eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
38.7هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
seyedrezanarimani-@yaa_hossein.mp3
3.83M
#عید_مبعث 🍃 🎵اقرأ بسم ربک الذی خلق 🌹 🎤سیدرضا #نریمانی #سرود @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هــر زمانے ڪه دلــــ💔ـــم یاد شمــــا مےافتد🍃 ڱذر زندگـــےام سمت خــــدا مےافتد🕊🕊 #السلام‌علیڪ‌یا‌امام‌رئوف✋ #چهارشنبه‌های‌_امام‌رضایے💚 @kheiybar
#نگاههایـــتان ... تسبیح ذڪرخداوند بود... ڪه اینگونه دلنشین مانده است..☺️. صبح دلنشینے میشود با نگاه شما😍 #شهیدابراهیم‌همت #روزتون متبرڪ به #نگاه‌شهید☺️❤️ @kheiybar
💕 #پیامبر_رحمت (ص): 🌻من پیامبر نشده ام که لعن و نفرین کنم، بلکه مبعوث شده ام تا مایه رحمت باشم.🌹 📚کنزالعمال حدیث ۸۱۷۶🌿 🌸🌸الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌸🌸 @kheiybar
#همسرانه_شهــدا🌹 یک شب قبل از عملیات والفجر 4 بود در یکی از خانه های سازمانی پادگان الله اکبر اسلام آباد بودیم🙂 به خانه که آمد کاغذی📃 را به من نشان داد سیزده نفری می شدند اسامی هم سنگرانش بود اما جلوی شماره 14 را خالی گذاشته بود...☹️ گفتم اینا چیه؟ گفت : لیست شهدا . گفتم : کدام شهدا؟ گفت: شهدای عملیات آینده👌 . گفتم: از کجا میدانید؟ گفت: ما میتونیم بچه هایی که قراره شهید بشن رو از قبل شناسایی کنیم🙂. گفتم: علم غیب دارین؟😕 گفت:نه شواهد این جوری نشان میدهند، صورت بچه ها ، حرف زدن آنها ، دردودل های آنها و کلی علامات دیگر ....🍃 گفتم: اینها که سیزده تا هستند پس چهاردهمی کیه؟ گفت: این یکی رو باید شما دعا کنی قبول بشه حاج خانم .☺️😢 منظور #حاجی را فهمیدم .اما چرا من ؟ چطور می توانستم برای او آرزوی رفتن بکنم 😔؟ من #حاجی را بی اندازه دوست داشتم💔❤️ آن سوی دیوار دل –مریم زاغیان – صفحه 78 راوے:همسرشهید #محمد_ابراهیم_همت❤️ @kheiybar
#تلنگــر⚠️ بچہ مذهبۍ•••❗️ بچہ بسیجۍ•••❗️ اگه فڪر مۍڪنۍ تو این شبڪه هاۍ اجتماعۍ{تلگرام،وایبر،لاین و•••} به گناه نمۍافتۍ☝️ بدون ڪه سخت در اشتباهۍ•••🚷 همین ڪه قبح ارتباط با نامحرم برات شڪسته بشہ همین ڪه احساس ڪنۍ از چت با جنس مخالف احساس گناه نمۍڪنۍ♨️ همین واسہ شیطان ڪافیہ•••🍃 @kheiybar
🕊شهیدها هم متولد میشوند مثل ما اما مثل ما نمیمیرند☝️ براے همیشه زنده مےمانند👌 مثل #تــو😍 نمیدانم بگویم متولد شدے یا متولد شدے تا شهید شوے🕊 مردها مردانه به دنیا مےآیند و مردانه از دنیا میروند...❤️ #تولدت_مبارڪ_مــــــرد #شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت #ولادت_۱۳_فروردین🌹 @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#رمان_شهیدهمت بر اساس زندگی شهید #معلم_فراری ٣ #فصل_اول ❤️يك جور زندگي❤️ يك سنگ را بردار و بيندا
