙂😑
#شهید_محمدابراهیم_همت
@kheiybar
شهیده۱۴سالهکهشیرخوارهامام
حسین را نگه داری میکرد...❗️😳
#شهیده_زینب_کمایی
@Kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍 فصل هفتم قسمت9⃣2⃣1⃣ این همه جلسه ، پشت سر هم ، این همه کار ، حوصله ای دار
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍
فصل هفتم
قسمت1⃣3⃣1⃣
ولی الله دوباره به التماس افتاد:نمیتونم دادا خسته ام...😞
ابراهیم ناراحت بر سر او فریاد کشید:اینا همه که اینجا وایسادن خسته ان و
می بینی که زخمی و گشنه تو تله افتاده ان من باید برم کمک شون تو هم باید بری امامزاده عباس...🙃
آقا محسن تکلیف کرده،گفته اگه به موقع به اونجا نریم ، پادگان عین خوش محاصره میشه و بچه هایی که اون جا هستن همه شهید میشن...😓
ولی الله خواب آلود از جا برخاست...
یک بار دیگر نشانی امازاده عباس را پرسید و آماده رفتن شد...
حاج همت به تأکید گفت:
فهمیدی؟پس همین جاده را می گیری و مستقیم میری تا به اون جا برسی.یا علی!
راه بیفت دیگه...🤦♂
ولی الله سوار جیپ شد و راه افتاد...
بسیجی ها که بیش از حد نگران بودند دوباره گفتند:😟
حاجی!بچه ها تو حلقه محاصره ی عراقی ها گرفتار شده ان و کمک میخوان...
حاج همت به هرکدام از آن ها دستوری داد و خودش هم از سویی دیگر همراه یک دسته از آن ها به سمت دشت حرکت کرد...🚶♂
هرطور بود ولی الله بالاخره به امازاده عباس رسید.ساعت دو و نیم صبح بود!
پس از مدت کوتاهی خودش یک گردان نیرو آماده کرد و همراه قهرمانی پور که او هم گردان دیگری را هدایت می کرد راه افتادندتا بتوانند محاصره پادگان عین خوش را بشکنند و بچه هایی را که در آن جا گرفتار شده بودند نجات دهند...✌️
آن ها با خود تانک و تجهیزات دیگر هم برده بودند و توانستند پس از چند ساعت درگیری اول صبح پادگان را از محاصره دشمن خارج کنند...😇
حاج همت هم پس از رسیدن به دشت نبرد و خوش و بش با...
فصل هفتم
قسمت2⃣3⃣1⃣
بسیجی هایی🧔که اطراف او را گرفته بودند،آن ها را برای ادامه ی نبرد سازماندهی کرد و خودش نیز همراه رزمندگانی که در یک دشت صاف گرفتار تیر مستقیم تانک های عراقی شده بودند، آر پی جی به دست گرفت و با سرعت و مهارت و شجاعتی کم نظیر با دشمن جنگید...🙃
به این ترتیب بود که تحت هدایت مستقیم او تنگه ی ابوغریب سقوط کرد و نیروهای دشمن فرار کردند...😇
همت فوری سوار خودرو، آن ها را تعقیب🧐و از تنگه عبور کرد...
اما هنوز چند متری از آن جا دور نشده بود که صدای انفجار به گوشش رسید...😦
رو به عقب برگشت...
خودرو پشت سر او روی مین منفجر شده بود...🤭
دمدمه های سحر است و عملیات تازه شروع شده و تا طلوع آفتاب پیش رفته است...☀️
تازه دشت آرام گرفته و نیروها در زیر نور خورشید صبحگاهی زخمی ها را دارند جمع می کنند که ماشین حاج همت از راه می رسد...
برای سرکشی به خط آمده است...
بچه ها دور او جمع می شوند...☺️ امیرحسین محمدی پیش می رود و با ناراحتی و عصبانیت سرحاج همت داد می زند:
کی به شما گفته بیایی خط حاجی جان؟🤔
حاجی لبخند می زند :لازم بود بیاییم☺️
نه لازم نیست بیایید...🤦♂
اگر خدای نکرده طوری تان بشود...😓حاج همت دوباره با آرامش خاصی لبخند می زند و می گوید:
طوری ام نمی شود امیر حسین!😇✌️
امیرحسین محمدی دوباره با ناراحتی و نگرانی می گوید:
ماها اگر طوری مان بشود،عیبی ندارد...
ولی اگر از سر شما یک مو هم کم بشود کل لشکر لطمه می خورد...😬
و تأکید می کند که:
همین الان باید برگردید به مقر خودتان!
حاج همت لبخند بر لب می گوید:☺️
#ادامه_دارد...
@Kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
🏴 #قرار_شبانه ختم صلوات به نیابت از ✨#شهید_محمد_استحکامی✨ #سالروز_شهادت💔 {هدیه به حضرت زهــرا س
جمع کل صلوات
🌸6،882🌸
قبول باشه از همگی حاجت روابشید ان شاءالله 💐
🏴 #قرار_شبانه
ختم صلوات به نیابت از
✨#شهید_هادی_شجاع✨
#سالروز_شهادت💔
{هدیه به حضرت زهــرا س}
و برای سلامتی و تعجیل در ظهور اقا امام زمان عج💐
☑️مهلت صلوات فرستادن فرداشب تا ساعت 21 ☑️
تعداد صلوات خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇
@Behzadii
یه لحظه صبر کن😳😳
شنیدی کانالی راه اندازی شده تو ایتا به اسم😳👇
#امام_زمانت_نیست_راحتی⁉️😔
اینجا پره از متنهای
💯 تلگرانه ؛ حرف حساب؛ سخن بزرگان؛ اندکی تفکر؛ به وقت بندگی؛ دلبرانه؛عاشقانهای با خدا؛ حرف قشنگ؛ تکست؛ منبر مجازی؛ حاج حسین یکتا ؛ دل بده ؛استاد پناهیان؛ حرف دل♥️ پست های مهدوی🌱
🔰پستاش عالیه میتونی برا کانالت هم استفاده کنی مطمئن باش ضرر نمیکنی😌👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2779709457Cea40fa4630