🍃❤️
به مناسبت #سالروز تاسیس
#تیپ_۲۷محمد_رسول-اللهص دیماه سال شصت و در شب سالروز بعثت رسول اکرم ص ، حاج احمد متوسلیان عملیات سرنوشت ساز محمد رسول الله ص را همراه با #شهیدهمت از دو محور مریوان و پاوه رهبری کرد✌️؛ این عملیات مقدمهی تاسیس تیپ ۲۷ به شمار میرود سپس حاج احمد از طرف فرماندهی کل سپاه ماموریت یافت تا در جبهه های جنوب حضور پیدا کند🍃 و یگان رزمی استان تهران تیپ ۲۷ محمد رسول الله را تشکیل داده و فرماندهی کند پس از تشکیل جلسات متعدد سرانجام در شامگاه شنبه #هفدهم_بهمن سال شصت تیپ ۲۷محمد رسول الله ص تاسیس شد👌 و محل استقرار آن نیز پادگان #دوکوهه در هفت کیلومتری شمال اندیمشک تعیین شد✌️🙂
#سالروز_تاسیس
#تیپ_۲۷محمد_رسولاللهص🌹
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
ڪتاب #فــرماندههان #معلــم_فرارے #شهیدهمت
شیشه ها از سرما یخ زده است❄️،موسی برف پاک کن ها را روشن میکند،اما آنها هم هیچکاری نمیتوانند بکنند #همت ، کلید برف پاک کن را خاموش میکند🙂 و میگوید اینها برف پاک کن است، نه یخ پاک کن😒 سرما رفته رفته به درون استخوان ها نفوذ میکند😣 و آن سه نفر را در خود مچاله میکند #همت که از ناراحتی سینوزیت رنج میبرد،دستش را روی پیشانی میگذارد😥،موسی متوجه میشود و چفیه اش را به او میدهد ببند دور پیشانی ات☺️،اگر گرم بشود،دردش ساکت میشود #همت چفیه را میگیرد و آن را با دستهای لرزانش محکم به دور پیشانی اش میبندد😇 لندکروز از سربالایی جاده به سختی بالا میرود موسی لرزش تن #همت را احساس میکند🙁، در حین گذر از پیچ جاده،پاهای یخ زده کسی را میبینند که از برف ها بیرون زده کاک سیروس و #همت صحنه را میبینند، کاک محکم میزند رو داشبورد و میگوید نگه دار موسی میزند رو ترمز، #همت و کاک سیروس از ماشین بیرون میپرند #همت لوله سلاحی🔫 را میبیند که از زیر برف بیرون آمده، فوری برف هارا کنار میزنند و پیرمرد سلاح به دستی نمایان میشود✌️ کاک سیروس میگوید این کاک نایب است،نگهبان جاده #همت صورتش را به سینه پیرمرد چسباند و به صدای قلبش گوش داد❤️، سپس شروع کرد به دادن نفس مصنوعی و میگوید باید زود برسانیمش بیمارستان #همت زیر بغل های حاج نایب را میگیرد و از زمین بلندش میکند🙂 میخواهند اورا پشت لندکروز سوار کنند، اما #همت اورا جلو میبرد و میگوید اگر پشت ماشین سوارش کنیم آنجا میمیرد😞،باید تا بیمارستان بدنش را گرم نگه داریم #همت پشت ماشین🚕 سوار میشود موسی بلافاصله میگوید #ابراهیم تو سینوزیت داری، همینجوریشم حالت خوب نیست😒، من میرم عقب ماشین میشینم #همت میپرد وسط حرفهای موسی گفتم جان این پیرمرد در خطر است🙁، سوار شو و تا بیمارستان تخت گاز برو #همت پشت ماشین مچاله شده است، هر لحظه لایه ای از برف بر سر و روی او مینشیند🌨 و اورا سفیدپوش میکند وقتی به بیمارستان میرسند موسی از ماشین پایین میپرد و به سراغ #همت میرود، هرچه صدا میزند صدایی نمیشنود، روی #همت را کنار میزند، #ابراهیم یخ زده بود😔 در حالیکه از دلشوره بغض کرده بود پرستارها را صدا زد #همت همچنان بستری بود و موسی به راز جذابیت او فکر میکرد☺️، اینکه چگونه عاشق #همت میشوند❤️ صدای پا میاید، موسی به خود آمد و اسلحه اش را کشید🔫 و گفت کی هستی ؟ آرام بیا جلو چند مرد مسلح آمدند، یکی که از همه مسن تر بود با صدای بغض آلودی گفت من کاک نایبم👳، با پسرهایم آمده ایم سرباز کاک #همت شویم☝️، آمده ایم صادقانه در رکابش بجنگیـم✌️❤️
کتاب فرماندهان، معلم فراری
#شهید_ابراهیم_همت🌹
@kheiybar
🍃❤️🍃
#بسیجی هر کجا برود جریان ساز می شود🙂✌️
حتی دوران سربازی در پادگان شاهنشاهے 📸
خيلی عصبانی بود⚡️ سرباز بود و مسئول آشپزخانه كرده بودندش ماه رمضان آمده بود و او گفته بود هركس بخواهد روزه بگيرد🙂، سحری بهش ميرساند ولي يك هفته نشده، خبر سحری دادنها به گوش سرلشكر ناجی رسيده بود😱 او هم سرضرب خودش را رسانده بود و دستور داده بود همهی سربازها به خط شوند☹️ و بعد، يكی يك ليوان آب به خوردشان داده بود كه سربازها را چه به روزه گرفتن😏 و #ابراهيم بعد از بيست و چهار ساعت بازداشت🙁، برگشته بود آشپزخانه با چند نفر ديگر، كف آشپزخانه را تميز شستند و با روغن موزاييكها را برق انداختند😃 و منتظر شدند براي اولين بار خدا خدا ميكردند سرلشكر ناجی سر برسد🙈 ناجي در درگاهِ آشپزخانه ايستاد نگاه مشكوكی به اطراف كرد😐 و وارد شد ولی اولين قدم را كه گذاشته بود، تا ته آشپزخانه چنان كشيده شده بود كه كارش به بيمارستان كشيد😂👌 پاي سرلشكر شكسته بود و ميبايست چند صباحی توی بيمارستان بماند😊 تا آخر ماه رمضان، بچهها با خيال راحت روزه گرفتن☺️👌
#شهید_ابراهیم_همت
#فــرمانده_دلها🌹
@kheiybar
fadaeian-haftegi961112 (6).mp3
17.24M
🎼 مادر نگاه تو پر از امیده
روضت دلامون رو تصلا مےده💔
هــر وقت گره به ڪارمون افتاده⚡️
ذڪرت تو محولاے ما پیچیده😭✋
🎙 #سید رضا نریمانے
💥 #فاطمیه
#پیشنهاد_دانلود💔
@kheiybar