بر اساس زندگی شهید معلم فراری ❤️یک جور زندگی❤️ اين قصة سال هزار و سيصد و سي و چهار است. آن سالها، مسافرت مثل حالا آسان نبود؛ آن هم براي زني كه يك بچه در شكم داشت. اما از قـديم گفتـهانـد : وقتي پاي عشق به ميان آيد☝️، عقل راهش را ميكشد و ميرود. ننه نصـرت عاشـق بود🙂. او سختي راه را به همراه مشهدي علي اكبر تحمل كرد؛ اما وقتـي بـه كـربلا رسيد، بيماري او را از پا انداخت😞 و تازه متوجه شد كه چه كار خطرنـاكي انجـام داده است. 😪 پزشكها پس از معاينه، سري تكان دادند و گفتند : بچه زنده نميماند. شايد هم همين حالا مرده باشد😢. بهتر است به فكر نجات مادر بچه باشيم... 🍃 پزشكها براي ننه نصرت دارو نوشتند. آنها حرف از مرگ بچه مـيزدنـد و بـه فكر نجات جان ننه نصرت بودند؛ اما ننه نصرت به فكر خودش نبود. او به نجات جان بچه فكر ميكرد. 🙂 خلاصه، همان جا بود كه غم عالم در دل ننه نصرت سـنگيني كـرد. او بـا دل شكسته رفت به زيارت قبر آقا امام حسين (ع) و بـا گريـه و زاري گفـت : «آقـا،😭 بچهام تقصيري ندارد. اين من بودم كه به عشق تو سر از پا نشناخته پـا در جـادة خطر گذاشتم. اگر قرار است بچهام به خاطر عشق من بميرد، چه بهتر كه مـن هـم همراه او بميرم.» 😔💔 ننه نصرت با چشماني پر از اشك و با دلي پـر از غـم بـه خـواب رفـت. در خواب، بانوي بزرگواري به سراغش آمد،☺️ نوزاد پسري به آغوش ننه نصـرت داد و به او الهام كرد كه اسمش را بگذارد👌. ننه نصرت وقتي از خواب برخاست، اثري از درد و بيماري در خود نديد. بـاز هم نزد پزشكها رفت. آنها پس از معاينه، انگشت به دهان ماندند.😱
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#رمان_شهیدهمت بر اساس زندگی شهید معلم فراری #ادامه_فصل_‌اول ❤️یک جور زندگی❤️ اين قصة سال هزار و س
« ،همت» در سال 1334 در شهر قمشة اصفهان بـه دنيـا آمـد؛ در حالي كه پيش از تولد، ننه نصرت و مشهدي علي‌اكبر، عشق امام حسين (ع) را در دلشان جا داده بودند. ❤️ يك جور پدر و مادرها، امام حسين (ع) را در دل بچه‌هايشان جا ميدهند. اين جور بچه‌ها اگر در طول زندگي با عشق امام حسين (ع) زندگي كنند👌، اگر اجـازه ندهند شمر به دلشان راه پيدا كند، آن وقت مثـل يـاران واقعـي امـام حسـين(ع) زندگي ميكنند😍. مثل ياران او، با ظالم ميجنگند، از مظلوم دفاع ميكنند و عاشقانه در راه خدا به شهادت ميرسند🕊؛ درست مثل .🙂 ، در دنياي كودكي وقتي مـيديـد پـدر و مـادرش رو بـه قبلـه ميايستند و نماز ميخوانند؛ او هم مثل آنها نماز ميخواند☺️، سـورههـاي كوچـك قرآن را حفظ ميكرد و روزة كله گنجشكي ميگرفت. 🍃 كمي بزرگتر كه شد، علاوه بر درس خواندن، گـاهي در كـار كشـاورزي بـه پدرش كمك ميكرد🍃 و گاهي در مغازهاي به شاگردي ميپرداخت. او در دانشسراي تربيت معلم ادامة تحصيل داد، سپس به خدمت زير پرچم فرا خوانده شد🙂. روزهاي سربازي، براي او روزهايي سرنوشت ساز بود. هم تلخِ تلـخْ بود و هم شيرينِ شيرين. يكي از دست نشاندگان شاه بـه نـام «سرلشـكر نـاجي»، فرماندهي لشكر توپخانة اصفهان را بر عهده داشت😐. هـم مسـئول آشپزخانة همين لشكر بود. شرح برخورد اين دو، داستاني است كه در همين كتاب آمده ، از اين برخورد، هم به تلخي ياد ميكرد و هم به شيريني😤😁. خلاصه، دوران خدمت سربازي سر آمد؛ در حالي كه آگـاهتر از قبل شده بود. او، هم شاه را شناخته بود و هم دست نشاندگان شاه را؛ هم امـام و هم یاران امام را؛👌❤️ ... @kheiybar